کتاب ژانویه ۱۹۹۴
معرفی کتاب ژانویه ۱۹۹۴
کتاب ژانویه ۱۹۹۴ نوشتۀ منصور زیرک در انتشارات کنکاش به چاپ رسیده است.
درباره کتاب ژانویه ۱۹۹۴
کتاب ژانویه ۱۹۹۴ رمانی ایرانی است که موضوعی اروتیک و رازآمیز دارد. شخصیت اصلی آن مردی است که داستان از زبان او روایت میشود. این مرد نویسندهای آلمانی و ظاهراً هوسباز است. در طول داستان به شهرها و کشورهای مختلف جهان سفر میکند و در طی سفرهای خود با زنان زیادی آشنا میشود. اما داستان فقط این نیست. مرد رازی را همراه با خود حمل میکند که مربوط به دورۀ کودکیاش است. کودکیای که در جریان جنگ جهانی دوم در برلین گذشت. او در طی داستان سرانجام مجبور میشود این راز را افشا کند.
خواندن کتاب ژانویه ۱۹۹۴ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به دوستداران داستانهای ایرانی در ژانر اروتیک و رازآمیز پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب ژانویه ۱۹۹۴
«زن به زحمت و با نالهای خفیف چشمش را از ستارههای بیرمق آسمان گرفت، ستارههایی که گهگاه نور سفیدِ خودشان را از لابهلای پیراهن تکه پاره شدهی ابرها و نیز انبوه شاخههای برگ سوزنی درختان جنگل به چشم ما میرساندند. زن آنگاه با سختی زیاد به پهلوی راستِ خود چرخید و بعد با اشارهی دستش به سوی من گفت: «گفتم... گفتم خاموشش کُن. بیا تو بغل من... خودم گرمت میکنم.»
گویی زن نقطه ضعف من را خوب میدانست، اشتیاقی خاموش نشدنی برای آغوشی گرم. شاید من را بهتر از خودم میشناخت، هرچه باشد به قول خودش او یک زن است و زنها معمولاً ذهن مَردها را خوب میخوانند، او خوب میدانست من به سادگی چنین پیشنهاد داغی را رَد نخواهم کرد. از آن گذشته بیشک در این شبِ ترسناک و نیز سرمای سوزانِ جنگل که تا مغز استخوانم را میسوزاند، بهترین پیشنهادی که میتوانست من را وسوسه بکند که از گرمای آتش دل بکنم همین بود. یک آغوشِ گرم، گرمتر از آتش.
آتش که خاموش شد بر روی خاک که حالا نیز حریری از برف آن را سفید پوش هم کرده بود چون کرمی درمانده خزیدم و در آغوش گرم و همچنین در میان شولای پشمین زن ذوب شدم. زن دستهایش را گِرد بدنم حلقه کرد و من را محکم به خود فشرد آن قدر محکم که نفسم به شماره افتاد و سپس تراوش مایع لزج و گرمی پُشت گردنم را داغ و داغتر کرد. نگاهم به آتشِ در حالِ مرگ افتاد اگرچه شرارهی شاخههای زغال شدهی درختی مُرده که حالا به خاکستر تبدیل شده بودند هنوز سوسو میزد اما به یقین نوری را در فضای تاریکِ آن شبِ سیاه منتشر نمیکرد که باعثِ جلب توجه کسی بشود اما بوی دودِ آتش خفه شده به دست من که چون مِه فضای اطراف ما را پوشانده بود باید تا دور دستها رفته باشد.»
حجم
۱٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۴۰ صفحه
حجم
۱٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۴۰ صفحه