دانلود و خرید کتاب صوتی ساز ناکوک
معرفی کتاب صوتی ساز ناکوک
کتاب صوتی ساز ناکوک رمانی عاشقانه نوشتهٔ مهین خزائی زاده و با صدای نازنین آذرسا است.
درباره کتاب صوتی ساز ناکوک
ساز ناکوک داستان عاشقانهای است که در اواخر دوره قاجاریه اتفاق میافتد. داستان عشق ممنوعه گلین دختر جوان و سرشناس تبریزی که دلبسته نوازنده دورهگردی به نام والا میشود که از لحاظ سنی نسبت به او کمسنتر و از لحاظ مالی در شرایط بسیار پایینتری قرار دارد.
این در حالی است که ارسلان جوان سرشناس شهر، دلسپردهٔ گلین است. گلین با تمام محدودیتها و سنتهای دست و پاگیر در پی بهدستآوردن عشق است و والا با سنجیدن همه شرایط، خواهان پایاندادن به ماجراست. تا اینکه این راز عاشقانه برملا میشود و... .
شنیدن کتاب صوتی ساز ناکوک را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب صوتی را به دوستداران داستانهای ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب صوتی ساز ناکوک
«به خود جرئت دادم و کوبه در را کوبیدم بعد از لحظاتی در باز شد و چهره والا مقابلم نمایان گشت. او با دیدنم متحیر به من چشم دوخت. لبهایم از فرط هیجان میلرزیدند.
با لبهای لرزانم سلام کردم
در را باز کردم آنچه را که میدیدم باور نمیکردم
گلین با نگاهی مشتاقانه مقابلم ایستاده بود.
احساس کردم تمام توانش را جمع کرده تا بگوید : سلام آقا والا.
موهای خیس ریخته شده روی پیشانیام را مرتب کردم با نگاهی مبهوت به او خیره شدم. بعد از لحظاتی بهخود آمدم و پاسخ سلامش را دادم. گلین با تردید پرسید: اجازه میدین بیام داخل؟ البته فقط تا توی حیاط.
ناخودآگاه کنار رفتم تا وارد شود. با کنجکاوی خاصی به حیاط نگاه کرد و یکراست به سمت حوض رفت. بر لبه آن نشست. سکوت را شکستم:
حتما با خودتون میگید عجب دختریام که سرخود بلند شدم اومدم اینجا. شایدم بی ملاحظهام که مثل سایه افتادم دنبالتون، اما به خدا اینطور نیست. حتی اون انگشتر هم دیگه برام مهم نیست. اصلا بخشیدم به شما فقط.
به چشمان متعجب و پر از سوالم خیره شد و ادامه داد:
میخوام احساسمو درک کنین.
از جا برخاست. مقابلم ایستاد و با لحنی که احساس کردم حاکی از صداقت است افزود:
تموم جرئتم این بود که حرف دلمو به زبون بیارم. این از نظر شما بیشرمی حساب میشه.
تمام طول راه در کالسکه، غرق در افکارم بودم. نمیدانم چگونه جرات پرسیدن این سوال هرچند نیمهتمام را پیدا کرده بودم. در سنت مردم کوچه و بازار این دوره و زمان، این رفتار معقول یک دختر نبود. اگر آقاجانم متوجه این ماجرا میشد معلوم نبود چه پیش میآمد. عشق من دختر تاجر پارچهفروش معروف به جوانکی نوازنده دوره گرد که تازه سه سال از خودم هم کوچکتر بود، برای پدرم به هیچ عنوان قابل قبول نخواهد بود. اما چه میتوانستم بکنم؟ دیگر دیر شده بود. قدرتی درونم احساس میکردم که مانع از کوتاه آمدنم میشد. حتی اگر والا نیز عشقم را به همین راحتی نپذیرد.
صبح فردا از خانه خارج شدم. مسیر خانه گلین را در پیش گرفتم. همانطور که انگشتر را در دست میفشردم به اتفاقی که روز قبل میان ما افتاده بود فکر میکردم. آنقدر ذهنم درگیر آن اتفاق بود که ندانستم مسیر را چگونه طی کردم و مقابل خانهشان رسیدم. مطابق معمول عمو نعمت آن اطراف قدم میزد تا مرا دید با عجله بهسویم آمد.
مثل همیشه خوشرو و خوش برخورد بود اما در چهرهاش ناراحتی خاصی پیدا بود.
وقتی متوجه شد برای پس دادن انگشتر آمدهام مانند دفعه قبل از من خواست روی نیمکت ته باغ منتظر بمانم. طولی نکشید که گلین مثل همیشه با ظاهری آراسته نمایان شد. اما این بار از شادابی همیشگی چهرهاش خبری نبود. به احترامش از جا برخاستم. بعد از سلام و احوالپرسی هردو نشستیم. سپس کاغذی را که در دست داشت باز کرد و گفت:
این یکی از نسخههای قرارداد انگشتر که پیش خودم نگه داشته بودم.
من نسخه دوم را که در دست داشتم به سمتش گرفتم از گرفتنش خودداری کرد و ادامه داد:
فکر نکنم دیگه به این کاغذ نیازی باشه.
من انگشتر را درمقابلش گرفتم و با لحنی قدرشناسانه گفتم:
ممنونم خانم، شما لطف بزرگی در حقم کردین. همیشه مدیون سخاوت شما هستم.
گلین از جا برخاست بیآنکه حتی نگاهی به انگشتر بیندازد:
من که دیروز گفتم اینو بخشیدم به شما... .»
زمان
۸ ساعت و ۶ دقیقه
حجم
۶۶۸٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۸ ساعت و ۶ دقیقه
حجم
۶۶۸٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
سلام من معمولا ابتدا به درباره کتاب و نویسنده را میخوانم بعد نمونه را گوش میدم در مورد سازناکوک هم داستان را جذاب دیدم ولی متاسفانه صدای گوینده را دوست نداشتم صدایی خشک و غیرمنعطف لذا از خرید آن فعلا
به هیچ عنوان توصیه نمیکنم خیلی ابتدایی بود فکر کنم جز اولین کتاب خانم مهین خزایی بود اصلا جالب نبود
بنظرم داستان جذاب میومد، اما خوانش گوینده اصلا دوست نداشتم ! برای همین از خریدش صرف نظر کردم