دانلود و خرید کتاب آدم های خوشبخت کتاب می خوانند و قهوه می نوشند آنیس مارتن - لوگان ترجمه ابوالفضل الله‌دادی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب آدم های خوشبخت کتاب می خوانند و قهوه می نوشند اثر آنیس مارتن - لوگان

کتاب آدم های خوشبخت کتاب می خوانند و قهوه می نوشند

معرفی کتاب آدم های خوشبخت کتاب می خوانند و قهوه می نوشند

وقتی آنیس مارتن‌لوگان تصمیم گرفت نسخه ابتدایی آدم‌های خوشبخت کتاب می خوانند و قهوه می نوشند را منتشر کند مدت‌ها انتظار کشید و و در نهایت با پاسخ های ناامیدکننده ناشران مواجه شد.

 او تصمیم گرفت در داستان تغییراتی ایجاد کند اما این بار خاطره تلخ انتظار مانع شد تا کارش را دوباره به ناشران عرضه کند پس کتاب را به صورت الکترونیک و در سایت‌هایی همچون آمازون و با قیمتی اندک منتشر کرد.سه هفته بعد، آدم‌های خوشبخت کتاب می‌خوانند و قهوه می‌نوشند با فروش سه‌هزار نسخه‌ای به صدر پرفروش‌ترین کتاب‌های الکترونیکی آمازون رسید. این استقبال گسترده نظر انتشارات «میشل لافون» را جلب کرد و آنیس با شرط و شروطی کتاب را برای انتشار به آنها سپرد. موفقیت نسخه چاپی هم بی‌نظیر بود. تا کنون آدم‌های خوشبخت کتاب می‌خوانند و قهوه می‌نوشند بیش از سیصد هزار نسخه در فرانسه به‌فروش رفته و مارتن‌ لوگان را به یکی از پرخواننده‌ترین نویسنده‌های جدید فرانسه تبدیل کرده است. رمان دیگر مارتن لوگان، با نام زندگی آسان است، نگران نباش هم ادامه داستان کتاب حاضر است که آن را هم می توانیددر طاقچه بخوانید.

خلاصه کتاب آدم‌های خوشبخت کتاب می‌خوانند و قهوه می‌نوشند.

دایان زن جوانی است که دختر و همسرش را در یک حادثه‌ رانندگی از دست می‌دهد. او تا یک سال عزادار است و خودش را در خانه حبس کرده است اما دوست خانوادگی‌شان فلیکس سعی می‌کند او را با پیشنهادهای هیجان‌انگیز سفر و... به زندگی بازگرداند اما دایان یک تصمیم می‌گیرد. او می‌خواهد برای زندگی به ایرلند برود، جایی که شوهرش دوست داشت. برای همین بر خلاف اصرار فیلیکس برای رفتن به جایی دیگر و پدر و مادرش که فکر می‌کنند او نمی‌تواند تنهایی جایی برود، بار سفرش را می‌بندد تا در یک دهکده کوچک در ایرلند بتواند امید زندگی را در خودش دوباره زنده کند.

مارتن‌ لوگان در کتاب آدم‌های خوشبخت کتاب می‌خوانند و قهوه می‌نوشند، با تکیه بر تحصیلات دانشگاهی خود، روانشناسی، کوشیده است نشان دهد که ماتم تا چه اندازه می‌تواند انسان را ویران کند. با این‌حال او در پایان داستان ثابت می‌کند که در پسِ هر سیاهی نوری می‌درخشد؛ نوری از جنس امید.

 خواندن کتاب آدم‌های خوشبخت کتاب می‌خوانند و قهوه می‌نوشند را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

این اثر یک داستان روان‌شناسانه است که خواننده را به زندگی دوباره و تقویت ایمان و امید دعوت می‌کند بنابراین خواندنش می‌تواند برای هرکسی الهام‌بخش باشد.

درباره آنیس مارتن‌ لوگان

آنیس مارتن‌لوگان روان‌شناسی خوانده و مادر دو فرزند است. او که متولد ۱۹۷۹ میلادی است، هم‌اکنون در «روئن»، در شمال‌غربی فرانسه، زندگی می‌کند.

جملاتی از کتاب آدم‌های خوشبخت کتاب می‌خوانند و قهوه می‌نوشند

رسیدم. به مولرانی رسیدم. جلوی ویلایی ایستادم که عکس‌هایش را سرسری در آگهی دیده بودم. مجبور شدم همهٔ روستا را طی کنم و در جادهٔ شلوغِ کنارِ دریا برانم تا به پایان سفرم برسم.

ظاهراً همسایه‌هایی هم داشتم. خانهٔ دیگری کنار خانهٔ من بود. زن کوتاه‌قدی به سمتم آمد و با دست به من سلام کرد. من به‌سختی لبخندی زدم.

«سلام، دایان. من اَبِی هستم، صاحب‌خونه‌ات. سفرت خوب بود؟»

«از آشنایی با شما خوشوقتم.»

با سرخوشی به دستم، که به‌سویش دراز کرده بودم، نگاهی کرد و بعد آن را فشرد.

«می‌دونی، اینجا همه همدیگه رو می‌شناسن، انقدر که حتی برای استخدام نیاز به گذروندن مصاحبه هم نداری. برای همین نیازی نیست که مُدام همه رو با لفظ خانم و شما صدا بزنی. حتی برای سؤال‌های محترمانه و پرسیدن چیزی که نمی‌دونی، باشه؟»

او مرا دعوت کرد به داخل جایی بروم که تا لحظاتی دیگر خانه‌ام می‌شد. درون خانه خوشایند و دوست‌داشتنی بود.

اَبِی مدام حرف می‌زد و من فقط نیمی از چیزهایی را که می‌گفت گوش می‌دادم. به شکل احمقانه‌ای لبخند می‌زدم و سرم را تکان می‌دادم. ایستاده بودم و به توصیف‌های او از ظروف آشپزخانه، شبکه‌های تلویزیونی کابلی، ساعت‌های جزر و مد و البته ساعت‌های مراسم عشای ربانی گوش می‌دادم. اینجا بود که حرفش را قطع کردم.

«فکر نمی‌کنم نیازی به دونستنش داشته باشم. میانه‌ام با کلیسا شکرآبه.»

نظرات کاربران

لئون
۱۳۹۸/۰۹/۰۵

شخصیت اصلی این کتاب یه زن هست و یادم افتاد که دیروز هم روز جهانی خشونت علیه زنان بود.امیدوارم هیچ دختر و زنی قربانی خشونت های خانگی و اجتماع نباشه. یه جایی خوندم فاجعه یعنی لرزیدن دستای یه دختر به

- بیشتر
fahime
۱۳۹۸/۰۹/۰۶

هشدار!!! ××اسپویلر الرت×× ××خطر لو رفتن داستان×× ××اگر کتاب را نخوانده‌اید و قصد دارید بخوانید، که اصلا پیشنهاد نمی‌کنم، از خواندن این نوشتار صرف‌نظر کنید×× یک رمان زرد، خیلی خیلی زرد که احتمالا تنها به دلیل مناسب بودن عنوان و طرح جلدش برای پست‌های

- بیشتر
somayeh zand
۱۳۹۸/۰۹/۰۶

چقدر کتاب هیچی نداری بود، واقعا هیچی نداشت.. نخونه هر کی نخونده

دختری در صحرا
۱۳۹۸/۰۹/۰۴

راستش جذبم نکرد چندان

MoonRiver
۱۳۹۸/۰۹/۰۷

باتوجه به توضیحات، کتاب رو خریدم، ولی با یک رمان مشابه رمان‌های تینیجری و سبک اغلب کتاب‌های ایرانی که به نویسنده‌هاشون نمیشه نویسنده گفت، مواجه شدم. نتیجه اخلاقی: گول اسم کتاب رو نخورید!

kasra_tav
۱۳۹۸/۰۹/۰۷

یعنی تا قبل از فراگیر شدن قهوه تو دنیا آدم خوشبختی وجود نداشته؟ :-)

lili
۱۳۹۸/۰۹/۰۵

برای علاقمندان به رمان های عاشقانه پیشنهاد بدی نیست شروع نسبتا خوبی داره ولی ادامه و پایان نه چندان مناسب .فضا سازی و شخصیت پردازی هم به عقیده من جالب نبود. تکراری بر مکررات رمان های این سبکی .زن حیران

- بیشتر
zohreh_in_dark
۱۳۹۸/۱۱/۰۷

فکر می کردم یه کتابی باشه که لایه های پنهان و ظریف روانشناسی داشته باشه ولی از یه قسمتی به بعد واقعا احساس می کردم دارم یه رمان فارسی از همون مدل م.مودب پور می خونم!!! این همه تعریف و توصیف

- بیشتر
طه
۱۳۹۸/۰۹/۰۶

چه عنوان بد اومدنی ای داره:/

Parsa
۱۳۹۸/۰۹/۰۵

ازونجایی که از قهوه بدم میاد. چای مینوشم و کتاب میخونم(قرص خواب قوی)

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۶)
آدم های خوشبخت کتاب می خوانند و قهوه می نوشند
ᶜʳᶻ
باید اول به خودم برسم تا قوی باشم، حالم خوب بشه و دیگه به کمک کسی نیاز نداشته باشم. بعد از این مرحله است که می‌تونم عاشق بشم. کاملاً.
zeynab
تصمیم گرفتم بخوابم. خواب باعث می‌شد همه‌چیز را فراموش کنم.
ℜÅЇИ_GЇℜL
او هنوز آنجا بود؛ هنوز و من به این «هنوز» چنگ زده بودم.
زهرا۵۸
والدین کالین هم آمده بودند پسرشان را ببینند اما به آن‌ها اجازه ندادم او را لمس کنند. او فقط به من تعلق داشت. صبر فلیکس هم برای آنکه مرا متقاعد کند از او جدا شوم تمام شده بود. او از فرصت استفاده کرد تا به من یادآوری کند که باید با کلارا هم وداع کنم. دخترم همیشه تنها موجود روی زمین بود که می‌توانست مرا از کالین جدا کند. مرگ نیز هیچ چیز را تغییر نداده بود. دست‌هایم از هم باز شد و جسد شوهرم را رها کردم. برای آخرین بار لب‌هایش را بوسیدم و از اتاق خارج شدم.
زهرا۵۸
آدم‌های خوشبخت کتاب می‌خوانند و قهوه می‌نوشند.
Mary gholami

حجم

۱۴۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

حجم

۱۴۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۰۸ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
تومان