دانلود و خرید کتاب تمام نورهایی که نمی‌توانیم ببینیم آنتونی دوئر ترجمه مریم طباطبایی‌ها

معرفی کتاب تمام نورهایی که نمی‌توانیم ببینیم

«تمام نورهایی که نمی‌توانیم ببینیم» نوشته آنتونی دوئر ( -۱۹۷۳)، نویسنده آمریکایی برنده پولیتزر ۲۰۱۵ است. «تمام نورهایی که نمی‌توانیم ببینیم» رمانی تخیلی و پیچیده با الهام از وقایع وحشتناک جنگ جهانی دوم است. دوئر در این کتاب باظرافت خاصی طبیعت انسانی و قدرت ضد و نقیض فناوری را در رمان خود به تصویر کشیده است. «تمام نورهایی که نمی‌توانیم ببینیم»، داستانی خانوادگی با افتخار شخصی را روایت کرده که لایه‌های زبانی زیبایی را در خود جای داده است. جملات نویسنده هرگز از اوج به فرود نمی‌آید و بیان خیره کننده جزییات داستان محشر است، داستانی که ۱۰ سال طول کشید تا نویسنده آن را به اتمام رساند. داستان درباره یک دختر فرانسوی کور و یک پسر آلمانی است که هر دو سعی دارند بر فراز ویرانه‌های جنگ جهانی دوم زنده بمانند. ماری با پدرش در پاریس زندگی می‌کند و در سن ۶ سالگی نابینا می‌شود اما از روی مینیاتوری که پدرش ساخته و با دست کشیدن روی آن راه خانه را می‌یابد. از سوی دیگر ورنر یتیم نیز در یک شهر معدنی در آلمان با خواهرش زندگی می‌کند. داستان غم‌انگیز زندگی، لذت زیبایی و انسانیتی که حتی در بدترین شرایط هم دیده می‌شود اشک را بر چشمان خوانندگان این رمان می‌آورد.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
۱۳۹۹/۰۲/۰۹

داستان زندگی دو نوجوان را در بهبوهه جنگ جهانی دوم به تصویر می کشد دو روایت موازی که تقریبا تا اواخر داستان هیچ ارتباطی بین این دو بخش نداشت و روند داستان رو کمی خسته کننده کرده بود می تونست

- بیشتر
Smnhgh
۱۳۹۹/۰۱/۱۱

کتاب فوق العاده زیبایی است ولی نه با این ترجمه و ترجمه نیماژ خیلی نسبت به کوله پشتی بهتره.

Karow Rezvani
۱۳۹۸/۰۶/۲۲

ترجمه چیزی بدتر از افتضاح.. تعجب میکنم از ویراستار که آیا قبل از چاپ اصلاً زحمت خواندن این فاجعه رو به خودش داده یا نه. گمان می‌کنم با گوگل ترنسلیت زحمت ترجمه رو کشیده. بدون هیچ خلاقیتی، بدون ذره‌ای حس ادبی،

- بیشتر
زهرا
۱۳۹۶/۰۶/۲۶

ترجمه ی کتاب خوب بود.کشش داستانی خوبی داشت اما میتونست پایان بهتری داشته باشه.در مجموع خوندنش خالی از لطف نیست

فرزاد
۱۳۹۵/۱۲/۱۹

کتاب روایتگر عمدتا بازه زمانی ۱۹۳۴ تا ۱۹۴۴ می باشدو دارای دوشخصیت محوری است ۱. ورنر؛ پسری آلمانی که در جنگ جهانی دوم حضور میابد.منش وی با سیاست های آن روزگار آلمان در تضاد است لیکن جبر زمانه او را

- بیشتر
Tootia.e
۱۳۹۶/۰۴/۲۴

کتاب رو بعد از چند وقت خوندم ولی اون چیزی نبود ک من میخواستم. خیلی ب جزئیاتش پرداخته شده بود و ب گفته ای حوصلت رو سر میبره . من کتاب رو نصفه رها کردم ولی از یه جهت مطمینم ک دوباره

- بیشتر
نیکناز
۱۳۹۵/۱۱/۲۰

بسیار زیبا بود

ملانی
۱۳۹۸/۱۱/۲۷

داستان و توصیفات زیباو به یاد ماندنی ای داشت. اما زیاد طول و تفصیل داده بود. اگه کل مطلب رو در نصف این حجم میآورد شاید جذابتر بود. درباره ی ترجمه کتاب هم اینو بگم که خیلی ضعیف بود بویژه صفحات

- بیشتر
umiumi
۱۳۹۷/۱۰/۰۶

این کتاب رو از نشر نیماژ با نام "نوری که نمی‌بینیم"(در طاقچه هم موجوده) تهیه کنید... واقعا حیفه همچین کتاب معرکه‌ای رو با این ترجمه بخونید

Zarrin.V
۱۳۹۷/۰۸/۲۴

ترجمه کتاب افتضاحه. کلی غلط فاحش داره. قشنگ معلومه مترجم نه تنها اطلاعات عمومی پایینی داره، بلکه به زبان انگلیسی هم تسلط نداره. فقط کافیه به بار کتاب رو بخونید تا متوجه اشتباهات و تناقضهای موجود در کتاب بشید. همون

- بیشتر
زنده باشید، قبل از آنکه بمیرید
کاربر ۱۳۰۶۴۰۰
گاهی در دلِ ‌طوفان بودن، امن‌ترین جا است.
bfz
شما نمی‌خواهید قبل از مردن زنده باشید؟
armdamani
می‌دانی ورنر، وقتی بینایی‌ام را از دست دادم، همه می‌گفتند من شجاع هستم؛ هنگامی که پدرم رفت هم همه می‌گفتند من شجاع هستم، اما این شجاع‌بودن نیست. من چاره‌ دیگری ندارم. باید بلند شوم و زندگی ‌کنم. مگر تو این کار نمی‌کنی
armdamani
گاهی در دلِ ‌طوفان بودن، امن‌ترین جا است.
armdamani
«می‌دانی ورنر، وقتی بینایی‌ام را از دست دادم، همه می‌گفتند من شجاع هستم؛ هنگامی که پدرم رفت هم همه می‌گفتند من شجاع هستم، اما این شجاع‌بودن نیست. من چاره‌ دیگری ندارم. باید بلند شوم و زندگی ‌کنم. مگر تو این کار نمی‌کنی؟» ورنر می‌گوید: «سال‌ها بود که این کار را نکرده بودم.
samira
حالا دنیایش خاکستری شده است: چهره‌های خاکستری، سکوتِ خاکستری، ترس‌های فوبیاییِ خاکستری که سایه‌اش تا صفوف نانوایی هم کشیده شده است. و فقط وقتی رنگ دنیا کمی تغییر می‌کند که اتین با زانوانی که به صدا در آمده‌اند، از پله‌ها بالا می‌رود و اعداد را به‌سوی آسمان می‌خواند؛ تا بتواند یکی دیگر از پیغام‌های خانم روئل را ارسال کند و آهنگی پخش شود؛ تا آن اتاق کوچک، آن زیرشیروانی کوچک برای پنج دقیقه پر از رنگ‌های قرمز و آبی شود و بعد رو به خاموشی برود، و بعد دوباره رنگ خاکستری باز می‌گردد و عمویش با قدم‌هایی سنگین از پله‌ها پایین می‌آید.
زینب صالحی
او در این دنیا چیزی ندارد؛ نه بچه‌ای، نه حیوانی خانگی و نه گیاهی آپارتمانی. فقط یک کتابخانه، یک صندلی راحتی و یک تشک که روبه‌روی تلویزیون قرار دارد.
armdamani
«مانع‌ها نباید سر راهت باشند، ری نالد! موانع باید راه را نشانت بدهد.»
مریم
آسمان مثل یک کتابخانه است و پرونده‌ای از تمام زندگی‌های سپری شده و تمام جملات گفته‌شده و کلمات مخابره‌شده در آن می‌پیچد و به نجوا در می‌آید.
samira
جنگل بدون گل و گیاه محکوم به مرگ خواهد بود و آن وقت است که فقط کلاغ‌ها بر فراز درختان قارقار سر می‌دهند.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
«دنبال دردسر نیستم خانم.» «به‌نظرت دست رو دست گذاشتن، نوعی دردسر نیست؟» «کاری انجام ندادن، فقط همین یک معنی را می‌دهد.» «انجام ندادن کار، یعنی هم‌دستی با آن‌ها.»
کاربر ۱۳۰۶۴۰۰
«چشمان‌تان را بگشایید و قبل از اینکه برای همیشه بسته شوند، هر چیز را که می‌توانید ببینید.»
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
این لحظه‌های غیرقابل‌باور برای خداوند چقدر طول می‌کشد. یک میلیاردم ثانیه؟ زندگی هر موجودی مثل یک جرقه است که به‌سرعت در تاریکی محو می‌شود. به گمانش حقیقت این باشد.
مریم
سعی دارد ترس را کنار بگذارد. سعی دارد گرسنگی و پرسش‌ها را هم کنار بگذارد. باید خودش را مثل حلزون‌ها لحظه به لحظه و سانتی‌متر به سانتی‌متر به زندگی عادت بدهد.
samira
و ماری لاورا صدای خانم مانک را می‌شنود که می‌گوید: «هیچ‌وقت نباید از باور دست بکشی.»
samira
هر لحظه، یک نفر با خاطره‌ای از جنگ از این دنیا می‌رود و دوباره از سر نو، در چمن‌ها و گل‌ها ظهور می‌کند.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
«بعضی چیزها آن‌قدر کوچک و با ارزش هستند که فقط مردانی با اراده‌ی قوی می‌توانند در برابر آن‌ها ایستادگی کنند.»
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
«خانم! شما هرگز باورتان را از دست نمی‌دهید؟ هیچ‌وقت دنبال علت نمی‌گردید؟» خانم مانک دستش را که به زمختی دست یک کشاورز است، به سر ماری لاورا می‌کشد: «هرگز نباید دست از امید و باورهایت بکشی، باور بسیار با اهمیت است.»
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
«با وفاداری زندگی کن. با شجاعت مبارزه کن و خندان از دنیا برو.»
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ

حجم

۵۴۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۵۲۸ صفحه

حجم

۵۴۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۵۲۸ صفحه

قیمت:
۹۵,۰۰۰
۶۶,۵۰۰
۳۰%
تومان