کتاب الیور توئیست
معرفی کتاب الیور توئیست
الیور توئیست یکی از داستانهای جذاب و خواندنی چارلز دیکنز، نویسندهی بزرگ انگلیسی است. او در کتاب الیور توئیست، سرگذشت کودکی را نوشته است که در یکی از یتیمخانههای لندن به دنیا آمده و زندگی پرماجرایی دارد.
از داستان الیور توئیست بارها اقتباسهای سینمایی و تئاتری صورت گرفته است. نسخهی خلاصهی الیور توئیست را میتوانید با ترجمهی متین پدرامی بخوانید.
دربارهی کتاب الیور توئیست
الیور توئیست داستانی جذاب، پرکشش و خواندنی از وضعیت نابهسامان نوانخانههای انگلستان است. الیور توئیست پسربچهی یتیمی است که در یک نوانخانه زندگی میکند. اما مسئولان آنجا، او را به یک پیرمرد یهودی که کارش ساختن تابوت است میفروشند. او تصمیم میگیرد که از آنجا فرار کند و به لندن برود. در راه با پسربچهی دیگری آشنا میشود که برای یک پیرمرد یهودی به نام آقای فاگین کار و دزدی میکند. او، الیور را نزد همان فاگین میبرد تا به او هم آموزش دزدی بدهند. اما در یکی از این دزدیها، الیور دستگیر میشود...
کتاب الیور توئیست را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن رمان الیور توئیست برای دوستداران و علاقهمندان به مطالعهی کتابهای ماجراجویانه، لذتبخش است. نسخهی خلاصهی الیور توئیست میتواند نظر نوجوانان را هم به خود جلب کند.
دربارهی چارلز دیکنز
چارلز دیکنز با نام کامل چارلز جان هوفام دیکنز ۷ فوریه ۱۸۱۲ متولد شد. در کودکی در کارخانه کار میکرد. پدرش که قادر نبود بدهیهایش را پرداخت کند زندانی شده بود. وقتی دوران حبس پدر تمام شد، دیکنز به تحصیلاتش ادامه داد. سپس کارمند دفتر یک وکیل و بعد گزارشگر روزنامه شد. کتابهای مشهور او نیکلاس نیکلبی، سرود کریسمس، دیوید کاپرفیلد، آرزوهای بزرگ، الیور توئیست و داستان دو شهر است. جیمز جویس نویسنده مشهور معاصر، چارلز دیکنز را بعد از شکسپیر تاثیرگذارترین نویسندهی انگلیسیزبان میداند. دیکنز در ۹ ژوئن۱۸۷۰ به طور ناگهانی و بر اثر سکته قلبی از دنیا رفت.
جملاتی از کتاب الیور توئیست
روزی پسری به یتیم خانه آمد که اصلاً به گرسنگی عادت نداشت. پدر او پیش از مرگ مغازه ی آشپزی داشت؛ اما حاا او هم جزو بچه های یتیمخانه بود. پسرک که از شدت گرسنگی چشمانش گود افتاده بود، تهدیدکنان به پسرها گفت: «اگه غذای کافی گیرم نیاد، غذای همهی شما رو میخورم.» همه از گرسنه ماندن ترسیدند. قرار شد تا کسی پیش آشپز برود و برای همه تقاضای غذای اضافه بکند. قرعه به اسم الیور افتاد. او باید پیش آشپز می رفت. الیور با ترس و لرز پیش آشپز رفت و گفت: «آقا، لطفا کمی بیشتر غذا بدین.»
ً آشپز که مرد بدجنسی بود، اول باورش نشد که الیور چه میگوید. الیور تکرار کرد: «آقا، لطفا کمی بیشتر به ما غذا بدین.»
آشپز با ملاقه ضربهای به سر الیور زد و آقای بامبل را خبر کرد. آقای بامبل هم وقتی شنید که الیور تقاضای غذای بیشتری کرده، خیلی عصبانی شد. این برایش قابل تحملنبود. برای همین مسئولان ده نفرهی یتیمخانه را جمع کرد و الیور را صدا زد. یکی از مردها گفت: «اون باید مجازات بشه.»
مردها شروع به صحبت برای تعیین نوع مجازات الیور کردند. قرار شد تابلویی روی در بزرگ یتیم خانه آویزان کنند: «پنج سکه برای کسی که این پسر را از اینجا ببرد.»
طفلکی الیور، انگار یک بار دیگر باید بیجا و مکان میشد.
فهرست
- تحقیرو بی رحمی
- شروع کار
- تصمیم الیور
- فاگین و گروهش
- سرقت!
- گلولهها شلیک میشوند!
- راز پرستار سالی
- معامله ی فاگین و مانکس
- اوضاع تغییر میکند!
- بیماری رز
- مانکس مدارک را از بین میبرد
- هشدار برای رز
- بازگشت آقای براون لو
- افراد جدید در گروه فاگین
- ملاقات مخفیانه
- دستگیری سایکس
- الیور حقیقت را میفهمد
- و در پایان
حجم
۸٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۰۵ صفحه
حجم
۸٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۰۵ صفحه
نظرات کاربران
فوق العاده بود،مثل رمان های دیگر چارلز دیکنز👏👏
عالی و زیبا
عالیه
خوبه
خیلی جالب و جذاب بود من این کتابو خیلی دوست داشتم و کاملا پولش میارزید ❤️❤️ ممنونم از طاقچه
کتاب خیلی خوبیه
فوقالعاده ...! من هم از اینجا خوندم هم از نشر افق خوندمش ، و عالی بوده ...)!!!!!
خیلی عالیه حتما بخونید.
کتاب بسیار شنیدنی بود من تئاتری در مورد این داستان دیدم و مثل کتاب اش زیبا و تماشایی بود
کتابی که به همه توصیه میکنم