
کتاب به دیدن پدرم رفتم
معرفی کتاب به دیدن پدرم رفتم
کتاب به دیدن پدرم رفتم نوشتهی شین کیونگ سوک با ترجمهی آنیتا پارسا، اثری است که توسط انتشارات دانشآفرین منتشر شده است. این کتاب در قالب روایتی شخصی و خاطرهمحور، به بازخوانی رابطهی نویسنده با پدرش میپردازد و لایههای عمیق عاطفی، خانوادگی و اجتماعی را در بستر زندگی روزمره و خاطرات گذشته واکاوی میکند. نویسنده با نگاهی صادقانه و بیپیرایه، تجربههای زیستهی خود را از کودکی تا بزرگسالی، مهاجرت، فقدان و بازگشت به خانهی پدری روایت میکند. این اثر در دستهی ادبیات معاصر و خاطرهنویسی قرار میگیرد و با تمرکز بر پیوندهای خانوادگی، گذر زمان و تأثیر فقدان، تصویری ملموس از زندگی در جامعهی کرهای و دغدغههای انسانی ارائه میدهد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب به دیدن پدرم رفتم
به دیدن پدرم رفتم نوشتهی شین کیونگ سوک، روایتی است از بازگشت به ریشهها و مواجهه با خاطرات و احساسات فراموششده. کتاب در قالب خاطرهنویسی و روایت اولشخص، داستان زنی را دنبال میکند که پس از سالها دوری و تجربهی فقدان، به خانهی پدری بازمیگردد تا مدتی را کنار پدر پیر و تنها خود بگذراند. نویسنده با جزئینگری و دقت در توصیف فضاها، اشیا و روابط، تصویری زنده از زندگی روستایی، مناسبات خانوادگی و تغییرات نسلی ارائه داده است. ساختار کتاب بر پایهی رفتوبرگشت میان گذشته و حال شکل گرفته و هر فصل با خاطراتی از کودکی، نوجوانی و بزرگسالی شخصیت اصلی پیوند میخورد. دغدغههای اصلی کتاب حول محورهایی چون پیری، تنهایی، فقدان، احساس گناه و تلاش برای آشتی با گذشته میچرخد. شین کیونگ سوک با زبانی ساده و صمیمی، تجربهی زیستهی خود را به گونهای روایت کرده است که همزمان هم شخصی و هم جهانشمول به نظر میرسد.
خلاصه داستان به دیدن پدرم رفتم
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با خبر بیماری مادر و تنها ماندن پدر در خانهی قدیمی آغاز میشود. راوی که مدتهاست به دلیل فقدان دخترش و دوری از خانواده، ارتباطش با والدین را به حداقل رسانده، با شنیدن خبر اشک ریختن پدر، تصمیم میگیرد به زادگاهش بازگردد و مدتی کنار پدر بماند. این بازگشت، بهانهای میشود برای مرور خاطرات کودکی و نوجوانی: مغازهی کوچک پدر کنار ریل قطار، صندوق چوبی دستساز، روزهای مدرسه و عبور از پل دههیونگری، و لحظات خداحافظی و جدایی. در خلال روایت، نویسنده به گذشتهی پدر میپردازد؛ کودکی سخت، از دست دادن والدین در نوجوانی، کار در مزرعه و مغازه، و تلاش برای تأمین خانواده. رابطهی راوی با پدر، میان فاصله و نزدیکی، سکوت و گفتوگو، و احساس گناه و دلتنگی در نوسان است. حضور حیوانات خانگی، اشیای بهجامانده، و جزئیات خانه، هرکدام بهانهای برای یادآوری و بازاندیشی در پیوندهای خانوادگی و معنای خانه میشوند. نویسنده با روایت لحظات ساده و روزمره، به لایههای عمیقتری از احساسات انسانی، فقدان، پشیمانی و امید دست مییابد، بیآنکه به نتیجهای قطعی یا پایانی روشن برسد.
چرا باید کتاب به دیدن پدرم رفتم را بخوانیم؟
این کتاب با روایتی صادقانه و جزئینگر، تجربهی مواجهه با پیری والدین، بازگشت به خانهی کودکی و آشتی با گذشته را به تصویر کشیده است. ویژگی شاخص اثر، توانایی نویسنده در بازآفرینی فضاها و خاطرات به گونهای است که احساسات پیچیدهی دلتنگی، گناه، عشق و فقدان را ملموس میکند. خواندن این کتاب فرصتی است برای تأمل در روابط خانوادگی، معنای خانه و تأثیر گذر زمان بر پیوندهای انسانی. همچنین، کتاب تصویری از زندگی روستایی و مناسبات اجتماعی در کره ارائه میدهد که برای علاقهمندان به فرهنگهای دیگر نیز جذاب است.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به کسانی پیشنهاد میشود که دغدغهی رابطه با والدین، تجربهی فقدان، بازگشت به ریشهها یا تأمل در خاطرات گذشته را دارند. همچنین برای علاقهمندان به ادبیات خاطرهنویسی و روایتهای خانوادگی مناسب است.
بخشی از کتاب به دیدن پدرم رفتم
«مدتی پیش وقتی به پدرم گفتم که میخواهم دربارۀ او بنویسم جواب داد: «آخه مگه من با این زندگی چیکار کردم؟» گفتم: «کارهای زیادی انجام دادین.» پدرم آهی کشید و گفت: «نه، هیچکاری نکردم. تنها کاری که انجام دادم گذران زندگی بود.» ... وقتی مادرم همراه با خواهر کوچکترم راهی بیمارستان شد، پدرم در خانهای قدیمی در شهر جی تک و تنها ماند. اگر از خواهرم نشنیده بودم که پدرم هنگام خروج مادر از خانه دم دروازه اشک ریخته بود، به فکر رفتن به جی ــ و ماندن کنار او ــ نمیافتادم. از آخرین باری که آنجا بودم بیش از دو سال گذشته بود. خواهر و برادرهایم ــ آخر هفتهها ــ نوبتی به دیدن پدر و مادرمان میرفتند، موهای پدر را کوتاه میکردند یا موادغذایی میخریدند، یخچالشان را با خورد و خوراک کافی برای یک هفته پر میکردند ــ وظایف فرزندی که سالها مشغول انجامش بودند. وظایفی که من تاکنون از انجامشان معاف بودم. در گروه گفتوگویمان در فضای مجازی که کوچکترین فرزند خانواده آن را درست کرد ــ اعلام کرد که کدام آخر هفته نوبت چه کسی بود که به جی برود و من به سادگی در پسزمینه پنهان ماندم. بعد از اینکه دخترم را از دست دادم، نسبتهای خویشاوندی که به آنها وابسته بودم، یا متلاشی شد و از هم پاشید، یا از بین رفت. اولین کاری که انجام دادم به حداقل رساندن ارتباطم با پدر و مادرم بود. نمیخواستم نگرانشان کنم؛ آنها بلافاصله متوجه غم صدایم یا کوچکترین سایهای از اندوه در چهرهام میشدند. مدام به آنها میگفتم که سفرهای زیادی پیش رو دارم. معتقد بودم که تا مدتی نمیتوانستم به این راحتی آنها را ببینم و اکنون قلبِ یخزدهام با شنیدن خبر اشکهای پدر ترک برداشت.»
حجم
۳۵۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه
حجم
۳۵۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۵۲ صفحه