
کتاب کیوتو؛ شهری که قلبتان را می شکند
معرفی کتاب کیوتو؛ شهری که قلبتان را می شکند
کتاب کیوتو؛ شهری که قلبتان را میشکند نوشتهی فلورنتینا لیو و با ترجمهی الهام صیفی کار، اثری غیرداستانی و روایی دربارهی تجربهی زیستن، مهاجرت و جستوجوی معنا و تعلق در شهری بیمانند است. این کتاب با نگاهی شخصی و تاملبرانگیز، خاطرات و تکههایی از زندگی نویسنده را در شهر کیوتو، یکی از نمادینترین شهرهای ژاپن، روایت میکند. ناشر این کتاب انتشارات دانشآفرین است. روایت کتاب میان خاطرات روزمره، توصیفهای دقیق از شهر، فرهنگ، غذا و روابط انسانی در رفتوآمد است و تلاش میکند معنای خانه، دوستی، جدایی و دلبستگی را در بستر یک شهر بیگانه بازخوانی کند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب کیوتو؛ شهری که قلبتان را می شکند
کیوتو؛ شهری که قلبتان را میشکند نوشتهی فلورنتینا لیو، اثری در ژانر خاطرهنویسی و روایت شخصی است که با نگاهی تیزبین و صادقانه به تجربهی مهاجرت و زندگی در ژاپن میپردازد. نویسنده، که خود از نسل چهارم مهاجران مالزیایی-چینی است، با روایتی صمیمی و گاه تلخ، از سالهایی میگوید که در کیوتو زندگی کرده و تلاش داشته معنای خانه و تعلق را در شهری بیگانه پیدا کند. ساختار کتاب مبتنی بر فصلهایی است که هرکدام به موضوعی خاص مانند دوستی، جدایی، کار، غذا، و جستوجوی هویت اختصاص یافتهاند. روایتها اغلب با توصیفهای جزئی و ملموس از زندگی روزمره، طبیعت، روابط انسانی و فرهنگ ژاپنی همراه است. کتاب نه راهنمای سفر است و نه اثری صرفاً توصیفی دربارهی شهر؛ بلکه تلاشی است برای فهمیدن اینکه چگونه مکانها و آدمها میتوانند همزمان پناه و زخم باشند. نویسنده با صداقت از آسیبپذیریها، شکستها و دلبستگیهایش میگوید و کیوتو را به صحنهای برای نمایش فرازونشیبهای عاطفی و هویتی بدل میکند.
خلاصه داستان کیوتو؛ شهری که قلبتان را می شکند
کتاب غیرداستانی است و این بخش شامل پیامها و ایدههای اصلی کتاب است. در کیوتو؛ شهری که قلبتان را میشکند، فلورنتینا لیو با نگاهی جستوجوگر و بیپرده، تجربهی مهاجرت و زندگی در شهری بیگانه را واکاوی کرده است. دغدغهی اصلی کتاب، معنای خانه و تعلق است؛ اینکه چگونه یک مکان میتواند همزمان حس امنیت و بیگانگی را به انسان بدهد. نویسنده با روایت خاطراتش از زندگی در کیوتو، از لحظات سادهی روزمره تا روابط پیچیده با دوستان و همخانهها، نشان داده است که دلبستگی به یک شهر یا آدمها همیشه با ریسک دلشکستگی همراه است. کتاب با توصیفهای دقیق از طبیعت، غذا، معماری و فرهنگ کیوتو، لایههای مختلف تجربهی زیستن در ژاپن را باز میکند. نویسنده از خاطرات برداشت خرمالو، آشپزی، کار در شرکتهای ژاپنی و راهنمایی تورهای گردشگری، تا جداییهای ناگهانی و دردناک با دوستان، تصویری چندوجهی از زندگی مهاجرانه ارائه داده است. او به تفاوتهای فرهنگی، احساس بیگانگی، تلاش برای پذیرفتهشدن و چالشهای روابط انسانی پرداخته و نشان داده است که حتی در زیباترین شهرها نیز، تنهایی و دلتنگی میتواند سایه بیندازد. در کنار روایتهای شخصی، کتاب به موضوعات اجتماعی مانند جایگاه مهاجران، نقش زنان، و تجربهی کار در ژاپن نیز اشاره کرده است. نویسنده با صداقت از آسیبپذیریها و شکستهایش میگوید و در نهایت، این پیام را منتقل میکند که دوستداشتن یک مکان یا آدمها، یعنی پذیرفتن امکان دلشکستگی و تغییر.
چرا باید کتاب کیوتو؛ شهری که قلبتان را می شکند را بخوانیم؟
این کتاب با روایتی صمیمی و جزئینگر، تجربهی مهاجرت و جستوجوی هویت را در بستری متفاوت و کمتر روایتشده به تصویر کشیده است. ویژگی شاخص آن، تلفیق خاطرات شخصی با توصیفهای ملموس از فرهنگ و زندگی روزمره در کیوتو است؛ بهگونهای که خواننده با لایههای پنهان شهر و احساسات نویسنده همراه میشود. کتاب نهتنها به دغدغههای فردی مانند تعلق، جدایی و دوستی میپردازد، بلکه تصویری واقعی از چالشهای زندگی مهاجران و زنان در جامعهای سنتی ارائه میدهد. برای کسانی که به روایتهای انسانی، تجربهی زیستن در فرهنگهای دیگر و تامل دربارهی معنای خانه علاقه دارند، این کتاب فرصتی برای همدلی و بازاندیشی فراهم میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به کسانی پیشنهاد میشود که دغدغهی مهاجرت، جستوجوی هویت، تجربهی زندگی در فرهنگهای دیگر یا روابط انسانی و دوستیهای پیچیده دارند. همچنین برای علاقهمندان به روایتهای شخصی، خاطرهنویسی و شناخت فرهنگ ژاپن مناسب است.
بخشی از کتاب کیوتو؛ شهری که قلبتان را می شکند
«شکوفههای خرمالو، کوچک و کرمرنگ، در ماه ژوئن ظاهر میشوند. انگار که خوشههایی از لبان غنچهشده و چرب کل درخت را پوشاندهاند ــ یا حداقل به من که اینطور گفته شده. یادم نمیآید هیچوقت شکوفه دادن درخت خرمالو در این باغ را دیده باشم. یک روز برگهای سبز روشن دارد، روز بعد میوه داده است ــ به نظر میرسد با فروکشکردن فصل بارانی ژوئن، یکشبه زنده میشوند، و تودههای بیضیشکل در طول ماههای تابستان ورم میکنند تا زمانی که در پاییز به رنگ نارنجی درمیآیند و مانند هزاران خورشید کوچک درخت را پر میکنند. کلاغهای بازدیدکننده به خرمالوهای بلندترین شاخهها نوک میزنند. برخی از خرمالوها خیلی سریع میرسند و در گودالهای معطر و شلوغ زیر درختان میافتند و بزمی برای زنبورها و همچنین پرندگان آوازخوان برپا میکنند. حالا اوایل اکتبر است، عصری گرم و آفتابی با سایهای که رویاگونه روی سرمان افتاده است و ما در حال برداشت خرمالو هستیم. درخت هنوز شاداب و سبز است؛ تا چند هفتهٔ دیگر بیبرگوبار شده و برگهایش را به شکل فرشی درخشان از نارنجی خالدار و سرخابی پهن خواهد کرد. او از نردبان بالا میرود و با قیچی باغبانی قرمز شاخههای خمشده از میوه را میبُرد. آنها را میگیرم ــ بیشترشان را ــ و با تلاش زیاد خرمالوهای روی شاخهها را از کاسهشان جدا میکنم. اگر چشمانم را ببندم هنوز هم میتوانم صدای خندههایمان، نالهها و فحشهای او را بشنوم که به خاطر افتادن چندین میوه در ناودانهای پشتبام به هوا بلند شده است. وای لعنتی! میتوانم حس کنم از خنده میلرزم. نگاهم را بالا میگیرم. موهایش زیر نور خورشید میدرخشد. وقتی تقریباً سه چهارم درخت را درو میکنیم تصمیم میگیریم برای امروز کافیست. صدها عدد خرمالو در ایوان میریزند، بسیار بیشتر از آن چیزی که بتوانیم به تنهایی بخوریم. خرمالوها را در گوشهای جمع خواهیم کرد اما فعلاً با آنها فرشته درست میکنیم: دستان باز، احاطهشده با برکت. نور خورشید پاییزی از میان درهای کشویی به داخل میتابد. قلبم کمی از نور را جذب میکند، گویی خردهشیشهای درونش دارد. همانطور که این ثانیه در گذر است برایش اشک میریزم. خوشحالم. اما درد هم دارم. فکر میکنم اینجا همانجایی است که باید باشم.»
حجم
۱۳۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه
حجم
۱۳۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه