دانلود و خرید کتاب با بهار می‌آید نیلوفر میرصالح
تصویر جلد کتاب با بهار می‌آید

کتاب با بهار می‌آید

معرفی کتاب با بهار می‌آید

کتاب «با بهار می‌آید» اولین داستان نوشته شده توسط «نیلوفر میرصالح» است، که در داوری آثار رسیده به مسابقه «خودنویس» توانسته است به مرحله نهایی راه یابد و برای داوری عمومی در اختیار کاربران قرار می‌گیرد: «با بهار می‌آید» داستان زندگی دختر جوانی است که تنها است و با تنهایی خو گرفته است. او را به دنیا می‌آورند. راه رفتن و حرف زدن یادش می‌دهند و همین که توانست روی پاهایش بایستد رهایش می‌کنند و او می‌ماند و دنیای بزرگ و وهم‌انگیز مقابل چشمانش. دنیا با تمام آدم‌های رنگارنگی که هر روز رنگ عوض می‌کنند.نگاهش را دورش می چرخاند.می‌ترسد.از تاریکی، از سرما، از تنهایی...
...
۱۳۹۸/۰۱/۲۹

نسبت به بقیه کتاب هایی که تا الان درباره آنها نظر دادم بهتر بود.تشبیهات زیاد بود و وقتی یک چیز زیاد باشه هم بد ها زیاد میشن هم خوب ها.نثره روون اما آمیانه نبود و این منو بیشتر به وجد

- بیشتر
.سارا.
۱۳۹۸/۰۲/۰۵

در سطور ابتدایی داستان نیلوفر میرصالح، ظاهراً کودکی در خیابان بی‌قراری می‌کند، ولی ناگهان نویسنده می‌گوید فضای اتاق با نور کم راهرو روشن است! جداسازی فضا و رفتن از مکان و زمانی به مکان و زمان دیگر، باید با چند

- بیشتر
اِیْ اِچْ|
۱۳۹۸/۰۱/۲۹

خب؛ یک نکته همین اول بگم، اینکه هرچیزی که میگم خالصانه برای بهبود آثار بعدیه(با توجه به دغدغه هایی که در حوزه داستان نویسی و رمان نویسی دارم) ایکاش سن نویسنده معلوم بود تا بهتر نظر میدادم. خب. نکته اول اینکه پرداختن

- بیشتر
عادل فرزانه
۱۳۹۸/۰۱/۲۷

با سلام من مربی توسعه مهارت های فردی هستم و روزانه با پدر و مادرهایی به گفتگو می نشینم که در حال انجام فرآیند متارکه هستند . این نکته رو به بهانه این جشنواره لازم به ذکر دونستم که آینده

- بیشتر
Arefeh Sh
۱۳۹۸/۰۱/۳۰

عزیزم با توجه به این که من زیاد رمان میخونم و تجربه تقریبا انواع مختلفی از سبک ها رو دارم باید بگم این ژانری که شما نوشتید الان دیگه اشباح شده و طرفدارهای زیادی نداره ممنون میشم اگر تو ژانر های

- بیشتر
رضا
۱۳۹۸/۰۱/۳۰

بالاخره وقت کردم بخونم ونظربدم باتوجه به اجتماعی بودن ژانر رمان.پسندیدم.سایر رمان ها رو هم خوندم و نثر این رمان منو بیشتر جذب کرد‌.هیچ وقت نظر نمینویسم واسه رمان ها.اما چون دیدم نویسنده خاستار نظر هاست نوشتم😎

علی
۱۳۹۸/۰۱/۲۶

تبریک!

maryam
۱۳۹۸/۰۱/۲۶

عالی و زیبا نیلوفر عزیزم😍موفق باشی

ز . س . تقی زاده
۱۳۹۸/۰۲/۰۸

آفرین ، عالیه عزیزم🌹

عسل
۱۳۹۸/۰۱/۳۰

ممنون که به یکی از معضلات جامعه پرداختی پرداختن به مسایل اینچنینی در جامعه ما ضروری است

نوک انگشتانم از سرما سرخ شده اند. چشم هایم می ماند روی ناخن های کوتاهم ودست هایم که دیگر هیچ دست کشی گرمشان نمی کند. آخرین چیزیی که بهار با تمام نگرانی های داشته و نداشته ی مادرانه اش برایم خریده بود، دست کشی بود که همان چند روز اول بعد رفتنش راهی سطل زباله شده بود. بهار نمی دانست نه هیچ دستکش بافتنی ای و نه هیچ پتو و لباس گرم گران قیمتی دیگر نمی تواند سرمای آن روز برفی ایی که رفت را از وجودم بگیرد.
نیلوفر میرصالح
-تا اونجایی که مهراد گفته بود خونته مونده! کار دیگه ای داری؟ با تمام خوش خیالی می خواهم فکر نکنم جمله آخرش را بارم کرده است. تیکه انداخته بود.
محمدپوریا
«گاهی پدر و مادر ها چنان تو را در میان خطوط امضای طلاقشان جا می گذارند، که دیگر تا ابد حتی نمی توانی خودت را پیدا کنی»
محمدپوریا
لبخند می زنم تا مبادا نگران شود. معنی نداشت دم به دقیقه نگران من باشد مبادا بلایی سرم بیاید. یاد گرفته بودم حرف هایی هستند که هیچ وقت نباید به زبان بیایند. مثل اتفاق هایی که هیچ گاه نباید بازگو می شدند. مامان ماهگل می گفت یک سری از حرف ها همان بهتر پشت لب بمانند
mohammad
بوی عید می آید. شاید کمی دور اما می آید. عید ها را دوست داشتم. مخصوصا عید هایی را که مامان ماهگل هنوز پیشم بود. از بهمن ماه شروع می کرد به خانه تکانی و من را مجبور می کرد کل اتاقم را یک بار بریزم بیرون و بازبرگردانم داخل. می گفتم من که اتاقم تمیز است. می گفت خانه تکانی بهانه است. یک بهانه ی قشنگ که یادت می اندازد خانه ای داری که امن ترین جای دنیاست برای تو و تو باید از آن مراقبت کنی. می گفت چه زمانی بهتر از عید برای این بهانه. راست می گفت و چقدر بعد از آن همه جان کندن های خانه تکانی حالم خوب می شد. مثل ندید بدید ها تا یک هفته با دیدن خانه تمیزذوق می کردم.
انصاریان

حجم

۸۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۰۲ صفحه

حجم

۸۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۰۲ صفحه

قیمت:
۳۷,۰۰۰
تومان