کتاب عشق در روزگار وبا
معرفی کتاب عشق در روزگار وبا
«عشق در روزگارِ وبا» اثر ماندگار نویسنده محبوب و بزرگ کلمبیایی، گابریل گارسیا مارکز (۲۰۱۴-۱۹۲۷) را این بار با ترجمه شیوای کاوه میرعباسی بخوانید. مارکز را اولین بار بهمن فرزانه با ترجمه «صد سال تنهایی» در سال ۱۳۵۴ به ایرانیان معرفی کرد و تا امروز تمام آثار داستانی این نویسنده به فارسی ترجمه شدهاند. این رمان در ایران با عنوان عشق سالهای وبا نیز ترجمه و منتشر شده است.
فرمینا داثا به همراه پدر و عمه خود به شهری بندری در حوزه کارائیب که نام آن در کتاب ذکر نشده است نقل مکان میکنند تا زندگی تازهای را شروع کنند. در همین هنگام فلورنتینو آریثا که به همراه مادرش زندگی میکند در تلگرافخانه شهر مشغول به کار میشود. یک روز وقتی برای رساندن تلگرافی به خانه لورنثو داثا وارد میشود، فرمینا داثا را میبیند و چنان عاشق او میشود که پنجاه و سه سال و هفت ماه و یازده روز بعد همچنان عشق او در وجودش شعلهور است. فرمینا در جریان درمان بیماری وبایش با دکتر اوربینو ملاقات میکند. پدر فرمینا به دکتر علاقهمند شده و دخترش را تشویق میکند که همسر وی شود و... با وجود اینکه دکتر خوبنال اوربینو علاقهای تقریباً جنونآمیز به شهر داشت و بهتر از هرکس میشناختش، خیلی کم پیش آمده بود که، نظیر آن یکشنبه، انگیزهای بیابد برای آنکه بیمحابا خطر کند و بدون اکراه در همهمه و ازدحام محله قدیمی بردهها پرسه بزند. درشکهچی ناچار شد بارها بچرخد و بپیچد و چندین دفعه پرس و جو کند تا نشانی را پیدا کند. دکتر اوربینو از نزدیک سنگینی طاقتفرسای تالابها، سکوت بدشگونشان، بخارهای خفقانآورشان را بازشناخت که بارها در سپیدهدمهای بیخوابی، آمیخته با شمیم یاسمنها، تا اتاق خوابش بالا آمده بودند، و او حس کرده بود مثل بادی برآمده از دیروز میگذرند که هیچ ربطی به زندگیاش ندارد. اما آن تعفن، که حسرت گذشته بارها جامه آرمانی بهشان پوشانده بود، به واقعیتی تحملناپذیر بدل شد، هنگامی که درشکه شروع کرد به جست و خیز و یله رفتن بر گل و لای خیابانهایی که آنجا سارگپهها[نوعی لاشخور امریکایی] سر آشغالگوشتهای سلاخخانه، که پَسرَوی گنداب تا آن مکان آورده بودشان، به جان هم میافتادند.
حجم
۶۲۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۴۶۸ صفحه
حجم
۶۲۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۴۶۸ صفحه
نظرات کاربران
بی شک مارکز استاد مسلم شخصیت پردازیه و این نبوغ از کجا اومده خدا میدونه شاید چون با ادمهای زیادی در ارتباط بود و به واسطه شغلش خبرهایی بدون سانسور و کاملا حقیقی در زندگیش زیاد دیده بود که میتونه
(اهل فن توصیه میکنن که از این کتاب مارکز رو بشناسیم و مطالعه آثارش رو شروع کنیم). اما درباره این رمان؛ به نظرم عشق در روزگار وبا یعنی عشقی که با بیماری آمیخته شده آن هم نه بیماری تن که
من این ترجمه رو با ترجمه ی کیومرث پارسای مقایسه کردم . به نظرم ترجمه آقای پارسای از لحاظ روان بودن بهتر بود و البته جاهایی کاملا متفاوت ترجمه کرده بودند که من متوجه نمیشدم کدوم به متن اصلی نزدیکتره
از اون کتابهاییست که حداقل یکبار باید خونده شه ، بیانوتوصیفات قوی نویسنده در وصف احساسات انسانی جالبه ، در مورد ترجمه کار خوبی بود و مشخص بود مترجم بنده خدا تمام تلاششوکرده تا نکات منشوری رو کاملا در لفافه
به نظرم این کتاب روزگار پیری و عشق نافرجام رو خیلی خوب و دقیق با تمام فراز و نشیب هاش شرح میده. داستان روندش عالی و بسیار تند و انگار یک فیلم دارید میبینید. برای من خواندن این کتاب بسیار
چون قبلش زیاد داستان های عاشقانه کلاسیک زیاد خونده بودم خیلی برام جالب نبود، اما به خودی خود کتاب جالب و قابل توصیه ایه.
عالی بود
یک شاهکار و دیگر هیچ ....
من ترجمه بهمن فرزانه را گوش دادم و قسمتهایی را از این ترجمه خواندم. به نظرم همان ترجمه فرزانه را بخوانید بهتر است این ترجمه یک سر و گردن پایین تر است و کلماتی استفاده کرده که مانع فهم راحت
اولین کتابی بود که از مارکز خوندم. داستان سیر به شدت کند و پرجزئیاتی داره. خیلی خسته شدم تا تمومش کردم. این طول و تفسیری که نویسنده به داستان داده رو من اصلاً دوست نداشتم اما خیلیا همونو دوست دارن