کتاب مگس ها
معرفی کتاب مگس ها
کتاب مگسها نوشتهٔ منصور زیرک در نشر کنکاش چاپ شده است. رمان مگسها نهمین کتاب بهتحریردرآمدهٔ منصور زیرک و دومین رمان چاپشده پس از رمان سنگور است.
درباره کتاب مگس ها
مگسها رمانی ملودرام و عاشقانه است که به سرگذشت آدمهایی کاملاً معمولی میپردازد که ناخواسته به درون این جهان پرتاب شدهاند و خودشان را در میانهٔ زندگی پُرآشوب میبینند. آدمهایی که نفس میکشند، بازی میکنند، عاشق میشوند و در یک کلام ناگزیر زندگی میکنند و سپس میمیرند. حوادث رمان در فضایی سیال بین رؤیا و واقعیت از زمان حال به گذشته رفته و سپس به آینده میرسد. به اعقیدهٔ نویسنده هیچ داستانی کاملاً واقعی نیست. حتی داستان زندگی خودمان همیشه در مرز باریک واقعیت و رؤیا حرکت میکند و با خیالپردازی آنها را با هم ترکیب میکنیم و از آن داستان خیالی خودمان را میسازیم که درعینحال نامش واقعیت است.
کتاب مگس ها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به رمانهای ایرانی پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب مگس ها
«گفت و گوی تُند دو مرد تمرکزم را بر هم زد و شمارش ذرههای معلق غبار در نور را ناتمام رها کردم. فکر میکنم توانسته باشم چهل و هشت هزار و پانصد و نود و چهار ذرهٔ معلق در هوا را شمرده باشم، هر کسی میگوید بیشتر یا کمتر است خودش بیاید بشمارد. از این فکر مسخره خندهام گرفت پس نگاهِ خودم را بهدو مرد که لذت شمردن ذرههای معلق غبار در هوا را از من گرفته بودند دوختم، مردی لاغر مُردنی درست در مقابل مردی دیگر که اندامی درُشت داشت ایستاده بود.″...بهتو گفته بودم یا خودت رو وارد این بازی نکُن و یا تا آخرش بیا‶ و مردِ درُشت اندام با التماس بهاو گفت: این بار رَحم کُن، رَحم و مردِ لاغر مُردنی در جواب بهاو گفت: توی این بازی هیچ رَحمی وجود نداره. یا باید تا آخرش بازی کُنی و یا... در همین لحظه درِ اتاق باز شد و مردی دیگر در چهارچوب درِ اتاق نمایان گردید. مردی با کلاهی لبهدار که تا روی ابروهایش، لبهٔ کلاه را پایین کشیده بود و بدون آنکه کلامی بگوید فقط بهآن دو مرد خیره ماند و بعد صدای شلیک دو گلوله تنها صدایی بود که در فضای تاریک آنجا پیچید و بعد همه جا روشن شد. دیگر هیچ خبری از ذرات معلق در باریکهٔ شعاع نور نبود اما زمان زیادی نخواهد گذشت که باز تاریکی میآید و دوباره ذراتِ انبوه غبار در میان شعاع نورِ عبور کرده از شکافِ باریکِ در خودنمایی میکنند.
صدای همهمه در سالن پیچید و آدمها چون همان ذرههای سرگردانِ غبار در هم لولیدند و بهمانند زندانیانِ از بند رها شده بهسوی درهای سالنِ سینما هجوم آوردند و من فقط با چشمهای خود مسیر حرکت آنها را دنبال کردم. انسان بهیقین عجولترین موجود در تمام کائنات است و شاید این رفتار اکتسابی از آن جایی سرچشمه میگیرد که تنها موجودی است بر روی کرهٔ خاکی که تلاش میکند قدر زمانِ محدودِ حیاتِ مادی خود را بداند، نه چون لاکپُشتهای غول پیکرِ جزایر گالاپاگوس که در جایی دور افتاده و گرم که هیچ شکارچی دیوانهای پایش را بهآنجا نمیگذارد، آنقدر زمان برای حیات مادی دارند که عجلهای برای قدم برداشتن نداشته باشند. با عجله بروند که بهکجا برسند؟ لاکپُشتها همیشه برای رسیدن بهآخر خط وقت دارند پس بدون هیچ عجلهای گام برمیدارند. شاید انسان هم اگر سطح متابولیسم و سوخت و ساز بدن خود را چون این لاکپُشتهای غول پیکر پایین نگه دارد بتواند دویست و یا سیصد سال عمر بکند و در طول این سالها دهها و صدها بچه در انواع و رنگهای گوناگون تولید بکند.»
حجم
۲۵۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۶۶ صفحه
حجم
۲۵۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۶۶ صفحه