کتاب فلسفه در دادگاه ایدئولوژی
معرفی کتاب فلسفه در دادگاه ایدئولوژی
کتاب فلسفه در دادگاه ایدئولوژی نوشته دکتر رضا داوری اردکانی است. نویسنده در این کتاب میکوشد مرزهای باریک ایدئولوژی و فلسفه را مشخص کند و از مخلوط شدن این دو موضوع و جدل بین طرفداران هرکدام جلوگیری کند.
درباره کتاب فلسفه در دادگاه ایدئولوژی
کتاب فلسفه در دادگاه ایدئولوژی متضمن هفت مقاله یا یادداشت است. هریک از این یادداشتها در مناسبتهای خاص برای پاسخ دادن بهبعضی اشکالها و اعتراضها و رفع سوءتفاهمها و نشان دادن بیبنیادی نزاعهای ظاهرا فلسفی نوشته شده است. در این کتاب نویسنده با دو گروه بحث کرده است. گروهی که گرچه اهل قلم و بیانند فلسفه نخوانده و داعیه فلسفهدانی هم ندارند، اما شاید تعلقی بهیک ایدئولوژی داشته باشند. این گروه گاهی با هرچه که در دایره ایدئولوژی آنها نگنجد، مخالفت میکنند و مهم اینکه چون ایدئولوژی بهعمل تعلق دارد، اینان هم از همه توقع عمل سیاسی بروفق ایدئولوژی خودشان دارند. گروه دوم کم و بیش درس فلسفه خواندهاند و با فلسفههایی موافقند و با فلسفههایی میانه ندارند و با ایدئولوژیگرا ها وارد نزاع و جنگ میشوند.
خواندن کتاب فلسفه در دادگاه ایدئولوژی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای علاقهمندان به فلسفه و سیاست پیشنهاد میشود زیرا مطالب کتاب دو جانبه سعی دارد دلیل بینتیجه بودن درگیری بین طرفداران یک ایدئولوژی و فلسفه را نشان بدهد.
بخشهایی از کتاب فلسفه در دادگاه ایدئولوژی
در این جهان دیگر عقل عالم یونانی و اسلامی و قرون وسطایی منشأ اثر یا عقل غالب نیست و حتی میتوان گفت که محجور شده است. خواندهایم که «دکتر فاوستوس» در درام «کریستوفر مارلو» ذوق و همدمی با عالم قدس را با قدرت علم و تکنیک معاوضه کرده است. دکتر فاوستوس از علم و فضیلتی که داشت چشم پوشید تا چیزی دیگری را که وسوسه تملک آن را مفیستوفلس در دل او ایجاد کرد، بهدست آورد. این سخن بههیچ وجه سیاسی نیست. طرح جهان جدید با قضیه و نیت سیاسی صورت نگرفته است، مع هذا نباید پنداشت که عالم غربی نسبت بهانواع سیاستها و صور گوناگون زندگی بی نظر و بی تفاوت بوده است. (این نکته را وقتی بهبحث فیلسوف و سیاست میرسیم، توضیح میدهم)، اما به هرحال نظر من یک گفته سیاسی تلقی شد. درست است که این سخن در صورت خالی شدن از باطن و جوهر ممکن است دستاویز بنیادگرایی قرار گیرد، ولی این حکم در مورد هرفلسفهای درست است.
آزادی از لزوم تفکر آدمی است، اما آزادی عقیده و بیان در تاریخ عقل جدید و در دوره تجدد عنوان شده است. گاهی مبارزه با ظلم و دعوت بهاین مبارزه را با آزادی خواهی اجتماعی و سیاسی اشتباه کردهاند. پیداست که اگر بشر با آزادی بیگانه بود، ظلم و عدل را هم نمیشناخت، اما مجاهدان و مبارزان قدیم گفتار و کردار ضد ظلم را تکلیف و احیانآ حق خودشان میدانستند و نمیگفتند همه کس همیشه در هرجا که باشد حق مخالفت با حکومت و مبارزه با آنها را دارد. اما اصل آزادی در اعلامیههای حقوق بشر اصل مطلق است و بههیچ غرض و غایتی مقید نشده است و مثلا نگفتهاند که آزادی ناظر بهمقصد عدالت و صلح است. در همه نهضتهای سیاسی مبارزان خود را آزاد و برحق دانستهاند، اما بیشتر آنها از حقوق بشر باخبر نبوده و بعضی که باخبر بودهاند، چندان بهآن اعتقادی نداشتهاند. اما مطلب اصلی بحث این نیست که آزادی از چه زمانی در حیات سیاسی جلوه کرده است و بهنظر نمیرسد که کسی با مطلق آزادی مخالف باشد. حتی قدرتهای مستبد و استیلا طلب هم در هنگام سلب یا محدود کردن آزادیها مصالح و منافع عمومی و مقدسات دینی و ارزشهای اخلاقی و امثال آنها را دستاویز عمل خود قرار میدهند.
حجم
۱۴۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
حجم
۱۴۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
نظرات کاربران
راستش با خوندن ۲۸۰ صفحه اول کتاب، داشتم از جواب دادن به پرسش اصلی ناامید میشدم! چون یه سری چیز هایی مطرح میشد که واقعا مبهم بود و ملاک های مشخصی برای جذا کردن مرز فلسفه از سیاست بدست نمی