کتاب راهبی که فراری اش را فروخت
معرفی کتاب راهبی که فراری اش را فروخت
کتاب «راهبی که فراری اش را فروخت» نوشتۀ رابین شارما و ترجمۀ حمیده شاکرطاهری و پرستو نبی پور است و انتشارات سایه سخن آن را منتشر کرده است. این کتاب با بهرهگیری از اصول روانشناسی مثبتنگر و تمرکز بر رشد فردی، به شما نشان میدهد که چگونه با ایجاد تغییرات کوچک اما اساسی، به زندگیای رضایتمند و معنادار دست یابید.
درباره کتاب راهبی که فراری اش را فروخت
کتاب راهبی که فراریاش را فروخت، اثری الهامبخش است که با استفاده از داستان و تمثیل، راههای رسیدن به زندگیای معنادار، رضایتمند و شاد را به خواننده نشان میدهد. این کتاب، داستان زندگی جولین منتل، وکیلی موفق اما ناآرام است که پس از تجربۀ یک بحران شدید جسمی و روحی، به جستجوی معنای واقعی زندگی میپردازد. سفر او به سرزمین اسرارآمیز هیمالیا، آغازگر تحولی درونی میشود که از طریق آموزههای استاد معنوی، رامان، به زندگی او معنا و هدف تازهای میبخشد.
در طول داستان راهبی که فراریاش را فروخت، نویسنده از طریق گفتگوهای جولین و استاد رامان، ۳ اصل اساسی را برای دستیابی به یک زندگی باکیفیت به مخاطب میآموزد: افزایش تجربههای درونی مثبت: با یادگیری چگونه اندیشیدن و تغییر نگرش، میتوان کیفیت لحظات زندگی را بهبود بخشید، افزایش فراوانی زمان زمان کیفی برای خود در زندگی یادآوری اهمیت اختصاص زمان به خود برای تجدید قوا و بازنگری در مسیر زندگی و افزایش معنا و هدف زندگی: کشف رسالت فردی و حرکت بهسوی تحقق آن.
راهبی که فراریاش را فروخت، کتابی است که در هر مرحله از زندگی میتواند الهامبخش باشد و مسیر روشنی برای تجربۀ شادی و موفقیت واقعی ارائه دهد.
خواندن کتاب راهبی که فراری اش را فروخت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران کتابهای خودیاری، موفقیت و روانشناسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب راهبی که فراری اش را فروخت
«مأمور اجرایی دادگاه که تا این لحظه همچون مومیایی خشک و بیحرکت به نظر میرسید، جلو پرید و شروع کرد به دادنِ تنفس مصنوعی به قهرمانی که نقش بر زمین شده بود. دستیار جولین در کنارش بود و حلقههای موی بلوندش همچون کلماتی آرامشبخش و تسکیندهنده، روی صورت برافروختۀ جولین تاب میخورد؛ کلماتی که قادر به شنیدنشان نبود.
از هفده سال پیش جولین را میشناختم، اولین ملاقاتمان مربوط به زمانی بود که دانشجوی جوان حقوق بودم و یکی از شرکایش من را بهعنوان کارآموز تحقیقات تابستانی به کار گرفت.
او وکیلی زیرک، جذاب و شجاع بود که رؤیاهای شکوه و افتخار در سر داشت. جولین ستارۀ جوان مؤسسه بود. هنوز به خاطر میآورم، شبی در دفترش تا دیروقت مشغول کار بودم و دزدانه نگاه کوتاهی انداختم به عبارت قابشدهای که روی میز بزرگ چوب بلوطش قرار داشت. نقل قولی از وینستون چرچیل بود و از هر نظر گواهی بر طرز فکر مردی مانند جولین.
مسلماً امروز بر این باورم که تقدیر در دست خود ماست و آنچه پیش از ما مقرر شده از قدرتمان خارج نیست. بردباری و طاقت ما فراتر از درد و رنج و دشواریهای آن است. تا زمانی که به هدفمان و آرزوی خدشهناپذیرِ پیروزی ایمان داریم، موفقیتمان حتمی است.
جولین نیز همینگونه استوار و سختکوش بود و هجده ساعت در شبانهروز برای موفقیتی که معتقد بود سرنوشت اوست، مشتاقانه کار میکرد. گویا پدربزرگش سناتوری بلندپایه و پدرش قاضی معتبر دادگاه فدرال بوده است. معلوم بود عضو خانوادهای متمول است و به همان نسبت کولهباری عظیم از انتظارات بر شانههایش سنگینی میکرد. تصدیق میکنم که او با تمام قدرت پیش رفته بود. جولین مصمم بود که کارها را به شیوۀ خودش انجام دهد و تظاهر و نمایش را دوست میداشت.»
حجم
۲۸۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۸۵ صفحه
حجم
۲۸۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۸۵ صفحه