
کتاب راه بی پایان
معرفی کتاب راه بی پایان
کتاب الکترونیکی «راه بیپایان (آتیشکخانه)» نوشتهٔ ویلیام استایرن با ترجمهٔ آرش رضاپور و افشین رضاپور و از سوی نشر هنوز منتشر شده است. این اثر در دستهٔ رمانهای جنگی و اجتماعی قرار میگیرد و به بررسی تجربههای تلخ و پیچیدهٔ سربازان آمریکایی پس از جنگ جهانی دوم میپردازد. استایرن با نگاهی انتقادی به نظامیگری و ساختارهای قدرت، داستانی از اعتراض، طغیان و بحران هویت را روایت میکند. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب راه بی پایان
«راه بیپایان» در سال ۱۹۵۷ منتشر شد و از همان ابتدا بهعنوان اثری مهم در ادبیات ضدجنگ آمریکا شناخته شد. ویلیام استایرن، نویسندهٔ این رمان، خود تجربهٔ حضور در جنگ جهانی دوم را داشته و بخشی از دغدغههایش را در قالب این داستان بیان میکند. روایت کتاب در دورهای پس از جنگ جهانی دوم و در فضای آموزشی تفنگداران دریایی آمریکا میگذرد؛ جایی که سربازان ذخیره، پس از سالها زندگی عادی، دوباره به خدمت فراخوانده میشوند. این رمان، نهتنها به بحرانهای فردی و جمعی شخصیتها میپردازد، بلکه تصویری از جامعهٔ آمریکایی و تناقضات آن در دههٔ پنجاه میلادی ارائه میدهد. استایرن در این اثر، با نگاهی موشکافانه، به مسائلی چون اطاعت کورکورانه، بیمعنایی جنگ، و سرگشتگی انسان مدرن میپردازد. «راه بیپایان» همزمان با نمایشنامهٔ «آتیشکخانه» منتشر شد که هر دو اثری انتقادی نسبت به نظامیگری و ساختارهای قدرت هستند.
خلاصه کتاب راه بی پایان
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «راه بیپایان» با صحنهای تکاندهنده از مرگ هشت سرباز جوان در یک حادثهٔ آموزشی آغاز میشود. ستوان کالور، شخصیت اصلی، کهنهسربازی است که پس از سالها زندگی آرام و خانوادگی، دوباره به خدمت فراخوانده شده و با بحران هویت و اضطرابهای ناشی از گذشتهٔ جنگی خود دستوپنجه نرم میکند. او و همرزمانش، از جمله سروان مانیکس، در فضای خفقانآور و بیمعنای اردوگاه آموزشی، با دستورات سختگیرانه و گاه بیمنطق فرماندهان مواجه میشوند. روایت، بهجای تمرکز بر نبردهای مستقیم، بر تجربههای روانی و درونی سربازان، ترسها، خستگیها و حس بیریشگی آنها تأکید دارد. محور اصلی داستان، راهپیمایی طاقتفرسای شبانهای است که بهعنوان آزمونی برای سنجش وفاداری و توان جسمی سربازان برگزار میشود. در این مسیر، تضاد میان اطاعت و اعتراض، ترس و غرور، و امید و ناامیدی، شخصیتها را به چالش میکشد. استایرن با جزئیات دقیق، فضای اردوگاه، روابط میان افراد و بحرانهای اخلاقی و انسانی را به تصویر میکشد، بیآنکه پایانی قطعی یا قهرمانانه برای شخصیتها رقم بزند.
چرا باید کتاب راه بی پایان را خواند؟
این رمان با روایتی صریح و بیپرده، تجربهٔ سربازانی را به تصویر میکشد که میان گذشتهٔ جنگی و زندگی مدرن سرگردان ماندهاند. «راه بیپایان» بهجای تمرکز بر قهرمانیهای مرسوم، به بحرانهای روانی، اضطرابها و تردیدهای انسان معاصر میپردازد. خواندن این کتاب فرصتی است برای مواجهه با پرسشهای بنیادین دربارهٔ اطاعت، قدرت، هویت و معنای زندگی در جهانی پر از تناقض و بیثباتی.
خواندن کتاب راه بی پایان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای جنگی، اجتماعی و روانشناختی مناسب است. همچنین کسانی که دغدغهٔ بحران هویت، نقد نظامیگری و بررسی ساختارهای قدرت را دارند، میتوانند از مطالعهٔ این اثر بهرهمند شوند.
بخشی از کتاب راه بی پایان
«ظهری در شعلهٔ تابستان بیابر کارولینا، با منظرهٔ هشت جوان مردهٔ پخشوپلا در میان پیچکهای سمی و کاجهای سوزنی و نهالهای لابلالی. گرچه گویی تازه با زندگی وداع کرده بودند، اما انگار که شلنگ آبی آنها را پاشیده باشد، فقط تراشههای استخوان بودند و دلوروده و گوشت آویزان و امکان نداشت فکر کنی که زمانی زنده بودهاند و بدتر از همه، نمیشد از صحنه چشم برداری. البته بلافاصله مرده بودند و حتماً قبل از آنکه درک و شک و هراس و نگرانی، اندک سوسویی در ذهنشان زده باشد. ستوان کالور که در سایهٔ آمبولانسی ایستاده بود و صحنه را تماشا میکرد، با خود گفت، حتماً آنها که به انفجار نزدیکتر بودند، بند دلشان پاره شده بود، آن پانزده یا شانزده تفنگداری که حالا زیر پتو از درد و ترس ناله میکردند و نیمساعت قبل، با شکیبایی تمام، توی صف ناهار ایستاده بودند تا اینکه دو خمپاره اشتباهی شلیک شد – چهطور؟ چرا؟ این سؤال با پچپچ و خشمی ملموس در گرمای ظهر سرگردان شد - خمپاره توی صف غذا افتاده بود، گیج و کرشان کرده بود، درهمشان پیچیده بود و پرتشان کرده بود بهجایی که حالا، زنده اما زخمی، در گلولایی از خون و مغز و آش و سیبزمینی لهشده و کپهای بستنی در حال آب شدن افتاده بودند. ستوان کالور دقایقی پیش در بُهت و گیجی - درست قبل از اینکه دزدکی از کنار سرهنگ، پشت درختی برود و بالا بیاورد - چهرهٔ عرقکرده و غبارگرفتهٔ جوانی را دیده بود و صدایش را شنیده بود. حتی در حال تهوع هم مبهوتِ لحن زلال و آرام او بود: «سرگرد من تو اتاق بیسیم بودم و اونا که اومدن بیرون، فهمیدم کارشون تمومه و داد زدم...» البته که حادثه بود، ولی چرا؟ شنید که سرگرد فریادی کشید. بعد دیگر چیزی نشنید. روی برگها عق زد. در همان لحظه فریادها، نالهٔ زخمیها، صدای کامیونها و آمبولانسهایی که ترقوتروقکنان از میان درختچهها میگذشتند، خفه شد.»
حجم
۲۶۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
حجم
۲۶۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه