
کتاب اگر می توانستی خورشید را ببینی
معرفی کتاب اگر می توانستی خورشید را ببینی
کتاب اگر میتوانستی خورشید را ببینی نوشتهی آن لیانگ و با ترجمهی الهام صیفیکار، اثری داستانی است که توسط انتشارات دانشآفرین بهصورت الکترونیکی منتشر شده است. این رمان نوجوانانه، با روایتی اولشخص و زبانی سرزنده، زندگی دختری به نام آلیس سون را در بستر جامعهای چندفرهنگی و رقابتی در پکن به تصویر میکشد. دغدغههای هویتی، فشارهای خانوادگی، رقابتهای تحصیلی و بحرانهای نوجوانی، در کنار چاشنی فانتزی و طنز، فضای اصلی این کتاب را شکل دادهاند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب اگر می توانستی خورشید را ببینی
اگر میتوانستی خورشید را ببینی، رمانی معاصر و نوجوانمحور از آن لیانگ است که با ترجمهی الهام صیفیکار منتشر شده است. داستان در پکن و در فضای یک مدرسهی شبانهروزی بینالمللی میگذرد و از زاویهی دید آلیس سون روایت میشود؛ دختری که میان دو فرهنگ چین و آمریکا بزرگ شده و حالا با بحرانهای مالی خانواده، فشارهای تحصیلی و دغدغههای هویتی دستوپنجه نرم میکند. ساختار کتاب بر پایهی روایت روزمره و جزئینگر است و با طنز و نگاهی انتقادی، روابط خانوادگی، رقابتهای دانشآموزی و چالشهای نوجوانی را به تصویر میکشد. عنصر فانتزی با پدیدهی نامرئیشدن آلیس وارد داستان میشود و بهنوعی استعارهای از احساس دیدهنشدن و انزوا در دوران نوجوانی است. نویسنده با پرداختن به جزئیات زندگی روزمره، تعاملات اجتماعی و دغدغههای شخصی شخصیتها، تصویری ملموس و چندلایه از زیست نوجوانان در جامعهی مدرن چین ارائه داده است.
خلاصه داستان اگر می توانستی خورشید را ببینی
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با دعوت آلیس سون به رستوران توسط والدینش آغاز میشود؛ جایی که معمولاً خبرهای مهم یا ناخوشایند در خانواده اعلام میشود. آلیس، دانشآموز ممتاز یک مدرسهی بینالمللی در پکن است که با بحران مالی خانوادهاش روبهرو میشود و احتمال دارد مجبور شود مدرسه را ترک کند. او درگیر رقابت با هنری لی، دانشآموزی محبوب و موفق، است و این رقابت به بخشی از هویت و انگیزههایش تبدیل شده است. در میانهی این فشارها، آلیس ناگهان متوجه میشود که بهطور غیرقابل توضیحی نامرئی شده است؛ پدیدهای که ابتدا او را وحشتزده میکند اما بهتدریج به بخشی از زندگی روزمرهاش بدل میشود. نامرئیشدن، استعارهای از احساس دیدهنشدن و انزوای نوجوانی است و آلیس را وادار میکند تا با ترسها، ضعفها و روابطش با دیگران، از جمله خانواده، دوستان و رقیبش، روبهرو شود. روایت با طنز، جزئینگری و نگاهی انتقادی به فشارهای اجتماعی و تحصیلی نوجوانان، پیش میرود و آلیس در مسیر کشف هویت و پذیرش خود، با چالشهای تازهای مواجه میشود.
چرا باید کتاب اگر می توانستی خورشید را ببینی را بخوانیم؟
این کتاب با ترکیب فضای واقعگرایانهی زندگی نوجوانان در جامعهی مدرن چین و عنصر فانتزی نامرئیشدن، تجربهای متفاوت از رمانهای نوجوانانه ارائه داده است. روایت اولشخص و زبان صمیمی، خواننده را به دل دغدغهها و احساسات آلیس میبرد و امکان همذاتپنداری با او را فراهم میکند. پرداختن به موضوعاتی مانند فشارهای تحصیلی، بحران هویت، رقابت، روابط خانوادگی و احساس دیدهنشدن، این اثر را به انتخابی مناسب برای کسانی تبدیل کرده است که به دنبال داستانی چندلایه و پرجزئیات دربارهی نوجوانی و رشد فردی هستند. همچنین، طنز و نگاه انتقادی نویسنده به ساختارهای اجتماعی و آموزشی، لایهی تازهای به روایت افزوده است.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به نوجوانان و جوانانی که با دغدغههای هویتی، فشارهای تحصیلی یا احساس انزوا روبهرو هستند پیشنهاد میشود. همچنین برای علاقهمندان به داستانهایی با فضای مدرسه، رقابت و روابط خانوادگی، و کسانی که به روایتهای چندفرهنگی و معاصر علاقه دارند، مناسب است.
بخشی از کتاب اگر می توانستی خورشید را ببینی
«والدینم فقط به سه دلیل مرا برای غذا خوردن به رستوران دعوت میکنند. یک، کسی مرده باشد (که، تنها با در نظر گرفتن اعضای نود و خردهایسالهٔ خانوادهمان در گروه ویچت، بیشتر از آنچه فکر میکنید رخ میدهد)؛ دو، تولد کسی باشد و سه، بخواهند خبری سرنوشتساز بدهند. گاهی هم دلیل ملاقاتمان ترکیبی از تمامی دلایل بالاست، مثل وقتی که صبح روز تولد دوازدهسالگیام عمهٔ بزرگم به رحمت خدا رفت و والدینم تصمیم گرفتند هنگام خوردن یک کاسه نودل سس سرخشده به من خبر بدهند که مرا به مدرسهٔ شبانهروزی بینالمللی ارینگتون خواهند فرستاد. اما حالا آگوست است، گرمای طاقتفرسای تابستان حتی در فضای بستهٔ تهویهدار رستوران هم ملموس است و تولد هیچکدام از اعضای نزدیک خانوادهام هم در این ماه نیست. که، طبیعتاً دو احتمال دیگر باقی میماند... گرهٔ اضطراب درون شکمم محکم میشود. تنها کاری که حالا میتوانم انجام دهم این است که از درهای دولنگهٔ شیشهای به بیرون فرار نکنم. میتوانید مرا ضعیف یا هر چیز دیگری خطاب کنید اما من در وضعیتی نیستم که از پس هیچگونه خبر بدی بربیایم. مخصوصاً امروز.»
حجم
۳۳۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
حجم
۳۳۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه