کتاب باران سیاه
معرفی کتاب باران سیاه
کتاب باران سیاه رمانی بر اساس واقعیات تاریخی درباره فاجعه هیروشیمای ژاپن و نوشته ماسوجی ایبوسه نویسنده معاصر ژاپنی است. باران سیاه از سوی روزنامهی یومیوری ژاپن عنوان «شفافترین و عمیقترین تصویری که از فاجعهی هیروشیما در ذهن ادبیات نقش بسته» را گرفته است.
ایبوسه تا سالهای سال پس از فاجعهی اتمی هیروشیما دربارهی آنچه بر زادگاهش گذشت سکوت کرده بود، اما بالاخره سکوتش را شکست و باران سیاه را نوشت، او دربارهی انگیزه نوشتن این رمان گفته است:
«آخرش فکر کردم، باید در مخالفت با جنگ چیزی بنویسم. باران سیاه داستانی است که بعد از جنگِ ویتنام نوشتم.
بر اساس رمان باران سیاه، فیلمی هم در سال ۱۹۸۹ به کارگردانی ایمامورا شوهه ساخته شد که توانست جوایزی از جشنواره کن و جشنوارههای بینالمللی دیگر دریافت کند.
خلاصه کتاب باران سیاه
ایبوسه در باران سیاه زندگی یک خانواده روستایی را دستمایهای برای نشان دادن فاجعه انسانی هیروشیما قرار داده است. زندگی دختری به اسم یاکوسو که با عمهاش زندگی میکند و شیزوما شوهر عمه، سرپرستی او را به عهده دارد. در ده شایعه شده که یاکوسو بیماری بمب اتم دارد و خانوادهاش آن را مخفی میکنند؛ حتی خواستگاران یاکوسو هم به خاطر این شایعه پا پس میکشند تا این که پای یک خواستگار مناسب و ثروتمند به میان میآید؛ اما شایعات بازهم کار خود را میکنند تا این که شیزوما و یاکوسو برای اثبات بیمار نبودن یاکوسو مجبور به شخم زدن گذشته و زیر رو کردن مدارکی مثل دفترچه خاطرات روزانه و مرور خاطرات جنگ میشوند و این تازه شروع فاجعهای است که ایبوسه راوی آن است.
خواندن کتاب باران سیاه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
اگر به خواندن رمانهایی بر پایه واقعیات تاریخی علاقه دارید این اثر را بخوانید و از آن لذت ببرید.
جملاتی از کتاب باران سیاه
وقتی به ستون کناری تکیه دادم تا استراحت کنم، یکی از افراد شرکت به نام تاناکا آمد و گفت «سربازها برای گرفتن آذوقه آمدند. آذوقه را به آنها دادم.»
«بههرحال چارهای نداشتی. کِی دادی؟»
«یک ساعت قبل.»
«سربازان کجا آمدند؟ آذوقه را کجا بردند؟»
پاسخ داد «سرباز پیادهنظام بودند. فکر کردم از واحد نظامی شمارهی دوِ غربی آمدهاند، پس آذوقه را دادم.»
این آذوقه را گروهان مخابرات و واحد نظامی شمارهی دو غربی، پیش ما امانت گذاشته بودند. حدود دو هفته پیش سروان سررشتهداری نوئوُرا از گروهان مخابرات که خانهاش روبهروی خانهی ما در شهرک سِندا بود، نفسزنان به خانهام آمد. گفت میخواهد آذوقهی گروهان را نزد من امانت بگذارد. وقتی دلیلش را پرسیدم، جواب داد از ستاد فرماندهی تلفن کردهاند. اوضاع به نحوی است که نمیدانند هیروشیما کی بمباران هوایی خواهد شد، بنابراین برای حفظ تدارکات نظامی، دستور دادهاند بیدرنگ آنها را پراکنده کنیم.
سروان نوئوُرا که تحت امر بود، خارج از سربازخانه جایی را نمیشناخت. بنابراین برای کمک پیش من آمد. به کارخانه زنگ زدم. علاوهبر دریافت اجازهی آقای فوُجیتا رئیس کارخانه، آذوقهها را همان شب به انبار کارخانه حمل و به امانت آنجا انبار کردیم.
حجم
۳۳۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
حجم
۳۳۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
نظرات کاربران
باران سیاه وصیتنامهی ادبی ماسوجی ایبوسه است که کنز ابورو اوشه وی را بزرگترین نویسنده قرن بیستم ژاپن نامیده است. این کتاب پر از درد و آلام قربانیان فاجعه ی بمب اتمی در شهر هیروشیما و ناکازاکی است. بخشی از کتاب: از
به نام خدا اولین رمانی است که از یک نویسنده ی ژاپنی خواندم و تجربه ی بسیار خوبی بود. باران سیاه روایت یک خانوادهی سه نفره ژاپنی ساکن هیروشیما، از بمباران اتمی این شهر توسط آمریکاست. راوی مرد خانواده شیگه ماتسو