دانلود و خرید کتاب خاک زوهر یا وقت چیدن گیس ها نرگس مساوات
تصویر جلد کتاب خاک زوهر یا وقت چیدن گیس ها

کتاب خاک زوهر یا وقت چیدن گیس ها

معرفی کتاب خاک زوهر یا وقت چیدن گیس ها

اولین رمان نرگس مساوات، نویسنده و مترجم ۳۶ ساله خیلی به دل دهه شصتی‌ها خواهد نشست.

مساوات در این رمانش از دردهای خورنده و پنهان یک دختر در آستانه سی سالگی می‌گوید. دختری که می‌خواهد بفهمد چرا در این سال‌های زندگی نتوانسته به آنچه می‌خواهد برسد و آنطور که می‌خواهد زندگی کند یا به زبان دیگر، چرا تا به حال اتفاق مهمی در زندگی یکنواختش نیفتاده است.

پگاه دختری است که ده سال است ویراستاری می‌کند. خواهرهایش ازدواج کرده‌اند و خارج از کشور زندگی می‌کنند. او از همان سال‌های قبولی در دانشگاه، با وجودی که تهران زندگی می‌کرده، خوابگاه می‌گیرد. نسیم دوست صمیمی اوست که در خوابگاه و موقع سیگارکشیدن‌های پنهانی باهم آشنا شده‌اند، اما اتفاقی می‌افتد که او را از نسیم هم دور می‌کند. پگاه مدام با خودش در گفت وگو است و مدام گذشته‌اش را با حسرتی پنهان مرور می‌کند. چرا پدر تازه درگذشته‌اش به او افتخار نمی‌کرد؟ چرا دوستش به او خیانت کرده؟ چرا زندگی روی خوشش را به او نشان نمی‌دهد و چرا باید برای هر کارش به دیگران جواب پس بدهد. این رمان پر از چراهای ذهنی یک دختر در آستانه سی سالگی در جامعه امروزی است. داستان خیلی هیجانی ندارد اما دنیای ذهنی شخصیت اصلی و البته نثر مرتب و کلمات به‌جا و دیالوگ‌های کوتاه و گویای آن مخاطب را به دنبال خودش می‌کشاند. حجم کم و ریتم مناسب اثر هم یکی دیگر از ویژگی‌های خوب رمان است.

رمان «خاک زوهر» پر است از حسرت برای گذشته و فرصت‌های از دست رفته. فرصت‌ها و لحظه‌هایی که آنها را جدی نمی‌گیریم و به بهانه یافتن فرصت‌های بهتر و لذت‌های بیشتر بهایی بهشان نمی‌دهیم و در نهایت با مرورشان لذتی تلخ را به خود هدیه می‌کنیم.

زوهر به معنای بخشندگی، هدیه مقدس، فدیه و نذر چیزی برای بهتر شدن حال چیزی دیگر است و این دقیقا مسیری است که راوی داستان مساوات طی می‌کند تا شاید به رستگاری برسد.

zahrajafarian
۱۳۹۹/۰۷/۲۵

دیالوگای قشنگی داره و یه جورایی به چالش میکشه کلیشه ها رو که دوست داشتنیه

fatemeh gourabi
۱۳۹۸/۱۱/۰۶

دوستش داشتم .. ساده و بی تکلف ..

🍃Anee shirley🍃
۱۳۹۹/۰۲/۲۲

💛🍃کتاب "خاک زوهر یا وقت چیدن گیس ها " ؛قصه تکراری یه دختر تنهای دهه شصتیه . با تموم احترام به نویسنده قصه ی خیلی خامی بود و من نفهمیدم اصلا چی شد و پگاه از زندگی چی میخواست و چرا

- بیشتر
هاجر
۱۴۰۱/۰۸/۰۱

داستان نداشت کلا. فقط یه شرح حاله

هیچ‌چیز در دنیا ترسناک‌تر از بی‌رحمی مادرها نیست. در سکوت با چشمان آن همه مهربان و خسته‌شان گوشه‌ای می‌نشینند و به وقتش جوری از پشت بهت خنجر می‌زنند که به جای درد کشیدن از زخم فقط حیرت می‌کنی
fatemeh gourabi
تنهایی معنای مشخصی دارد، فقط هم. نمی‌فهمم چطور همه مدام آن همه حزن و هول و بی‌کسی را نادیده می‌گیرند و مثلاً می‌نویسند: «این سخن تنها بر این نکته دلالت دارد که...»، آن هم وقتی هزار سال پیش کسی چنان دچار این واهمه شده است که بسراید: با صد هزار مردم تنهایی بی صد هزار مردم تنهایی
آذیــن؛
تنهایی معنای مشخصی دارد، فقط هم. نمی‌فهمم چطور همه مدام آن همه حزن و هول و بی‌کسی را نادیده می‌گیرند و مثلاً می‌نویسند: «این سخن تنها بر این نکته دلالت دارد که...»، آن هم وقتی هزار سال پیش کسی چنان دچار این واهمه شده است که بسراید: با صد هزار مردم تنهایی بی صد هزار مردم تنهایی
sadafi
به تصویر توی پنجره‌ام می‌گویم: «دلت که برای خودت نمی‌سوزه؟» نه نمی‌سوزد. نگاهم کن. خسته شاید ولی هیچ شبیه بیچاره‌ها نیستم. خوب که خوانده باشی، خوب که بوسیده باشی، خوب که دویده باشی پی هر چه دلت را برده، بس است دیگر.
sadafi
لطف بعضی چیزها به نگفتنشان است دیگر، یا نه، اصلاً گفتن ندارند.
aida
لطف بعضی چیزها به نگفتنشان است دیگر، یا نه، اصلاً گفتن ندارند.
آذیــن؛
فقط نگاهش که می‌کنم دلم می‌گیرد. تازه می‌بینم چه تکیده شده است، نه آن‌جور که جایی‌اش چینی افتاده باشد یا سپیدی موهاش از کنار شقیقه بیرون زده باشد. تکیدگی را این روزها فقط می‌شود از چشم‌ها و دست‌ها فهمید.
آذیــن؛
به تصویر توی پنجره‌ام می‌گویم: «دلت که برای خودت نمی‌سوزه؟» نه نمی‌سوزد. نگاهم کن. خسته شاید ولی هیچ شبیه بیچاره‌ها نیستم. خوب که خوانده باشی، خوب که بوسیده باشی، خوب که دویده باشی پی هر چه دلت را برده، بس است دیگر.
آذیــن؛
مفاتیح می‌خواند. «عزیزٌ عَلَی أَنْ أَرَی الْخَلْقَ وَ لا تُری.» یله می‌شوم روی یک دست و برمی‌گردم و سرم را از در خانه می‌کشم تو و می‌گویم: «مشدعلی این‌جاش رو دوباره می‌خونی؟» می‌خواند. می‌گویم: «چقدر قشنگه.» می‌گوید: «یعنی چی بابام جان؟» با او همیشه در صلحم و هرگز سربه‌سرش نمی‌گذارم و پاپیچش نمی‌شوم وگرنه جواب کم ندارم اما به جای همه‌شان می‌گویم: «یعنی عزیزم خاک بر سرِ من که باید همه را ببینم و تو را نبینم.»
زهرا
امشب هیچ‌کدام حرفمان نمی‌آمد که چه بهتر! مثل راهی کردن بقیه نبود که هی باید جان می‌کندم مزخرف نگویم، بامزه نباشم، دلداری ندهم و حالا که دچار این مرض مسخره شده‌ام که گریه‌ام نمی‌گیرد، هیچ‌چیز دیگرم هم نگیرد.
aida

حجم

۵۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۰۱ صفحه

حجم

۵۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۰۱ صفحه

قیمت:
۵۰,۵۰۰
تومان