کتاب مرگ تدریجی جون فارو
معرفی کتاب مرگ تدریجی جون فارو
کتاب الکترونیکی مرگ تدریجی جون فارو نوشته آدرین یانگ با ترجمه امید حسینی توسط انتشارات همراز منتشر شده است. این رمان معمایی با ترکیبی از واقعگرایی جادویی دربارۀ زنی به نام جون فارو است که با رازهای خانوادگی و سرنوشت نامعلوم خود مواجه میشود.
درباره کتاب مرگ تدریجی جون فارو
این کتاب داستانی تأثیرگذار و پر از رمز و راز است که در فضایی اسرارآمیز روایت میشود. جون فارو در شهر کوچکی زندگی میکند که به نظر میرسد گرفتار چرخهای از اسرار خانوادگی و رویدادهای عجیب است. زمانی که مادرش به طرز مشکوکی ناپدید میشود، جون متوجه میشود که برای پی بردن به حقیقت گذشته و سرنوشت خانوادهاش، باید با دنیای ناشناختهای روبهرو شود.
نویسنده با قلمی روان، پیچیدگی روابط خانوادگی و تأثیر گذشته بر حال را به تصویر میکشد. تلفیق عناصر واقعگرایی جادویی و معمایی، این کتاب را به اثری خاص تبدیل کرده است.
کتاب مرگ تدریجی جون فارو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای معمایی و داستانهایی با درونمایه خانوادگی، واقعگرایی جادویی، و عواطف انسانی توصیه میشود. اگر از کتابهایی نظیر خانه ارواح اثر ایزابل آلنده یا همه نورهایی که نمیتوانیم ببینیم اثر آنتونی دوئر لذت میبرید، این کتاب برای شما جذاب خواهد بود.
بخشی از کتاب مرگ تدریجی جون فارو
«وصیت کرده بود «موقع غروب، با صدای ویولن دفنم کنید.» خودش میدانست دارد میمیرد. همهمان میدانستیم. برای مراسمش سخنرانی آماده نکرده بودیم، چون خودش دوست نداشت. خیلی چیزها نامعلوم بود، بهخصوص این اواخر که مادربزرگ هوشوحواس درستی نداشت؛ اما یک چیز کاملاً مشخص بود: دوست داشت موقع غروب روی این تپه با نغمهٔ ویولن در باد دفن شود.
سنگقبرش از مرمر سفید ساده و تراشخورده بود تا با سنگ بقیهٔ زنان فارو، که چند قدم آنطرفتر خاک شده بودند، هماهنگ باشد. میلدرِد، کترین، اِستِر، فِی و حالا مارگارت. روزی هم اسم من کنارشان خواهد آمد: جون فارو.
از وقتی به دنیا آمدم، در شهر جاسپر، اسم «بچهٔ خیابان مارکت» را رویم گذاشتند؛ روزنامهٔ کرونیکِل هم این اسم را روی صفحهٔ اولش نوشت. سحرگاه دوم اکتبر ۱۹۸۹، کلارنس تیلور میرفت تا کافهاش را باز کند که صدای گریهٔ نوزادی را در کوچه شنید. چند ساعت بعد، خبر پیداشدن دختربچهای در سبد با ماهگرفتگی قرمزی زیر گوشش و ساعت زنجیرداری دور گردنش در شهر پیچید.
آن ساعت زنجیردار، میراثی خانوادگی بود که از چندین نسل قبل در خانوادهٔ فارو به ارث رسیده. آخرین زنی که آن را دور گردنش انداخت، مادرم بود: سوزانا، تنها اسمی که در گورستان خانوادگی به چشم نمیخورد، چون مادربزرگ نمیگذاشت بالای قبری خالی، سنگ بگذارند.»
حجم
۲۶۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۹۳ صفحه
حجم
۲۶۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۹۳ صفحه