
کتاب عشق هرگز نمی میرد
معرفی کتاب عشق هرگز نمی میرد
کتاب عشق هرگز نمی میرد (بلندی های بادگیر) نوشته امیلی برونته و با ترجمه جهانپور ملکی الموتی، یکی از آثار برجستهی ادبیات کلاسیک جهان است که توسط انتشارات نیک فرجام منتشر شده است. این رمان، داستانی پرکشش و پر از احساسات متضاد را در دل طبیعت خشن و بادگیر شمال انگلستان روایت میکند. شخصیتهای اصلی این کتاب، در فضایی آکنده از تنهایی، عشق، نفرت و انتقام، با سرنوشتهای پیچیده و روابطی پرتنش روبهرو میشوند. روایت داستان از زبان لاکوود، مستأجر جدید املاک تراش کراس گرینج، آغاز میشود و به تدریج پرده از رازهای پنهان خانوادههای هیت کلیف و ارنشاو برمیدارد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب عشق هرگز نمی میرد (بلندی های بادگیر)
کتاب عشق هرگز نمیمیرد (بلندیهای بادگیر) از امیلی برونته، رمانی است که در ژانر عاشقانه و تراژدی جای میگیرد و فضای آن در روستایی دورافتاده و بادخیز در شمال انگلستان شکل میگیرد. داستان با ورود لاکوود به عنوان مستأجر جدید به املاک تراش کراس گرینج آغاز میشود و او به تدریج با شخصیت مرموز و منزوی هیت کلیف و دیگر ساکنان خانهی وادرینگ هایتز (بلندیهای بادگیر) آشنا میشود.
روایت داستان عشق هرگز نمیمیرد (بلندیهای بادگیر)، با توصیفهای دقیق از محیط، روابط پیچیدهی خانوادگی و شخصیتهایی با گذشتههای پررمزوراز، فضایی تیره و پرتنش را به تصویر میکشد. داستان به گونهای است که با پیشروی روایت، لایههای مختلف شخصیتها و انگیزههای آنها آشکار میشود و خواننده را با فرازونشیبهای عاطفی و روانی شخصیتها همراه میکند. امیلی برونته در این اثر، مفاهیمی چون عشق نافرجام، انتقام، تنهایی و جستوجوی هویت را در بستری از طبیعت وحشی و غیرقابل پیشبینی به تصویر کشیده است.
خلاصه داستان عشق هرگز نمی میرد (بلندی های بادگیر)
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
داستان عشق هرگز نمیمیرد (بلندیهای بادگیر) با ورود لاکوود، مردی اهل شهر و مستأجر جدید املاک تراش کراس گرینج، به روستایی دورافتاده آغاز میشود. او که به دنبال آرامش و دوری از هیاهوی شهر است، با هیت کلیف، صاحب مرموز و منزوی خانهی وادرینگ هایتز، روبهرو میشود. لاکوود در همان دیدار نخست، با رفتار سرد و گاه خصمانهی هیت کلیف و فضای عجیب خانه مواجه میشود؛ خانهای که ساکنانش هر یک رازهایی در دل دارند و روابط میان آنها پر از سوءظن، کینه و اندوه است. در ادامه، لاکوود به تدریج با دیگر اعضای خانه آشنا میشود: جوزف، خدمتکار پیر و عبوس؛ هیرتن ارنشاو، جوانی خشن و بیادب؛ و زنی جوان و زیبا که هویت و جایگاهش در خانه مبهم است. فضای خانه، پر از حیوانات، اشیای قدیمی و نشانههایی از گذشتهای پرحادثه است. لاکوود در یکی از شبهای اقامتش، به اتاقی راهنمایی میشود که پر از یادگارها و نوشتههای کاترین ارنشاو است؛ نامی که بارها و بارها بر دیوارها و کتابها تکرار شده و سایهای از اندوه و عشق ازدسترفته را بر خانه انداخته است. در این میان، لاکوود با خواندن یادداشتها و خاطرات کاترین، به گذشتهی تلخ و پرتنش خانواده پی میبرد: رابطهی عمیق و پرشور میان کاترین و هیت کلیف، دشمنیها و بیمهریهای هیندلی ارنشاو نسبت به هیت کلیف، و جداییهایی که سرنوشت شخصیتها را به هم گره زده است. خاطرات و رویاهای لاکوود، او را به دنیای اشباح و کابوسهای شبانه میکشاند؛ جایی که روح کاترین هنوز در جستوجوی آرامش است و هیت کلیف در حسرت و اندوه گذشته، شبها را به ناله و شیون میگذراند. در طول روایت، فضای خانه و روابط میان ساکنان آن، هر لحظه تیرهتر و پیچیدهتر میشود. لاکوود که ابتدا با کنجکاوی وارد این دنیای بسته شده بود، به تدریج درگیر ترس، سردرگمی و همدردی با ساکنان خانه میشود. او با مشاهدهی رفتارهای عجیب، خشونتهای پنهان و رازهای ناگفته، درمییابد که عشق و نفرت در این خانه چنان درهم تنیدهاند که راه گریزی از آنها نیست. داستان با بازگشت لاکوود به خانهاش و تلاش برای درک آنچه بر او گذشته، ادامه مییابد و لایههای بیشتری از گذشتهی شخصیتها و انگیزههایشان آشکار میشود.
چرا باید کتاب عشق هرگز نمی میرد (بلندی های بادگیر) را بخوانیم؟
این کتاب با فضاسازی منحصربهفرد و شخصیتپردازی عمیق، تجربهای متفاوت از رمانهای عاشقانه و تراژیک ارائه میدهد. روایت داستان از زاویه دید یک غریبه، به خواننده امکان میدهد تا به تدریج با دنیای بسته و پررمزوراز بلندیهای بادگیر آشنا شود و لایههای پنهان شخصیتها را کشف کند. تضاد میان طبیعت وحشی و احساسات انسانی، و همچنین نمایش عشقهایی که به نفرت و انتقام گره خوردهاند، از ویژگیهای شاخص این اثر است. خواندن این کتاب، فرصتی برای مواجهه با پیچیدگیهای روانی انسانها، تأثیر محیط بر سرنوشت افراد و تأمل دربارهی مرزهای عشق و نفرت فراهم میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به علاقهمندان رمانهای کلاسیک، دوستداران داستانهای عاشقانه با زمینههای تاریک و پیچیده، و کسانی که به تحلیل روابط انسانی و روانشناسی شخصیتها علاقه دارند، پیشنهاد میشود. همچنین برای کسانی که به دنبال تجربهی ادبیاتی با فضاسازی خاص و روایت چندلایه هستند، این اثر انتخاب مناسبی است.
درباره امیلی برونته
اِمیلی جِین برونته (Emily Jane Brontë) در ۳۰ ژوئیهی ۱۸۱۸ در روستای کوچکی به نام تورنتن در منطقهی یورکشایرِ انگلستان به دنیا آمد. او سومین دختر از شش فرزند خانوادهی برونته بود؛ خانوادهای که بعدها با سه خواهر نویسندهاش، شارلوت، امیلی و آن برونته، در تاریخ ادبیات جهان جاودانه شد.
پدرش پاتریک برونته کشیشی ایرلندیتبار و مردی سختکوش و اهل مطالعه بود. مادرش ماریا برانول وقتی امیلی هنوز کودک بود درگذشت، و تربیت شش کودک به عهدهی خالهشان، الیزابت برانول، افتاد. خانوادهی برونته در خانهای سنگی و خلوت در روستای هاوُرث (Haworth) زندگی میکردند؛ جایی در دل دشتها و تپههای مهگرفتهی یورکشایر که بعدها در آثار ادبی خواهران برونته، بهویژه در رمان «بلندیهای بادگیر»، حالوهوای شاعرانه و رازآلودش به تصویر کشیده شد. محیط اطراف خانه پر از سکوت، باد و دشتهای بیانتها بود. همین طبیعت وحشی و تنهایی، تخیل و درونگراییِ امیلی را پرورش داد. او از کودکی، بر خلاف دیگران، کمتر اهل سخن گفتن و معاشرت بود؛ در عوض، ساعتهای طولانی را به مطالعه و خیالپردازی میگذراند.
امیلی همراه با خواهرانش مدتی در مدرسهای شبانهروزی در کاون بریج تحصیل کرد؛ اما شرایط سخت و غیرانسانی آن مدرسه باعث شد دو خواهر بزرگترشان به بیماری سل مبتلا شده و جان خود را از دست بدهند. این حادثه تأثیری عمیق بر روح امیلی گذاشت و از آن پس، خانواده تصمیم گرفت دختران در خانه آموزش ببینند. خواهران برونته، با همراهی برادرشان برانوِل، دنیایی خیالی برای خود ساختند. آنها داستانها و شعرهایی دربارهی سرزمینهای ساختگی «گوندال» و «آنگریا» مینوشتند؛ داستانهایی پر از ماجراجویی، عشق، نبرد و تخیل شاعرانه. این تمرینها نخستین گامهای آنان در مسیر نویسندگی بود. امیلی برخلاف خواهرش شارلوت که بیشتر اجتماعی بود، روحی منزوی داشت و در سکوت و انزوا مینوشت. چند باری تلاش کرد در بیرون از خانه کار کند - از جمله بهعنوان معلم در مدرسهای در هالیفکس و سپس در بروکسل - اما تاب دوری از خانه و دشتهای محبوبش را نیاورد و خیلی زود به هاورث بازگشت.
امیلی از دوران نوجوانی شعر میسرود. شعرهای او، که اغلب در دفترچههای کوچک و با خطی ظریف نوشته میشدند، دنیایی پر از طبیعت، عشق، مرگ، ایمان و تنهایی را بازتاب میدهند. در سال ۱۸۴۶، خواهران برونته مجموعهای از اشعار خود را با نامهای مستعار مردانه منتشر کردند: کرر، الیس و اکتون بل (Currer, Ellis, and Acton Bell). در این مجموعه، شعرهای امیلی (با نام الیس بل) بهگفتهی منتقدان از قدرتی خام و احساسیترین عمق برخوردار بود. اما شاهکار واقعی امیلی برونته، تنها رمان اوست: «بلندیهای بادگیر» (Wuthering Heights). این رمان در سال ۱۸۴۷ منتشر شد؛ اثری که در ابتدا منتقدان را شگفتزده کرد و حتی برخی را آزرده ساخت، زیرا با معیارهای رمانتیک و اخلاقی آن زمان تفاوت داشت.
امیلی برونته زنی گوشهگیر، آرام و متفکر بود. به طبیعت عشق میورزید و پیوندی روحانی با دشتها و بادهای یورکشایر احساس میکرد. در عین سادگی، اندیشهای عمیق و گاه رازآلود داشت. او برخلاف بسیاری از نویسندگان زمان خود، در پی شهرت و مقام نبود و حتی از چاپ آثارش اکراه داشت. خواهرش شارلوت دربارهی او نوشته است: «امیلی با هیچکس سخن نمیگفت، اما در سکوتش جهانی از احساس و اندیشه میجوشید. او به طبیعت وفادارتر از انسان بود.» امیلی در شعرهایش، به مفاهیمی چون مرگ، جاودانگی روح، رهایی، ایمان و قدرت درونی انسان میپردازد. نگاهش به مرگ، نه ترسناک بلکه رهاییبخش است؛ و عشق را نیرویی میداند که مرز میان دنیا و آخرت را درهم میریزد.
در پاییز سال ۱۸۴۸، برادرش برانوِل، که دچار اعتیاد و بیماری شده بود، درگذشت. این رویداد غمانگیز روح حساس امیلی را به شدت آزرد. او اندکی بعد دچار بیماری سل شد، اما با سرسختی از درمان امتناع کرد. امیلی برونته در ۱۹ دسامبر ۱۸۴۸، تنها چند ماه پس از مرگ برادرش، در سن ۳۰ سالگی در خانهی خانوادگیشان در هاورث درگذشت. او در همان کلیسایی که پدرش کشیش آن بود به خاک سپرده شد. مرگ زودهنگامش، جهان را از یکی از نبوغهای کمنظیر ادبیات محروم کرد؛ اما میراثی که بر جای گذاشت، تا ابد در تاریخ ادبیات ماندگار شد. پس از مرگش، خواهرش شارلوت نسخهای اصلاحشده از بلندیهای بادگیر را منتشر کرد و نام واقعی نویسنده را فاش ساخت. از آن زمان تاکنون، این اثر بارها و بارها چاپ شده، به دهها زبان ترجمه گردیده و الهامبخش فیلمها، موسیقیها و رمانهای بیشماری بوده است.
بازخوردها و اقتباسهای کتاب عشق هرگز نمیمیرد (بلندیهای بادگیر)
زمانی که امیلی برونته در سال ۱۸۴۷ میلادی رمان بلندیهای بادگیر را با نام مستعار الیس بل (Ellis Bell) منتشر کرد، جهان ادبیات هنوز آمادهی پذیرش چنین اثری نبود. رمان او، با ساختار غیرمعمول، شخصیتهای تیرهخو، و احساسی خشمگین و آتشین، در فضای اخلاقی و محافظهکارانهی انگلستانِ ویکتوریایی، همچون طوفانی بر فراز ادبیات وزید - و واکنشها را دو نیم کرد: ستایشِ شجاعت و خشمِ منتقدان.
در زمان انتشار، بسیاری از منتقدان و خوانندگان رمان را تند، خشن و اخلاقستیز دانستند. آنها از شخصیتهای غیرقابلدوستداشتنی و رفتارهای بیرحم قهرمانان داستان شوکه شدند. یکی از منتقدان مجلهی Examiner در سال ۱۸۴۸ نوشت: «در این داستان، خشونتی بیرحمانه و عشقِ بیمارگونهای میتپد که قلب خواننده را به لرزه درمیآورد، اما نه از مهر، بلکه از هراس.» نشریهی Atlas نیز نوشت: «بلندیهای بادگیر، هرچند نبوغی در توصیف طبیعت دارد، اما درونش روحی تاریک و غیرانسانی نهفته است.» منتقدان زمان بر این باور بودند که نویسنده (که در ابتدا گمان میکردند مرد است) از حد ادب و اخلاق گذشته است. شخصیتها، بهویژه هیثکلیف، برای مخاطبان آن عصر بیش از حد خشمگین، حیوانی و غیراخلاقی جلوه میکردند. برخی نیز از ساختار روایی چندلایه و روایت در روایتِ کتاب سردرگم شدند. برای خوانندهی قرن نوزدهم، اینکه داستان از زبان دو راوی (لاکوود و نلی دین) روایت شود، ساختاری نامعمول و پیچیده بهشمار میرفت. به همین دلیل، بسیاری از منتقدان در همان سالهای نخست، بلندیهای بادگیر را اثری «نامتوازن»، «تاریک» یا حتی «ناشایست برای بانوان» توصیف کردند.
امیلی برونته تنها یک سال پس از انتشار رمانش، در سال ۱۸۴۸ درگذشت، بیآنکه بداند اثرش در آینده چه جایگاهی خواهد یافت. در دهههای بعد، بهویژه در نیمهی دوم قرن نوزدهم، منتقدان جدید به ارزشهای هنری و روانشناختی اثر پی بردند. نویسندگانی مانند جورج الیوت و متیو آرنولد، رمان را نمونهای از نبوغ ناب و بیان صادقانهی احساسات انسانی دانستند.
در قرن بیستم، بلندیهای بادگیر بهتدریج جایگاه خود را در میان شاهکارهای جاودان ادبیات جهان یافت. منتقدان مدرن ساختار پیچیده، زبان شاعرانه، و تحلیل روانی ژرف آن را تحسین کردند. منتقدان روانکاو همچون فرویدیها و یونگیها، شخصیت هیثکلیف را بهعنوان نماد غرایز سرکوبشده، خشم و عشق درونی انسان بررسی کردند. فمینیستها در دهههای بعد، امیلی برونته را بهعنوان زنی نافرمان و مستقل معرفی کردند که با شکستن قالبهای اخلاقی و جنسیتی زمان خود، چهرهای تازه از زن و عشق ارائه داد. منتقد ادبی فیلیپ تولی در ۱۹۶۳ نوشت: «بلندیهای بادگیر داستانی دربارهی عشق نیست، بلکه دربارهی نیروی وحشی و آزاد انسان است؛ نیرویی که تمدن میکوشد آن را در قفس نگه دارد.»
از اوایل قرن بیستم تاکنون، بلندیهای بادگیر بارها در قالب فیلم، تئاتر، اپرا، و حتی موسیقی بازآفرینی شده است. فیلم معروف ویلیام وایلر (۱۹۳۹) با بازی لارنس اولیویه، اولین اقتباس سینمایی مشهور از این اثر بود. بعدها نیز نسخههای متعددی ساخته شد، از جمله اقتباسهای مدرن و حتی بازسازیهایی در هند، ژاپن و فرانسه. در موسیقی، ترانهی معروف «Wuthering Heights» از کیت بوش (Kate Bush) در سال ۱۹۷۸ الهامگرفته از همین رمان است و به یکی از محبوبترین ترانههای قرن بیستم تبدیل شد.
قسمتی از کتاب عشق هرگز نمیمیرد (بلندیهای بادگیر)
«تازه از ملاقات صاحب خانهام، مرد تنهایى که گاهى با او مشکل هم دارم، برگشتهام. اینجا واقعا روستاى قشنگى است. در تمام انگلستان، گمان نمىکنم مىتوانستم جایى بهتر از اینجا پیدا کنم تا از ازدحام و هیاهوى شهر و جامعه دور باشم. یک بهشت زیبا براى انسانهاى مردم گریز، من و آقاى هیت کلیف زوج مناسبى هستیم که مىتوانیم این دلتنگى را بین خودمان تقسیم کنیم. او مرد بزرگى است. وقتى با اسب به او نزدیک مىشدم با چشمان سیاهش که پر از اشک و سوءظن بود به من نگاه مىکرد و با اینکه از دیدارش خوشحال شده بودم نگاهى به من نکرد. وقتى به او نزدیکتر شدم و خودم را معرفى کردم با یک نیت حسودانه، انگشتانش را بیشتر از قبل در جیب جلیقهاش فرو برد. گفتم: آقاى هیت کلیف؟ فقط سرش را تکان داد. من لاک وود هستم، مستأجر جدیدتان! آقا. سعى کردم بلافاصله بعد از ورود، خدمتتان برسم و عرض کنم از اینکه تلاش کردم شما را براى اجاره تراش کراس گرینج متقاعد کنم از من دلخور نشوید. دیروز شنیدم که شما فکرهایى کردهاید. کمى عصبانى شد و گفت: تراش کراس گرینج مال خودم است، آقا. سپس کمى خود را عقب کشید و ادامه داد: اگر خودم مىتوانستم تمیزش کنم به احدى اجازه نمىدادم دربارهاش صحبت کند و بخواهد برایم دردسر ایجاد کند. حالا بفرمایید داخل! بفرمایید تو را با دندانهاى به هم فشرده ادا کرد، انگار مىخواست بگوید «برو و شرت را از سر ما کم کن».»
حجم
۲٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۴۰ صفحه
حجم
۲٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۴۰ صفحه