کتاب ظلمت آشکار
معرفی کتاب ظلمت آشکار
کتاب ظلمت آشکار نوشتۀ ویلیام استایرن و ترجمۀ افشین رضاپور است. نشر ماهی این کتاب را روانۀ بازار کرده است. این اثر، خاطرات نویسنده را از دوران افسردگیاش دربردارد؛ اثری که شهرت این نویسنده را در سالهای پایانی عمرش چندینبرابر کرد. این کتاب، با سفر ویلیام استایرن به پاریس آغاز میشود؛ سفری که کمک زیادی به درمان او کرد.
درباره کتاب ظلمت آشکار
کتاب ظلمت آشکار، حاصل دوران افسردگیِ ویلیام استایرن، نویسندۀ آمریکایی، است. این نویسنده، پیش از این، با رمان «انتخاب سوفی» به شهرت رسیده بود. او در شصتوچندسالگی به افسردگی شدید مبتلا شد و ماهها از کار کناره گرفت؛ سپس این کتاب را با هدف ثبت خاطرات آن دوران نوشت.
ظلمت آشکار، بر مبنای یکی از سخنرانیهای استایرن شکل گرفته است؛ که در ماه مهٔ ۱۹۸۹ در بالتیمور ایراد شده بود. این سخنرانی در کنفرانس اختلالات عاطفی که بخش روانپزشکی دانشگاه جانز هاپکینز متولیاش بود، انجام شد.
خواندن کتاب ظلمت آشکار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ناداستان و کتابهای خاطرات پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ظلمت آشکار
«به پزشک مراقب من، دکتر گُلد، زنگ زدند تا مقدمات بستریشدنم را در بیمارستان آماده کند. جالب اینکه همو بود که یکی دو بار در طول جلسات (و بعد از اینکه من تقریبآ با تردید به موضوع بستریشدن اشاره کردم) گفت که باید سعی کنم تحت هر شرایطی از بیمارستان اجتناب کنم تا انگی به من نچسبانند. چنین عقیدهای آنوقتها، درست مثل حالا، سخت نادرست و احمقانه به نظر میرسید. فکر میکردم روانپزشکی آنقدر پیشرفت کرده که دیگر حرفهایی از قبیل انگ و بیمارستان برایش معنایی نداشته باشد. این پناهگاه، گرچه مکان دلچسبی نیست، مأمنی برای بیمارانی مثل من است که دیگر قرص رویشان اثر ندارد و در آنجا درمان آدم در دوران طولانیتر و با روشهایی متفاوت از درمان در مطبهایی نظیر مطب دکتر گُلد صورت میگیرد.
البته نمیشود گفت که اگر دکتر دیگری هم اعتقادی به بیمارستان نداشت، چه پیشنهاد دیگری میداد. بسیاری از روانپزشکان که قادر به درک طبیعت و عمق رنج بیمارانشان نیستند، همچنان بر عقیدهٔ سرسختانهٔ استفاده از دارو پای میفشارند، زیرا عقیده دارند که قرصها سرانجام تأثیر خواهند گذاشت، بیمار به درمان پاسخ خواهد داد و از فضای دلگیر بیمارستان باید اجتناب کرد. روشن است که دکتر گُلد هم از چنین گروهی بود ولی در مورد من اشتباه میکرد. معتقدم که باید هفتهها قبل در بیمارستان بستری میشدم، چرا که در واقع بیمارستان مایهٔ رهاییام بود و عجیب است که در این مکان دلگیر با درهای چفت و قفلشده و راهروهای سبز و دلگیر ــ و صدای آژیر آمبولانس که از ده طبقه پایینتر میآمد ــ توفان مغزم فرونشست و آرامشی یافتم که در خانهٔ روستایی ساکتم پیدا نمیکردم.
این امر تا حدی نتیجهٔ انزواست، نتیجهٔ امنیت، نتیجهٔ واردشدن به دنیایی که در آن اشتیاق به برداشتن کارد و فروکردنش به سینهٔ خود در آگاهی تازهای ناپدید میشود، و بهسرعت حتی بر مغز افسردهٔ گیج و گنگ هم روشن میگردد که کاردی که با آن میخواهی استیک سوئیسی مزخرفت را ببُری پلاستیکی است. ولی بیمارستان ثباتی ناگهانی، آرام و راضیکننده هم به آدم میدهد ــ انتقال از محیط سراسر قیل وقال و اضطراب خانه به زندانی مرتب و خوشایند که تنها وظیفهٔ آدم تلاش برای بهبود است. برای من تنها شفابخشهای واقعی انزوا و زمان بودند.»
حجم
۶۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
حجم
۶۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۷۲ صفحه
نظرات کاربران
نویسنده دوره ای از افسردگی شدید رو پشت سر گذاشته و توی این کتاب داره تجربیاتش و احساسات و احوالی که در اون دوره، بر او گذشته رو بیان میکنه. نکته مثبتش اینه که کتاب، بیان یک تجربهء زیسته است.
یه کتاب خیلی کوتاه در باب افسردگی. ویلیام استایرن در برههی زمانی خاصی از زندگیش با افسردگی دست و پنجه نرم کرده. توی این کتاب از شروع افسردگیش، علائمش، تجربیاتش و قدم به قدم تا خودکشی پیش رفتن و بعد
همان طور که دیگران گفتند کتاب در مورد شرح افسردگی نویسنده است.اگر جزییاتی هم هست در قالب جملات استعاری،نقل قولها و بسیار پرطمطراق بیان شده. نکته ای که من در آن بیشتر از همه دوست داشتم این بود که نگاه
کتابیه در مورد افسردگی. نویسنده تجربهی خودش در مواجهه با این بیماری رو نوشته. اول مقاومت میکنه در مورد قبول افسردگیش و اون رو دستکم میگرفته اما همین موضوع باعث میشه که کمکم کارش به بیمارستان بکشه
به نظرم خوندن این کتاب برای تمام کسانی که خودشون تجربه افسردگی داشتن بسیار بسیار واجبه. این که یک نویسنده چیره دست بینالمللی که جوایز بسیاری هم برده با کلمات درست و به جا چقدر قشنگ لحظه لحظههای رنج افسردگی رو
اگر افسردگی رو تجربه کردید، یا الان این مسئله رو دارید، یا اطرافیانتون باهاش دست وپنجه نرم میکنن، این کااب رو بخونین. قرار نیس زندگی تونو عوض کنه این کتاب. فقط حرفهای یه آدم افسرده رو میتونین بشنوین. ولی بخونیدش.
استایرن افسردگی را اینطور توصیف میکند: شبیه به غرق شدن، خفه شدن. این کتاب، قطعا راهنمای افسردگان نیست. کتابی لذت بخش برای خواندن در عصر یک روز تعطیل هم نیست. اما برای کسانی که به هر ترتیب، شخصی با هر
کتابی بود درباره ی تجربه ی افسردگی نویسنده اصلا گیرا و جذاب نبود و قلم رسایی نداشت من اصلا خوشم نیومد انگار گرفته بود کاغذ سیاه کرده بود فقط
ترجه ی افتضاحی داشت خیلی گنگ بود کلماتش
دوستش داشتم👌🏻👌🏻