کتاب یک دوشیزه بریجرتون دیگر؛ کتاب سوم
معرفی کتاب یک دوشیزه بریجرتون دیگر؛ کتاب سوم
یک دوشیزه بریجرتون دیگر کتاب سوم از مجموعه خاندان روکسبی، نوشته جولیا کویین است. این مجموعه داستان دنبالهداری عاشقانه و تاریخی است ماجرای دختری بیست و سه ساله، پرشور و مستقل را روایت میکند.
درباره کتاب یک دوشیزه بریجرتون دیگر
در جلد اول خواندید که خانواده بریجرتون و روکسبی همسایه بودند و همه فکر میکردند که بیلی بریجرتون با ادوارد روکسبی ازدواج میکند اما بیلی عاشق برادر بزرگتر جورج شد که به نظر خشک و گوشت تلخ میآمد.
در جلد دوم ماجرا بیشتر حول ادوارد روکسبی میچرخد که در جنگ ناپدید شده است و در جلد سوم میخوانید که دوشیزه بریجرتون بر اثر اتفاقاتی پر شور و هیجان اما هولناک با اندرو کاپیتان نیروی دریای و یکی از پسران خاندان روکسبی رو به رو میشود، بدون آن که بداند او پسر یک ارل و همسایه عموزادههای اشرافزادهاش در کنت است.
خواندن کتاب یک دوشیزه بریجرتون دیگر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به رمانهای کلاسیک خارجی را به خواندن این اثر دعوت میکنیم.
بخشی از کتاب یک دوشیزه بریجرتون دیگر
اندرو روکسبی با قدمهایی بلند بر روی عرشه کشتی اینفنیتی راه میرفت و در حال بررسی آخرین تدارکات قبل از حرکت کشتی بود، تا رأس ساعت چهار عصر آن را به آب بیندازند. انگاری از نوک دماغه کشتی تا انتهای آن، همهچیز حتی ملوانها، طبق دستورهایش برای سفر حاضر و آماده بودند. بهجز براون و گرین!
سرش را بهسمت مردی که داشت بادبانها را آماده میکرد، بالا گرفت و صدا زد. «پینسلی!۸»
پینسلی فریاد زد. «بله قربان! چی امری دارید قربان؟»
«براون و گرین رو دیدی؟ یه کم پیش اونها رو برای یه سری تدارکات به غار فرستادم.»
پینسلی با نیشخند ازبناگوشدررفته گفت: «تدارکات قربان؟»
همه میدانستند که ناخدا چرا آنها را بیرون فرستاده است. اندرو به او هشدار داد. «یک کلمه اضافه بگو تا با یه فرمون سکان از انگشتهات آویزانت کنم.»
پینسلی با لبخند دنداننمایی گفت: «اونها رفتن پایین قربان، پانزده دقیقه پیش دیدمشون که اون سمت میرفتن.»
اندرو تکرار کرد. «پایین؟» سرش را تکان داد. براون و گرین کارهای زیادی برای انجام دادن داشتند، و هیچدلیلی برای اینکه زیر عرشه رفته باشند، نداشتند. پینسلی شانههایش را بالا انداخت، یا دستکم اندرو تصور کرد؛ چون با نور خورشیدی که درون چشمهایش افتاده بود، گفتن چنین چیزی خیلی سخت بود.
پینسلی گفت: «یه کیسه هم با خودشون آورده بودن.»
اندرو تکرار کرد. «کیسه؟»
آنها را برای یک جعبه برندی فرستاده بود. هر مردی که بهاندازه او بیخیال و خوشگذران بود همیشه معشوقههایی در بندر و برندی فرانسوی در دریا را برای خودش نگه میداشت. عادت داشت هر شب بههمراه شامش یک لیوان مینوشید. تا زندگیاش را متمدن نگه دارد، یا دستکم تا جایی که میخواست به آن تمدن میبخشید.
پینسلی ادامه داد. «جدی میگم، انگار خیلی سنگین بود.»
اندرو با خودش زمزمه کرد. «برندی توی یه کیسه. ای مادر مقدس! یعنی تا الان هیچی بهجز شیشهخرده ازشون باقی نمونده.»
حجم
۲۸۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۷۱ صفحه
حجم
۲۸۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۷۱ صفحه
نظرات کاربران
جلد سوم مجموعه ی روکسبی به نظرم حتی از دو جلد قبلی هیجان انگیزتر بود.
یک رمان دیوانه کننده، کلکلی، عاشقانه و هیجان انگیز. موضوعش هم نمیگم تا خودتون برید بخونید😊
مثل بیشتر رمان های چند قسمتی، اولین کتاب این مجموعه بهتر از دو جلد بعدی بود... ولی این داستان هم به اندازه کافی پرکش و جذاب بود. باور نکردنیه که هیچ سانسوری نداشت! به نظرم از زیر دست ارشادی ها
خخخیللیی خوب بود
کتاب کسل کننده ای
ببین نثرش آدمو با خودش همراه میکنه ولی شبیه همون رمانای عامه پسند ایرونیه. گرچه یه جاهاییش مکالمه هاشون کلافه کنندست ولی در کل خوندنش برای تفریح خوبه
خوشم میاد
داستان تکراری،شخصیتهای سطحی، ترجمه بد و اشتباهات تایپی هیچ شباهتی به سریالش نداره
عالی
رمانتیک و رویایی