دانلود و خرید کتاب بی رفت بی برگشت مژده ساجدین
تصویر جلد کتاب بی رفت بی برگشت

کتاب بی رفت بی برگشت

نویسنده:مژده ساجدین
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب بی رفت بی برگشت

کتاب بی رفت بی برگشت نوشتهٔ مژده ساجدین است. انتشارات به نگار این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر یک مجموعه داستان کوتاه را در بر گرفته است.

درباره کتاب بی رفت بی برگشت

کتاب بی رفت بی برگشت مجموعه ۶ داستان کوتاه است که مژده ساجدین نوشته. عنوان این داستان‌ها عبارت است از: «بی‌ستاره»، «بی‌فردا»، «بی‌مراد»، «بی‌نشان»، «بی‌چراغ» و «سه‌گانه سنگاب».

داستان کوتاه به داستان‌هایی گفته می‌شود که کوتاه‌تر از داستان‌های بلند باشند. داستان کوتاه دریچه‌ای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیت‌هایی و برای مدت کوتاهی باز می‌شود و به خواننده امکان می‌دهد که از این دریچه‌ها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان می‌دهد و کمتر گسترش و تحول می‌یابد. گفته می‌شود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستان‌های کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشته‌ها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونه‌ای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده می‌شود.

از عناصر داستان کوتاه می‌توان به موضوع، درون‌مایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویه‌دید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.

خواندن کتاب بی رفت بی برگشت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

بخش‌هایی از کتاب بی رفت بی برگشت

«از خاله لجم می‌گیره. انگار من بچه‌ام. حتماً کارِ این هادی خبرچینه. اولِ پاییزه، ولی هوا اون‌قدر گرمه که انگار هنوز تابستون تموم نشده. شهلا بازم مریضه. هر وقت خیلی مریض می‌شه و جیغ‌وداد راه می‌ندازه و نحسی می‌کنه، من میآم اینجا. ایندفعه سُرخجه گرفته و بابا من رو با بقچه لباس‌هام آورده خونه خاله ناهید و تا خوب شدنش باید اینجا بمونم. زمستون‌ها که مامان خورشید نصف شب می‌آد توی اتاقمون و پتو روی شهلا می‌کشه و دست می‌ذاره روی پیشونیش، دلم می‌خواد من هم مریض شم، مثل شهلا که همه‌اش توی رختخواب می‌افته، بهانه بگیرم، اسباب‌بازی‌های جورواجور برام بخرن و نازم رو بکشنن ولی من هیچ‌وقت مریض نمی‌شم. نه دل‌درد می‌گیرم، نه تب می‌کنم، نه سردی و گرمیم می‌شه. هروقت شهلا مریض می‌شه و جیغ‌وداد راه می‌اندازه یا تب می‌کنه و مجبور می‌شن ببرنش بیمارستان، من رو می‌آرن اینجا که فقط دوتا کوچه از خونه‌مون دورتره. بابا زیاد از خاله ناهید خوشش نمیآد و خاله هم هیچ‌وقت نمی‌آد خونه ما. بابا خودش توی بیمارستانِ پورسینا آمپول می‌زنه و دواهای خاله ناهید رو قبول نداره، ولی مامان خورشید، بعضیوقت‌ها یواشکی ازش عرق و روغن می‌گیره و توی کمد آشپزخونه قایم می‌کنه.

خاله از دور شبیه مامانه، ولی از نزدیک خیلی خوشگل‌تره. مامان خورشید موهاش رو کوتاه می‌کنه و سه‌ماه یک بار آب بوری و فر می‌زنه و گوشواره چسبون مروارید می‌اندازه. اگه خاله گیسِ سیاهِ سیاهش رو چند بار حلقه نکنه و با بند ابریشم نبنده تا زیر کمرش می‌رسه. دست‌هاش بوی هل و میخک می‌ده و لپ‌هاش که به قول بتول، زنِ هادی، عین سیب سرخه، برق می‌زنه.

دست هادی رو می‌گیرم تا ببردم مدرسه. بتول از کنار لونه مرغ‌ها داد می‌زنه: «احت»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۹۰٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۹۰٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان