
کتاب افسانه سه پادشاه
معرفی کتاب افسانه سه پادشاه
کتاب افسانه سه پادشاه نوشتهی جعفر توزندهجانی، اثری در ژانر رمان نوجوان است که نشر افق آن را منتشر کرده است. این کتاب با روایتی داستانی و فضایی افسانهای، ماجرای سه پادشاه و سرزمینهایشان را در بستری از دوستی، دشمنی، آرزو و قدرت روایت میکند. نویسنده با بهرهگیری از عناصر قصههای کهن و تخیل، داستانی چندلایه و پرکشش را خلق کرده که هم به روابط انسانی میپردازد و هم دغدغههای اجتماعی و اخلاقی را در قالب ماجراهای پادشاهان و مردم سرزمینهای خیالی بازتاب میدهد. افسانه سه پادشاه با زبان و نگاهی مناسب نوجوانان، اما با لایههایی عمیقتر برای مخاطب بزرگسال نیز قابل تأمل است. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب افسانه سه پادشاه
افسانه سه پادشاه، نوشتهی جعفر توزندهجانی، داستانی است که در سرزمینهای خیالی اورانا و تورانا جریان دارد و با محوریت سه پادشاه، به روایت ماجراهایی از قدرت، دوستی، خیانت و آرزو میپردازد. کتاب با نگاهی به افسانهها و اسطورههای ایرانی، فضایی خلق کرده که در آن مرز میان واقعیت و خیال باریک است و شخصیتها درگیر انتخابهایی سرنوشتساز میشوند. ساختار کتاب به گونهای است که روایتها از زاویه دید شخصیتهای مختلف پیش میرود و هر بخش، لایهای تازه از داستان را آشکار میکند. در کنار روایت اصلی، نویسنده به گذشته شخصیتها، انگیزهها و رویاهایشان نیز پرداخته است. افسانه سه پادشاه نهتنها داستانی درباره جنگ و صلح میان دو کشور است، بلکه به دوستی پنهانی، آرزوی جاودانگی، فریب و قدرت نیز میپردازد. جعفر توزندهجانی در این اثر، با طنز و نگاهی انتقادی، رفتار پادشاهان و مردم را به تصویر کشیده و از خلال ماجراهای پرپیچوخم، دغدغههایی چون عدالت، هویت و سرنوشت را مطرح کرده است.
خلاصه داستان افسانه سه پادشاه
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان افسانه سه پادشاه با پیرمرد خرکچی آغاز میشود که بهطور اتفاقی درگیر ماجرای پادشاه تورانا میشود؛ پادشاهی که به دنبال پیروزی در نبردی بزرگ و یافتن چشمهی آب حیات است تا جاودانه شود. پیرمرد، ناخواسته در نقش مرد حکیم ظاهر میشود و پادشاه را به سوی جستوجوی آب حیات راهنمایی میکند. در سوی دیگر، پادشاه اورانا با خبر لشکرکشی تورانا، به فکر دفاع و سپس صلح میافتد. او و پادشاه تورانا، در گذشته دوستی پنهانی داشتهاند و هر دو از جنگ بیزارند، اما فشار اطرافیان و درباریان، آنها را به سوی دشمنی سوق میدهد. روایت با بازگشت به خاطرات کودکی و ماجراهای دو پادشاه، ریشههای اختلاف و سوءتفاهم میان دو کشور را نشان میدهد. در این میان، شخصیتهایی چون میرقمر و میرشمس نیز وارد داستان میشوند و هرکدام با انگیزههای شخصی، در سرنوشت پادشاهان و کشورها تأثیر میگذارند. ماجرا به جایی میرسد که دو پادشاه، برای رسیدن به آرزوهایشان، به نبردی جادویی و پر از دگرگونیهای شگفتانگیز کشیده میشوند؛ از تبدیل شدن به حیوانات تا رویارویی با نیروهای مرموز. در نهایت، داستان با طرح پرسشهایی درباره قدرت، دوستی، خیانت و معنای واقعی پیروزی و شکست، مخاطب را به تأمل وا میدارد.
چرا باید کتاب افسانه سه پادشاه را بخوانیم؟
افسانه سه پادشاه با روایت ماجرایی پرکشش و شخصیتهایی چندوجهی، به موضوعاتی چون دوستی، قدرت، آرزو و هویت میپردازد. این کتاب با زبان طنزآمیز و نگاهی انتقادی، رفتار پادشاهان و مردم را به چالش میکشد و از خلال ماجراهای افسانهای، دغدغههایی انسانی و اجتماعی را مطرح میکند. روایت داستان، همزمان که سرگرمکننده است، لایههایی از نقد اجتماعی و اخلاقی را نیز در خود دارد. همچنین، استفاده از عناصر خیال و اسطوره، فضایی متفاوت و جذاب برای مخاطب نوجوان و حتی بزرگسال فراهم کرده است. خواندن این کتاب فرصتی است برای تجربهی داستانی پرماجرا که در عین سرگرمی، به پرسشهایی درباره سرنوشت، عدالت و معنای واقعی قدرت میپردازد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن افسانه سه پادشاه به علاقهمندان داستانهای افسانهای و نوجوانانه، کسانی که به موضوعاتی چون دوستی، قدرت، هویت و عدالت علاقه دارند، و نوجوانانی که به دنبال داستانهایی با ماجراهای پرکشش و شخصیتهای چندلایه هستند، پیشنهاد میشود. همچنین برای کسانی که دغدغهی نقد اجتماعی و اخلاقی دارند، این کتاب میتواند جذاب باشد.
بخشی از کتاب افسانه سه پادشاه
«پیرمرد خرکچی، خسته و از پا افتاده، زیر سایهی درخت بالای تپه نشست و هرچه ناله و نفرین بلد بود، نثار خر فراریاش کرد. از صبح زود، تا همین بعدازظهر، آنقدر اینطرف و آنطرف زده بود تا باری گیرش آمده بود و داشت بار را به مقصد میرساند که وسط راه، الاغ مگسی شد و سر گذاشت به کوه و بیابان. پیرمرد، هم خسته بود و هم خوابش میآمد. انگار سالیان سال نخوابیده بود و تا چشمهایش را بست، خوابش برد. در عالم خواب، سکههای طلا دید و غذاهای رنگارنگ زیادی که جلویش گذاشته بودند و نمیدانست از کدامیک بخورد. تازه میخواست یکی را بردارد و بخورد، حتی دستش را هم جلو برد، اما با ضربهی دستی که به دستش خورد، از خواب پرید. تا چشم باز کرد، یکی را دید که با سرووضع مرتبی جلو رویش نشسته است. ته دلش آدمی را که روبهرویش نشسته بود، نفرین کرد که چرا نگذاشت لااقل در عالم خیال دلی از عزا در بیاورد. اما هوش و حواسش که جمع شد و از عالم خواب بیرون آمد، وحشتزده به پادشاه تورانا نگاه کرد. خواب بود یا بیدار؟ پادشاه تورانا اینجا چهکار میکند؟ مثل آدمهایی که توی بیابان صاعقه به سرشان خورده باشد، بیحرکت ماند و به پادشاه و چند سواری که دورتر ایستاده بودند، نگاه کرد. پادشاه تورانا گفت: «سلام، مرد حکیم! عذر میخواهم که بیدارت کردم.» پیرمرد خرکچی، زبانش بند آمده بود. پادشاه گفت: «ای مرد حکیم، من سفر بزرگی در پیش دارم. میگویند تو از عالم غیب آگاه هستی؛ بگو در این نبرد پیروز میشوم یا نه؟»
حجم
۳۰۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۳۰۰٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
