
کتاب ونوس سیاه
معرفی کتاب ونوس سیاه
کتاب الکترونیکی «ونوس سیاه» نوشتهٔ منصور زیرک را نشر کنکاش منتشر کرده است. این اثر در قالب داستانی بلند، با محوریت روابط انسانی، عشق، هنر و فلسفه، روایت میشود و شخصیتهای آن در فضایی اروپایی و هنری به گفتوگو و تعامل میپردازند. داستان در بستری از مباحث فلسفی، هنری و اجتماعی شکل میگیرد و با نگاهی به مفاهیم عشق، زیبایی، نقش زنان و هنرمندان، و تضادهای درونی شخصیتها، مخاطب را به تامل دربارهٔ معنای زندگی و هنر دعوت میکند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب ونوس سیاه
«ونوس سیاه» اثری داستانی است که در قالب رمان و با روایتی دیالوگمحور، فضای یک قصر قدیمی فرانسوی را به تصویر میکشد. منصور زیرک در این کتاب، جمعی از شخصیتهای هنرمند، فیلسوف و روشنفکر را گرد هم آورده تا در خلال تعطیلاتی کوتاه، دربارهٔ موضوعاتی چون عشق، هنر، فلسفه، نقش زنان در جامعه و معنای زندگی به بحث و گفتوگو بپردازند. ساختار کتاب بر پایهٔ دیالوگهای طولانی و توصیفهای دقیق از محیط و روابط میان شخصیتها استوار است. فضای داستان، یادآور رمانهای کلاسیک اروپایی است و با ارجاع به اسطورهها، تاریخ هنر و فلسفه، لایههای معنایی متعددی را پیش روی خواننده قرار میدهد. این کتاب با تمرکز بر تضادها و کشمکشهای درونی شخصیتها، تلاش میکند تصویری چندوجهی از روابط انسانی و دغدغههای فکری روشنفکران معاصر ارائه دهد.
خلاصه داستان ونوس سیاه
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «ونوس سیاه» با ورود گروهی از هنرمندان، نویسندگان و روشنفکران به قصری قدیمی در فرانسه آغاز میشود. شخصیتهایی چون پروفسور هاردیک، ژانتیا، فرانسیس، الیزه و ارباب میشل، هر یک با پیشینه و دغدغههای خاص خود، در این فضای اشرافی گرد هم آمدهاند تا تعطیلاتی را در کنار یکدیگر سپری کنند. روایت با تمرکز بر گفتوگوهای میان این افراد، به تدریج لایههای پنهان شخصیتها و روابطشان را آشکار میکند. در طول داستان، بحثهایی دربارهٔ عشق، معنای دوستداشتن، نقش زنان در هنر و جامعه، و نسبت میان هنرمند و اثر هنری شکل میگیرد. ژانتیا و الیزه، به عنوان دو زن هنرمند و مستقل، در برابر نگاههای سنتی و گاه مردسالارانهٔ مردان حاضر در قصر، از هویت و جایگاه خود دفاع میکنند. در مقابل، شخصیتهایی چون میشل و فرانسیس، هر یک با دیدگاههای متفاوت نسبت به زنان و هنر، فضای بحث را به چالش میکشند. داستان با توصیف دقیق محیط قصر، باغ، و مراسم شام و گفتوگوهای شبانه، فضایی سرشار از جزئیات و حس و حال اروپایی میآفریند. روایت، گاه با ارجاع به اسطورههای یونانی، فلسفهٔ غرب و حکایات شرقی، به لایههای عمیقتری از معنای زندگی و هنر نفوذ میکند. در این میان، تضاد میان عشق و هوس، زیبایی و زشتی، و حقیقت و خیال، بارها به بحث گذاشته میشود و هر شخصیت تلاش میکند از زاویهٔ دید خود به این مفاهیم پاسخ دهد، بیآنکه داستان به نتیجهای قطعی برسد.
چرا باید کتاب ونوس سیاه را بخوانیم؟
این کتاب با روایتی مبتنی بر دیالوگ و فضای فلسفی، فرصتی برای تامل دربارهٔ مفاهیمی چون عشق، هنر، هویت زنانه و معنای زندگی فراهم میکند. «ونوس سیاه» با بهرهگیری از شخصیتهایی چندلایه و گفتوگوهای پرکشش، خواننده را به سفری ذهنی در میان اندیشهها و احساسات انسانی میبرد. ارجاع به اسطورهها، تاریخ هنر و فلسفه، و پرداختن به تضادهای درونی شخصیتها، این اثر را به گزینهای مناسب برای علاقهمندان به رمانهای اندیشهمحور و مباحث فلسفی بدل کرده است. همچنین، فضای داستانی و توصیفهای دقیق از محیط و روابط انسانی، تجربهای متفاوت از خواندن یک رمان ایرانی را رقم میزند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای فلسفی، داستانهای دیالوگمحور و مباحث مربوط به هنر و هویت زنانه پیشنهاد میشود. همچنین کسانی که دغدغههایی دربارهٔ معنای عشق، جایگاه زنان در جامعه و نسبت میان هنر و زندگی دارند، میتوانند از خواندن این اثر بهرهمند شوند.
بخشی از کتاب ونوس سیاه
«...بهتر است جنگ مردان بر سر تصاحب زنی زیبا باشد نه عقاید خسته کننده... «راسته که میگن پاریس سنگدلترین آدمها رو هم عاشق میکنه؟» مرد جوابی نداد گویی صدای زن را نمیشنود. زن لحنش را تغییر داد و این بار چون زنی عشوگر پرسید: «آلپای تو اولین بار کجا عاشق شدی؟ اصلا اولین عشقت رو یادت میاد؟» اما گویی زن با خودش حرف میزند چون هیچ جوابی از مرد نشنید. پس مدتی سکوت کرد اما ناگهان گفت: «اما میدونی من چه فکری میکنم؟ اوه البته که نمیدونی. پس بذار بهت بگم چون یه راز نیست (میخندد). من فکر میکنم برای عاشق شدن مکان بیشتر از زمان مهمه. البته برای اثبات حرفم دلیل قانع کنندهای هم دارم. ببینم تو اون دوست ایتالیایی من رو یادت میاد؟ فلاویا همون دختری که توی جشن اولین سالگرد ازدواجمون توی رستوران "ل گبریل" یه دفعه نمیدونم از کجا پیداش شد و تو گفتی: (صدایش را کلفت کرد) "اوه چه دختر زیبایی" و بعدش من تا دو روز با تو حرف نزدم» حتی غذا هم نخوردم. پادت اومد؟» مرد چشم به ساختمانهای اطراف و رهگذران دوخته بود و هیچ صدایی از او درنمیآمد اما زن دوباره ادامه داد. «فلاویا تعریف میکرد یه روز بهاری که با دوست پسرش برای دیدن برج پیزا به شهر پیزا...»
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۲۸ صفحه
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۲۸ صفحه