دانلود و خرید کتاب ننه‌نامه سحر شریف‌نیک
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب ننه‌نامه اثر سحر شریف‌نیک

کتاب ننه‌نامه

امتیاز:
۲.۵از ۳۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب ننه‌نامه

«ننه‌نامه» قصه‌های طنزی از سحر شریف‌نیک (-۱۳۶۰) است که با طرح‌های مهدی احمدیان، مجموعه طنزی خواندنی از کار درآمده است. قصه‌هایی از مامان نسرین و بابایی رضا برای این که بخوانید و به قول نویسنده‌اش، ریزریز یا قاه‌قاه بخندید: شب، ساعت ده، بعد از شام: مامانی: سحر مامان، خیلی مویرگی دقت کردم بچه‌م شایان خیلی، نه، خیییییلی اشتهاش کم شده! من: خطای دید بوده مامان! اصن شک نکن! مامانی: اااا تو هم! هی تهمت ناروا می‌زنی به بچه‌م. چشه مگه! هم نرمه، هم گرمه! هم ماچش که می‌کنی خیلی خوش‌طعمه! به غذا هم که لب نمی‌زنه. من: والله با این مشخصاتی که تو دادی الان دارم فکر می‌کنم نکنه تشک خوشخواب فنردار با لحاف اضافه تحویل اجتماع دادم و خبر نداشتم! نه مادر من. ایشون به صورت چریکی و زیرزمینی تغذیه‌شون رو انجام می‌دن. مامانی: سیرداغ! اسم می‌ذاری روی بچه‌م! من: نه به خدا. فقط الان کافیه بری زیر تخت، پشت میز و بغل بالشت ایشون رو در اتاقشون مشاهده کنی. انواع و اقسام پوست میوه‌ها و هسته‌های گوناگون و در سایزهای مختلف اونجا یافت می‌شه. به جااان خودم اگر کف اتاقش قابل‌زراعت بود، الان دوتا باغ پرتقال و سه باغ آلو و روزانه سه وانت، بار هندونه ازش برداشت محصول داشتیم! مامانی: حالا تو هی بشین واسه این مغز بادوم من شایعه بساز! من برم یه سوپ قلم بار بذارم. نرمای بچه‌م کم نشه تو این ناملایمات معدوی که بهش وارد می‌کنی. من: قربانت! منم برم الباقی محتویات رودَوی که داشتم عرض می‌کردم خدمتتون رو میل کنم.

نظرات کاربران

سیّد جواد
۱۳۹۷/۰۵/۱۸

کتاب شصت و نهم برنامه مطالعه از طرح کتابخانه همگانی نسبت به کتاب دیگرشون که در طاقچه هم‌ موجوده ، خیلی ضعیف تر بود . انتظارات از این نویسنده خیلی بیشتر از ایناست. امیدوارم در آینده کتاب های بهتری بنویسند. ۱۰ تا

- بیشتر
محمدرضا
۱۳۹۷/۱۱/۲۵

خیلی خُنُک بود 😐😑

بلاتریکس لسترنج
۱۳۹۷/۰۷/۰۵

اون یکی کتابش صد هیچ ازین جلوتره

zoha
۱۳۹۷/۰۶/۳۱

نسخه چاپیش رو از کتابخونه حسینه ارشاد گرفتم خوندم و به نظرم زیادی مزه پرونی داشت اگه کمتر بود بامزه تر میشد

روزبه
۱۳۹۹/۰۱/۰۷

🤣😂🤣😂🤣😂🤣😂🤣😂🤣😂🤣😂🤣

Ms.vey
۱۳۹۸/۱۲/۲۸

هرازگاهی دلم میخواست کتابی بخونم که با زبان عامیانه باشه و بانمک باحجم کم که این کتاب دقیقا همون کتاب بود

zahra🌿
۱۳۹۹/۰۷/۱۱

کسی هست که این کتابو بهم هدیه بده؟ یه هفته بخونم بهش پس میدم

خرمالو🥰
۱۳۹۸/۰۴/۲۷

بی مزه :|

Borujeny
۱۳۹۷/۰۲/۲۱

متاسفانه بدون بریده خریدمش و اصلا راضی نیستم.‌جملات بار کاریکاتوری دارند ولی اصلا متن طنزی نیست. بدون هیچ لبخندی برای من🙁

صائمه
۱۳۹۸/۱۲/۲۴

عالی بود عالی هم خنده دار هم جذاب😍😍😍😍😚😜🤣

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۳۵)
راستی می‌گی لته بخورم یا اسپرسو؟!
S
اصلاً از این به بعد هر کی بخواد پشت سر بانو عشقم حرفی بزنه، یعنی از گل نازک‌تر بهش بگه، دهنش رو کاه‌گل می‌گیرم!
سیّد جواد
در آستانهٔ درب ورودی پارک بابایی: بانو عشقم، اینجا شیب داره! به قول استاد: تو چشام نیگاه کن و دستتو بذار تو دستم! مامانی: سیرداغ حاجی عشقم! نمی‌بینی سحر پشت سرمونه! غلاف کن اون شراره‌های عشق لایتناهی رو.
سیّد جواد
یک روز تابستانی. سی ثانیه بعد از شروع پیاده‌روی اول مامانی: آخ آخ پام! می‌گم مسافت عظیمی طی کردیم هاا! خوبه دیگه برگردیم. من: ماماااانی، قربان روی ماه کپلت، الان با در پارکینگ دو وجب و سه انگشت فقط فاصله گرفتیم هاا! یعنی این وای فای خونه هنوز داره جواب می‌ده. بابایی: سحر بابا چه انتظاری از بانو عشقم داری؟! ما در مام میهن برای رفت‌وآمد به دست‌به‌آب هم دربست می‌گیریم. اصلاً بنده، بانو رو موقع خرید با یه نیش گاز اضافه، معمولاً تو خودِ دخل فروشگاه مورد نظرشون پیاده می‌کنم!
سیّد جواد
یک بعدازظهر پاییزی. دم در من: می‌گم بابایی! حالا کی رفت؟ بابایی: چمدونم بابا! شب بود. ماه پشت ابر بود. من: بابایی، اینا رو ولش... افق رو بین، که بانو خدامان داره از توش میاد... بابایی با دست‌هایی باز و بدو بدو به سمت مامانی: بانوووووو... بانوووووو... مامانی تو همون وضعیت به سمت بابایی: حاااجی عشقم... حااااااجیییییی... من: خاک به سرم. تموم کنید این اشاعهٔ فساد اجتماعی رو. من تحمل دیدن این همه ابتذال یکجا رو مابین والدینم ندارم. بابایی: بانو! بانو! بانو! مجدداً بانو... حالا کجا بودی عشقم! نبودی جلو چشمم!
سیّد جواد
یک روز آفتابی، با آسمان آبی مامانی: حاجی عشقم، بیا بریم یه کم طبیعت اطراف منزل رو بشکافیم. بابایی: بانو عشقم، ای پرنده، ای دونده، ای به همهٔ شکاف‌ها رونده، ای... من: استغفرالله... من اینجام هااا! بابایی: اااا! خو بابا شما پشتت رو بکن، گوشت رو بگیر، من سه تا جملهٔ دیگه بگم و دوتا بوس هوایی هم بفرستم تمومه! من: یا مینی‌بوس گشت ارشاد! یا برنامهٔ اخلاق در خانواده! تموم کنید این تهاجم مسلّم فرهنگی رو! پاشین بریم.
سیّد جواد
در کناره‌های سواحل همین شهر بغل دستیمون بابایی: فتبارک‌الله و از این حرفا! چه طبیعتی، چه آب جلبک‌دار مناسبی، عجب بوی تعفن مرغوبی. لامصب این خارج همه چی‌ش درجه یکه! مامانی: هاا! عشقم، می‌بینی! بیا در این غروب و به یاد اون دورانی که سر کوچه‌مون وامیستادی و برام می‌خوندی: «کجایی هلویم؟ بیا امشب به کویم» یه عکس بندازیم.
سیّد جواد
بابایی: سیرداغ بابا! هر چی مامانت می‌گه. ما خودمون پالادیوم می‌ریم. همهٔ مسایل پشت و جلو و این ور و اون ور پرده رو هم می‌دونیم! یا صاحب آزادی یواشکی! دهن آدمو وا می‌کنه هاا... مامانی: بله دخترم، شما نمی‌دونی هم بدون. اینایی که شما داری به ما تحت عنوان بی‌ناموسی ارائه می‌دی پیش اون گوشه موشه‌های طبقهٔ دوم مجتمع کوروش ما سوکسه اصن! بابایی: بلی دخترم! شما به کل در و داف ندیدی... مامانی: حاجی عشقم، شما هم سیرداغ! علی‌الحساب دستتو بده به دستم، شاید ایشالله برا این داف‌های ضایع غربی کمی حالت آموزشی داشته باشه... بابایی: بانو... مامانی: حاجی...
سیّد جواد
یه روز خوب، یک‌هویی من: مامانی، راستی آیا بابایی بعد از نائل آمدن به رتبهٔ بازنشستگی، دست یاری تو رو در انجام امور منزل می‌فشاره؟! مامانی: ای بابا دلت خوشه هاا! حاجی عشقم حتی انگشت یاری من رو هم نمی‌فشاره، چه برسه به دست! یعنی کوزت رو دیدی؟! من نسرینشونم.
سیّد جواد
من: امروز می‌خوام ببرمتون یه جایی، دشت و دمن، کوه و چمن. از اون جاها که بلبلکان خوش‌الحان می‌خوانند و پرستوهای مهاجر رو به افق پرواز می‌کنند. بابایی: جل الخالق! حوری و پری هم داره؟ مامانی: حاجی عشقم، سیرداغ! خودم هم حورت می‌شم و هم پری! مگه نسرین چه کم از حوری رنگین دارد؟! حاجی، چشم‌ها را باید شست. جور دیگر باید دید.
سیّد جواد

حجم

۷۰۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

حجم

۷۰۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

قیمت:
۱۹,۸۰۰
۱۳,۸۶۰
۳۰%
تومان