
کتاب وردهای فراموشی
معرفی کتاب وردهای فراموشی
کتاب الکترونیکی «وردهای فراموشی» نوشتهٔ آدرین یانگ و با ترجمهٔ نشاط رحمانینژاد، توسط نشر کتابسرای تندیس منتشر شده است. این اثر در دستهٔ رمانهای معمایی و فانتزی قرار میگیرد و داستانی پررمزوراز را در فضایی جزیرهای روایت میکند. محوریت داستان بر بازگشت شخصیت اصلی به زادگاهش و مواجهه با گذشتهای پر از راز و جادو استوار است. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب وردهای فراموشی
«وردهای فراموشی» اثری داستانی با ساختاری چندروایتی است که در ژانر معمایی و فانتزی جای میگیرد. آدرین یانگ در این رمان، قصهٔ بازگشت شخصیتهایی را به جزیرهای دورافتاده روایت میکند؛ جایی که گذشته، جادو و خاطرات تلخ و شیرین در هم تنیدهاند. روایت کتاب میان دو شخصیت اصلی، آگوست و اِمری، در رفتوآمد است و هر فصل از زاویهٔ دید یکی از آنها پیش میرود. فضای داستان، جزیرهای کوچک و منزوی است که ساکنانش به سنتها و باورهای قدیمی پایبندند و جادوی زنانه و آیینهای بومی در تار و پود زندگیشان جریان دارد. کتاب با نثری توصیفی و فضاسازی دقیق، حس تعلیق و رازآلودگی را تا انتها حفظ میکند. در کنار روایت اصلی، گذشتهٔ شخصیتها و حادثهای تراژیک که سالها پیش رخ داده، بهتدریج گرههای داستان را شکل میدهد. «وردهای فراموشی» با ترکیب عناصر جادویی، روابط خانوادگی و رازهای سرکوبشده، تصویری از جامعهای بسته و پر از پیشداوری را به نمایش میگذارد.
خلاصه داستان وردهای فراموشی
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «وردهای فراموشی» با بازگشت آگوست سالت به جزیرهٔ سرشه آغاز میشود؛ جایی که سالها پیش بهدلیل حادثهای تلخ و مرموز، او و مادرش آن را ترک کرده بودند. اکنون پس از مرگ مادر، آگوست برای عمل به وصیت او و دفن خاکسترش در زادگاه بازمیگردد. ورود دوبارهٔ آگوست به جزیره، گذشتهٔ فراموششده و زخمهای کهنه را در میان اهالی زنده میکند. در سوی دیگر، اِمری بلکوود، دختری که ریشههایش در جادوی زنانهٔ جزیره تنیده شده، با خاطرات و رازهای خانوادگی دستوپنجه نرم میکند. رابطهٔ پیچیدهٔ آگوست و اِمری، که با حادثهٔ مرگ لیلی مورگان و آتشسوزی باغ میوه گره خورده، محور اصلی روایت است. جزیره سرشار از نشانهها و آیینهای جادویی است و هر فصل با نشانههایی از طبیعت و جادو آغاز میشود. با بازگشت آگوست، تعادل جزیره بههم میریزد و ساکنان با ترسها و پیشداوریهای قدیمی روبهرو میشوند. راز قتل لیلی، نقش خانوادهها، و پیوندهای عمیق میان گذشته و حال، لایههای مختلف داستان را شکل میدهد. در این میان، جادوی زنان جزیره و کتابهای ورد و گیاهان دارویی، بهعنوان میراثی زنانه و رازآلود، در زندگی شخصیتها جاری است. روایت با رفتوآمد میان گذشته و حال، بهتدریج پرده از رازهای سرکوبشده برمیدارد و نشان میدهد که هیچچیز در سرشه تصادفی نیست.
چرا باید کتاب وردهای فراموشی را بخوانیم؟
این کتاب با فضاسازی جزیرهای مرموز و روایت چندلایه، تجربهای متفاوت از داستانهای معمایی و فانتزی ارائه میدهد. ترکیب جادوی زنانه، آیینهای بومی و روابط پیچیدهٔ خانوادگی، «وردهای فراموشی» را به اثری تبدیل کرده که همزمان به رازهای گذشته و چالشهای هویت فردی میپردازد. برای کسانی که به داستانهایی با فضای بسته، شخصیتپردازی عمیق و تعلیق روانی علاقه دارند، این رمان میتواند تجربهای پرکشش و تأملبرانگیز باشد. همچنین، پرداختن به موضوعاتی چون میراث خانوادگی، پیشداوریهای اجتماعی و قدرت خاطرات، لایههای معنایی تازهای به داستان افزوده است.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای معمایی، فانتزی و داستانهایی با محوریت جادو و آیینهای بومی مناسب است. همچنین کسانی که به روایتهای چندصدایی و داستانهایی دربارهٔ بازگشت به گذشته و مواجهه با رازهای خانوادگی علاقه دارند، از خواندن این اثر لذت خواهند برد. «وردهای فراموشی» برای مخاطبانی که به دنبال داستانهایی با فضای رازآلود و شخصیتهای چندوجهی هستند، انتخابی مناسب است.
بخشی از کتاب وردهای فراموشی
«داستانهایی بود که فقط جزیره میدانست. داستانهایی که هیچوقت تعریف نشده بودند. من این را میدانستم، چون خودم یکی از آن داستانها بودم. جلوی دماغهٔ کشتی کوچک ایستاده بودم که سِرشه مثل غولی خفته در آبهای سرد، از دل مه بیرون آمد. باد سرد و گزنده انگشتانم را که به دور نردهٔ کشتی پیچیده بودم، بیحس کرده بود و حین قورت دادن آب دهانم به دور نرده سفتتر شدند. حتی آن روزهایی که کاملاً باور نداشتم این جزیره وجود داشته باشد، این لحظه را هزاران بار تصور کرده بودم. اما بفرما، به اندازهٔ پوستی که استخوانهایم را پوشانده، واقعیت دارد. دستهایم را در جیب کتم فرو بردم و پشتم را به جزیره کردم. انگار این کارم باعث میشد تمام اتفاقات بدی که در اینجا افتاده بود، از صحنهٔ روزگار محو شود. آخرین باری که روی دماغهٔ این کشتی ایستاده بودم، هجده سالم بود و به جای اینکه به تماشای بزرگتر و بزرگتر شدنش در دوردست نشسته باشم، آن را در حال ناپدید شدن تماشا کرده بودم، آن هم به همراه زندگیای که در آنجا داشتم. مادرم از من رو برگردانده بود تا اشکهای روی گونههای سرخ شدهاش را پنهان کند، اما میتوانستم حرفهایی را که به زبان نمیآورد، در مرکز سینهام احساس کنم. اینکه من همهچیز را به هم ریخته بودم و هیچوقت به این خاطر من را از ته دلش نمیبخشید.»
حجم
۳۳۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۴۰۰ صفحه
حجم
۳۳۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۴۰۰ صفحه