دانلود و خرید کتاب ملکان عذاب ابوتراب خسروی

معرفی کتاب ملکان عذاب

کتاب ملکان عذاب، اثری نوشته‌ی ابوتراب خسروی، نویسنده برنده دو دوره جایزه هوشنگ گلشیری و جایزه جلال آل‌احمداست. ماجرای کتاب ملکان عذاب درباره‌ی زندگی شمس است که در میان یادداشت‌های پدرش، به رازهایی عجیب و وهم‌آلود برمی‌خورد.

درباره‌ی کتاب ملکان عذاب

ملکان عذاب، نوشته‌ی ابوتراب خسروی، سومین کتاب از رمان‌های سه‌گانه‌ی خسروی است که با نام‌های اسفار کاتبان، رود راوی و ملکان عذاب منتشر شده‌اند. در کتاب ملکان عذاب، قصه‌ی سه نسل از یک خاندان به صورت موازی روایت می‌شود. در این کتاب ما داستان زندگی شمس را می‌خوانیم که در میان نوشته‌های پدرش زکریا، خاطرات عجیب او را می‌خواند. بعد همراه با قاصدانی که از سمت پدر آمده‌اند برای دیدنش به شهر دور افتاده‌ای می‌رود. اما با رسیدن به محل زندگی پدرش و فهمیدن برخی حقایق، داستان با حالتی هولناک به پیش می‌رود...

دغدغه‌های ابوتراب خسروی در نوشتن داستان‌هایش، دعوت به فکر کردن و پرداختن به موضوعاتی مانند مرگ و زندگی و هستی و وجود و عشق است.   

کتاب ملکان عذاب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

اگر به مطالعه‌ی داستان‌های تاریخی علاقه‌مند هستید، بدون شک کتاب ملکان عذاب برایتان جذابیت فراوانی دارد.

درباره‌ی ابوتراب خسروی

ابوتراب خسروی ۱ فروردین ۱۳۳۵ در فسا متولد شد و دوران کودکی‌اش در شهرهای مختلف گذشت. خسروی مدتی شاگرد هوشنگ گلشیری بوده است. او تخصیلاتش را تا لیسانس آموزش ابتدایی ادامه داد و سال‌ها در شیراز به کودکان عقب‌ماندهٔ ذهنی آموزش می‌داده‌است. در حال حاضر بازنشسته شده و در شهر شیراز زندگی می‌کند. خسروی متأهل است و سه فرزند دارد. ابوتراب خسروی همچنین موفق شده است که جایزه جلال آل احمد را برای کتاب ملکان عذاب از آن خود کند.

جملاتی از کتاب ملکان عذاب

هر دو باری که شوهرانِ مادر شب کنارش فوت کردند، برای این‌که اهالی عمارت بدخواب نشوند، او تا صبح کنار شوهرانِ متوفایش خوابیده و به هیچ‌کس خبر نداده بود. صبح هم اجازه داد تا همهٔ زن‌ها و اولادان خان در کمال آرامش دور سفرهٔ بزرگ بنشینند و صبحانه بخورند و بعد از صرف صبحانه همهٔ اهل عمارت از جمله کلفت‌ها و نوکرها و خویشانِ نزدیک خان را از اشکوب‌های دیگر عمارت احضار کرد تا در ایوان جمع شوند، و وقتی همه جمع شدند در کمال خونسردی، همان‌طور که روی صندلی نشسته بود، رو به آن‌ها اعلام کرد: دیشب خان عمرشان را دادند به شما.

و وقتی همهٔ کلفت‌ها و نوکرها و همسران دیگر خان آن‌طور وحشیانه شیون زدند، بر سرشان فریاد کشید: «این چطور گریه کردن است، شیهه نکشید، مثل آدم گریه کنید!

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۹۴ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۹۴ صفحه