
بریدههایی از کتاب شهرهای کاغذی
۴٫۱
(۱۴)
«دلم برای بودن با تو تنگ میشه.»
n re
هر روز این همه آدم در دنیا میمیرند که من با آنها آشنایی ندارم. اگر با هر اتفاق ناگواری که در دنیا میافتد بخواهم به چنین حال و روزی در بیایم و ذهنم را درگیرش کنم، حتماً بعد از مدتی دیوانه میشوم.
n re
همهٔ این مردم کاغذیان و دارن تو خونههای کاغذی زندگی میکنن. آدمهایی که آیندهشونو آتیش میزنن تا گرم بمونن. بچههایی که دنبال خرید یواشکی آبجو از فروشگاهای کاغذیان. همه عاشق و شیفتهٔ تصاحب چیزای مختلفان. همهٔ این چیزا کاغذی و از بینرفتنیان. آدما هم همینطور. تو این هیجده سالی که زندگی کردم تا حالا نشده با کسی آشنا بشم که چیزای اصلی و مهمتر زندگی براش اهمیت داشته باشن
83 FATEMEH❤️
وقتی عصبانی هستی و میخوای به کسی حرفای زشت بزنی، حتماً باید چیزی بگی که دربارهاش صدق نمیکنه؛ چون هیچوقت نمیتونی حرفهایی رو که زدی کامل پس بگیری و از ذهن اون شخص پاک کنی. حرفو که بزنی تموم شده رفته. منظورم اینه که بعضی حرفا تو ذهن افراد پررنگ میشه و تأثیرشون زیاده. زیرشون خط کشیده میشه
n re
هر روز این همه آدم در دنیا میمیرند که من با آنها آشنایی ندارم. اگر با هر اتفاق ناگواری که در دنیا میافتد بخواهم به چنین حال و روزی در بیایم و ذهنم را درگیرش کنم، حتماً بعد از مدتی دیوانه میشوم.
n re
«همه چیز از نزدیک زشتتره.»
n re
«یه نکتهٔ خیلی مهمی رو بهت بگم؟ وقتی اعتماد به نفست بالا باشه جذابتر میشی و وقتی پایین باشه نه.»
n re
مرگ بخش مهمی از زندگی همهٔ ما انسانهاست،
n re
روی هر دو تا تیشرت پرچمهای یک اتحادیهٔ بزرگ چاپ شده و روی پرچمها نوشته شده بود: میراث، بدون نفرت.
داشتم دلیل خندههایمان را به رادار نشان میدادم که گفت: «وای خدا! نه، بن تو این کارو نکردی. بن استارلینگ بگو که برای دوست سیاه پوستت تیشرت نژادپرستانه نخریدی.»
«من فقط اولین تیشرتی رو که دیدم، برداشتم داداش.»
رادار گفت: «واسه من داداش داداش نکن آ.» ولی داشت سرش را تکان میداد و میخندید.
امیرحسین رئوف نیا
مارگو آخر حرفهایش گفت: «فکر کنم بدونم چرا خودکشی کرد.»
«چرا؟»
«شاید همهٔ ریسمانهای درونیش از هم باز شده بوده.»
بلاتریکس لسترنج
«هر چقدر بیشتر کار میکنم بیشتر متوجه میشم که آدما آینهٔ خوبی برای هم نیستن. خیلی سخته که آدما به ما نشون بدن واقعاً چه شکلی هستیم، و برای ما هم سخته که به همه بگیم و نشون بدیم که واقعاً چه احساسی نسبت بهشون داریم.»
بلاتریکس لسترنج
رها کردن خیلی سخته، البته تا قبل از اینکه رهایش کنی. بعد از رها کردن، این کار تبدیل به راحتترین کار میشود.
بلاتریکس لسترنج
چطورمیشد نقطهای را که مدام در حرکت بود روی نقشه علامت زد؟
بلاتریکس لسترنج
رازی که من تازه بهش دست پیدا کرده بودم: ترککردن فقط زمانی حس خوب و خوشآیندی دارد که چیز مهمی را ترک و رها کنی. چیزی که برایش زحمت زیادی کشیده باشی و برایت اهمیت داشته باشد. زندگیای که ریشه پیدا کرده باشد و تا زمانی که زندگیات ریشه پیدا نکند، نمیتوانی ترکش کنی و از ریشه جدا شوی.
بلاتریکس لسترنج
ولی بن با افتخار دستش را مشت کرد و در هوا نگه داشت و فریاد زد: «من بن استارلینگم، بهترین کلارینتزن گروه موسیقی، صاحب رکورد نوشیدن در سه دقیقه، قهرمان جیش کردن در ماشین بدون ریختن حتی یک قطره روی ماشین، من دنیا را تغییر میدم، من بهترینم.»
بلاتریکس لسترنج
حجم
۳۶۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۲۴ صفحه
حجم
۳۶۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۲۴ صفحه
قیمت:
۸۷,۵۰۰
تومان