دانلود و خرید کتاب های هانیه های نرگس روزبهانی
تصویر جلد کتاب های هانیه های

کتاب های هانیه های

انتشارات:نشر خودنویس
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب های هانیه های

کتاب های هانیه های نوشتهٔ نرگس روزبهانی است. نشر خودنویس این رمان ایرانی را منتشر کرده است.

درباره کتاب های هانیه های

کتاب های هانیه های رمانی ایرانی است که نرگس روزبهانی در آن داستان عشقی جنون‌آمیز از انسانی راستین و صادق را روایت کرده است. این رمان در ۱۱ فصل نگاشته شده است. این رمان دارای زمینه و موضوعی خانوادگی است. داستان این رمان با شکایت راوی از هنگامهٔ «یا حویسی» آغاز می‌شود که خواب شبس را به هم زده است. از تمام خانه‌ها، پشت بام‌ها، حیاط‌ها و از همه جا صدای «یا حویسی!» می‌آید. زانوهایی راوی سست شده و پاهایش می‌لرزد. ناگزیر به کوچه می‌رود. نور ماشین‌هایی که سر کوچه ایستاده بودند، چشمانش را می‌زند. پلیس می‌گوید: «آقای امین کمانکش؟» مغزش یاری نمی‌کرد که بفهمد چه کی است؟ چه ماجراهایی پیش روی راوی است؟ پلیس با او چه کاری دارد؟ این رمان ایرانی را بخوانید تا بدانید.

خواندن کتاب های هانیه های را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های ایرانی و علاقه‌مندان به قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب های هانیه های

«کامم تلخ شد. این حق دا نبود بعد یک عمر زحمت‌کشی. به مادرم گفتم: «وسایلتون رو جمع کنید باید از اینجا بریم.» مادرم که بلند شده بود استکان‌ها را ببرد ماند معطل: «چی روله؟» گفتم: «دیگه صلاح نیست بمونیم تو این دهات.» برخلاف انتظارم مادرم پوزخند زد: «نه روله. ما همینجا خوشمونه.» اگر نمی‌آمد دیوانه می‌شدم. گفتم: «چطوری دا رو با این وضع تو و مینا رو ول کنم برم؟»

مادر حالی‌ام کرد که دیگر دلیلی برای رفتن ندارد. با حال نزاری از آنجا رفتم. مثل وقت‌هایی که نماز صبحت قضا می‌شود. مثل عذاب وجدان بعد از گناه. به ناچاری. به سمت خانه رفتم.

وسایمان را جمع کرده بودیم. وسط. هانیه حالش به بدی قبل نبود ولی به خوبی روزهای خوبمان هم نه. من هرچه بودم تلاش می‌کردم تا رفتار طبیعی داشته باشم هرچند که ته دلم غم بود. به خودم می‌گفتم: «دین و دل به یک دیدن باختیم و خرسندیم/ در قمار عشق ای جان، کی بود پشیمانی؟»

من باید می‌رفتم. من باید برای نجات هانیه می‌رفتم. نجاتش از رؤیای شهر قشنگی که بافته‌های ذهنش بود و رهایی‌اش از ریشه‌هایی که خیال می‌کرد دست و پایش را بسته. جمال بهم گفت: «نگران اینجا نباش.»

بهش گفتم: «خدا خودش از همه چیز نگهبانی می‌کنه.» و سرم را انداختم پایین. سخت بود که به زبان بیاورم: «من نگران خودمم.» شب آخری که قرار بود فردایش، کامیون برای بردن وسایلمان بیاید. زودتر از همیشه خوابیدم. خیال کردم فردا که کاری ندارم دیرتر از همیشه بیدار می‌شوم. من تمام آرمان‌هایم را باخته بودم به یک خواهش و حالا باید دنبالش تا ناکجا آباد هم می‌رفتم.

صبح که بیدار شدم. بوی تنش از رختخوابم نمی‌آمد. سابقه نداشت زودتر از من قبل از نماز بیدار بشود. وقتی تمام خانه را دنبالش چرخ زدم و دیدم نیست. با پاهای سست رفتم توی تراس آن‌قدر داد کشیدم که همهٔ چراغ‌های دور و اطراف یکی یکی روشن بشوند و مردم دنبال هانیه راه بیفتند.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۸۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۹۴ صفحه

حجم

۸۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۹۴ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان