کتاب زنده باد این تابستان لعنتی!! ایرینا دگتیاریوا + دانلود نمونه رایگان
تصویر جلد کتاب زنده باد این تابستان لعنتی!!

کتاب زنده باد این تابستان لعنتی!!

امتیازبدون نظر

معرفی کتاب زنده باد این تابستان لعنتی!!

کتاب زنده باد این تابستان لعنتی!! نوشته‌ی ایرینا دگتیاریوا و با ترجمه‌ی نرگس اکبرداریان، اثری داستانی در حوزه‌ی نوجوانان است که انتشارات گل‌آذین آن را منتشر کرده است. این رمان با محوریت زندگی نوجوانی یازده‌ساله به نام میشکا پاتاپف، به دغدغه‌ها، رویاها و چالش‌های نوجوانان در بستر روستایی روسیه می‌پردازد. داستان با نگاهی دقیق به روابط خانوادگی، تأثیر جدایی والدین و نقش پدر در تربیت فرزند، تصویری ملموس از رشد و بلوغ نوجوانی ارائه می‌دهد. نویسنده با زبانی صمیمی و جزئی‌نگر، فضای روستا، روابط میان اعضای خانواده و تلاش‌های میشکا برای یافتن جایگاه خود را به تصویر کشیده است. نسخه‌ی الکترونیکی این اثر را می‌توانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.

درباره کتاب زنده باد این تابستان لعنتی!!

زنده باد این تابستان لعنتی!! رمانی نوجوانانه از ایرینا دگتیاریوا است که با ترجمه‌ی نرگس اکبرداریان در دسترس قرار گرفته است. داستان در روستایی کوچک در روسیه می‌گذرد و زندگی میشکا، پسری یازده‌ساله را روایت می‌کند که با مشکلات خانوادگی، از جمله اعتیاد مادر و جدایی والدین، دست‌وپنجه نرم می‌کند. فضای داستان سرشار از جزئیات زندگی روستایی، روابط پیچیده‌ی خانوادگی و دغدغه‌های نوجوانی است. نویسنده با تمرکز بر نقش پدر در تربیت فرزند، به تأثیر محیط و خانواده بر شکل‌گیری شخصیت نوجوانان پرداخته است. ساختار کتاب به‌صورت روایی و خطی است و با توصیف‌های زنده و ملموس، خواننده را به دنیای میشکا و اطرافیانش می‌برد. در خلال روایت، موضوعاتی چون تلاش برای شهرت، کنجکاوی کودکانه، مسئولیت‌پذیری و جست‌وجوی هویت شخصی به‌تصویر کشیده شده است. این اثر نه‌تنها داستانی درباره‌ی بلوغ و رشد است، بلکه تصویری از ارزش‌های خانوادگی و اجتماعی در جامعه‌ی روسیه ارائه می‌دهد.

خلاصه کتاب زنده باد این تابستان لعنتی!!

هشدار: این پاراگراف بخش‌هایی از داستان را فاش می‌کند! داستان با معرفی میشکا پاتاپف، نوجوانی یازده‌ساله آغاز می‌شود که در روستای لووچی زندگی می‌کند. او پس از جدایی والدین و اعتیاد مادر، با پدرش و خانواده‌ی عمه و عمو زندگی می‌کند. میشکا پسری منزوی و کم‌اعتمادبه‌نفس است که آرزوی شهرت و موفقیت را در سر می‌پروراند. او تحت تأثیر پسرعمویش ساشکا، که در سیرک کار می‌کند و عکسش روی پوسترها چاپ شده، به دنبال راهی برای اثبات خود می‌گردد. در خلال تابستان، میشکا با چالش‌های مختلفی روبه‌رو می‌شود: درس زبان انگلیسی که در آن تجدید آورده، روابط پیچیده با اعضای خانواده، و کنجکاوی درباره‌ی معلم حرفه‌وفن مدرسه که به نظرش راز جوانی و جاودانگی دارد. ماجراجویی‌های او برای کشف راز معلم، تلاش برای به‌دست‌آوردن «اکسیر جوانی» و رقابت‌های کودکانه با دوستان و خانواده، بخش عمده‌ای از روایت را شکل می‌دهد. در کنار این ماجراها، رابطه‌ی میشکا با پدرش محور اصلی داستان است. پدر که سابقه‌ی کار در سیرک و پرورش اسب دارد، با صبوری و اقتدار تلاش می‌کند فرزندش را به مسیر درست هدایت کند. میشکا در مسیر بلوغ، با اشتباهات، تنبیه‌ها و حمایت‌های خانواده روبه‌رو می‌شود و به‌تدریج معنای واقعی شهرت، مسئولیت و ارزش‌های خانوادگی را درمی‌یابد. داستان با لحظات طنز، تلخی و امید، تصویری از رشد و تغییرات درونی یک نوجوان ارائه می‌دهد.

چرا باید کتاب زنده باد این تابستان لعنتی!! را بخوانیم؟

این کتاب با روایتی صمیمی و جزئی‌نگر، تجربه‌های نوجوانی را در بستری متفاوت و کمتر دیده‌شده به تصویر کشیده است. پرداختن به دغدغه‌های هویتی، روابط خانوادگی و چالش‌های بلوغ، آن را به اثری قابل‌تأمل برای نوجوانان و والدین تبدیل کرده است. نویسنده با خلق شخصیت‌هایی باورپذیر و فضاسازی دقیق، امکان همذات‌پنداری با میشکا و اطرافیانش را فراهم آورده است. همچنین، نگاه به نقش پدر در تربیت فرزند و تأثیر محیط روستایی بر رشد شخصیت، از ویژگی‌های شاخص این اثر است. خواندن این کتاب فرصتی برای درک بهتر دنیای نوجوانان و پیچیدگی‌های رشد آن‌ها فراهم می‌کند.

خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

خواندن این کتاب به نوجوانان، والدین، مربیان و کسانی که به مسائل تربیتی و روان‌شناسی نوجوانان علاقه دارند، پیشنهاد می‌شود. همچنین برای افرادی که به داستان‌هایی با محوریت رشد شخصیت و روابط خانوادگی علاقه‌مند هستند، مناسب است.

بخشی از کتاب زنده باد این تابستان لعنتی!!

«خیلی دلش می‌خواست معروف شود! این احساس از دو هفته پیش که نامهٔ پسرعمویش، ساشکا به دستش رسیده بود، لحظه‌ای او را رها نمی‌کرد. داخل پاکت نامه، برنامهٔ سیرک قرار داشت که عکس ساشکا و پدرش در ژست‌های زیبا با لباس ورزشی بنفش و نوارهای برّاق، چاپ شده بود. پسرعمویش خیلی باوقار و با اعتمادبه‌نفس به‌نظر می‌رسید. برنامهٔ سیرک را میشکا بالای میزتحریرش چسباند. او ساشکا را خیلی دوست داشت و همیشه با بی‌صبری منتظر آمدنش بود. هر دوی آن‌ها یازده‌ساله بودند، ولی ساشکا به‌خاطر کار در سیرک، تقریبا تمام روسیه را گشته بود. حتی به کشورهای دیگر هم سفر کرده بود. او پول درمی‌آورد و عکس‌هایش روی پوسترها و برنامه‌های سیرک چاپ می‌شد. درحالی‌که میشکا به هزار جان‌کَندن توانسته بود تا کلاس پنجم یک مدرسهٔ روستایی خود را بکشاند. البته درس زبان انگلیسی را باید دوباره در پاییز امتحان می‌داد. تمام تابستان را صرف یادگرفتن "My name is Mishka." و "How old are you?" کرده بود. میشکا تا به حال دریا را هم ندیده بود، درحالی‌که از خانهٔ آن‌ها که در منطقهٔ راستف قرار داشت، تا دریای آزُف راهی نبود. تابستان امسال به‌خاطر تجدیدآوردن در درس زبان انگلیسی، قولی که پدر برای رفتن به دریا داده بود، عملی نشده بود.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۰۱۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۰۴ صفحه

حجم

۱۰۱۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۰۴ صفحه

قیمت:
۱۵۰,۰۰۰
تومان