
کتاب هر دو در نهایت می میرند
معرفی کتاب هر دو در نهایت می میرند
کتاب «هر دو در نهایت میمیرند» نوشتهٔ آدام سیلورا و با ترجمهٔ لیلا چگینی، توسط نشر نارنگی منتشر شده است. این رمان در دستهٔ ادبیات نوجوانان قرار میگیرد و داستانی را روایت میکند که با محوریت مرگ و زندگی، به دغدغههای عمیق انسانی میپردازد. روایت کتاب حول محور دو نوجوان شکل میگیرد که تنها ۲۴ ساعت از زندگیشان باقی مانده و باید تصمیم بگیرند چگونه این زمان کوتاه را سپری کنند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب هر دو در نهایت می میرند
«هر دو در نهایت میمیرند» اثری از آدام سیلورا است که در قالب رمان نوجوانان نوشته شده و با ترجمهٔ لیلا چگینی در دسترس فارسیزبانان قرار گرفته است. داستان در دنیایی خیالی میگذرد که در آن سازمانی به نام «پیشگویان مرگ» وجود دارد و به افراد اطلاع میدهد که آخرین روز زندگیشان فرا رسیده است. روایت کتاب از زاویهٔ دید دو شخصیت اصلی، متیو و روفوس، دنبال میشود و هر یک از آنها با دریافت پیام مرگ، واکنش متفاوتی نشان میدهند. ساختار رمان بهگونهای است که فصلها به تناوب میان این دو شخصیت جابهجا میشود و خواننده را با احساسات، ترسها و امیدهای آنها همراه میکند. فضای داستان، تلفیقی از واقعیت و خیال است و با وجود محوریت مرگ، بیش از هر چیز بر ارزش زندگی و انتخابهای انسانی تأکید دارد. این کتاب با نگاهی به دغدغههای نوجوانان و پرسشهای بنیادین دربارهٔ معنای زندگی، فرصتی برای تأمل و همذاتپنداری فراهم میکند.
خلاصه کتاب هر دو در نهایت می میرند
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با معرفی متیو تورز و روفوس امتریو آغاز میشود؛ دو نوجوان هجدهساله که هر یک بهطور جداگانه از «پیشگویان مرگ» تماس دریافت میکنند و مطلع میشوند که تنها ۲۴ ساعت از زندگیشان باقی مانده است. متیو، پسری درونگرا و مضطرب است که بیشتر عمرش را در ترس و انزوا گذرانده و حالا با واقعیت مرگ روبهرو شده است. او ابتدا تصمیم میگیرد روز آخر را در خانه بماند، اما بهتدریج به این فکر میافتد که شاید باید از فرصت باقیمانده برای تجربهٔ زندگی واقعی استفاده کند. در سوی دیگر، روفوس جوانی برونگرا و شجاع است که پس از دریافت پیام مرگ، تصمیم میگیرد تا آخرین ساعات عمرش را با دوستانش سپری کند و از لحظهها بیشترین بهره را ببرد. سرنوشت این دو نوجوان زمانی به هم گره میخورد که از طریق یک اپلیکیشن مخصوص افراد در حال مرگ، با یکدیگر آشنا میشوند و تصمیم میگیرند آخرین روز زندگیشان را با هم بگذرانند. در طول این روز، آنها با چالشهای مختلفی روبهرو میشوند، از گذشته و ترسهایشان میگویند و تلاش میکنند معنای واقعی زندگی را درک کنند. روایت کتاب، لحظهبهلحظه با اضطراب، امید، دوستی و عشق آمیخته است و خواننده را با این پرسش روبهرو میکند که اگر تنها یک روز برای زندگی باقی مانده باشد، چه انتخابی خواهد داشت.
چرا باید کتاب هر دو در نهایت می میرند را بخوانیم؟
این کتاب با طرح یک فرض جذاب و متفاوت، خواننده را به سفری احساسی و فکری میبرد. روایت داستان از زاویهٔ دید دو شخصیت با جهانبینیهای متضاد، فرصتی فراهم میکند تا با ترسها، امیدها و آرزوهای نوجوانان آشنا شویم. «هر دو در نهایت میمیرند» نهتنها دربارهٔ مرگ، بلکه دربارهٔ ارزش زندگی، دوستی و شجاعت برای تجربهکردن است. مواجههٔ شخصیتها با آخرین روز زندگیشان، مخاطب را به تأمل دربارهٔ انتخابها و معنای زیستن دعوت میکند. این اثر با پرداختن به موضوعاتی چون فقدان، پذیرش، عشق و ریسکپذیری، میتواند الهامبخش تغییر نگرش نسبت به زندگی روزمره باشد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای نوجوانان و جوانانی که به داستانهای واقعگرایانه با درونمایهٔ فلسفی علاقه دارند، مناسب است. همچنین کسانی که با دغدغههایی مانند ترس از مرگ، اضطراب آینده یا جستوجوی معنای زندگی دستوپنجه نرم میکنند، میتوانند با شخصیتهای داستان همذاتپنداری کنند. «هر دو در نهایت میمیرند» برای علاقهمندان به رمانهای نوجوانان و دوستداران روایتهای احساسی و تأملبرانگیز پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب هر دو در نهایت می میرند
«گروه پیشگویان مرگ در حال زنگ زدن است تا به من هشدار مرگ بدهد – امروز قرار است بمیرم. از کلمهٔ «هشدار» بگذریم. اصلاً فراموشش کنید. زیرا این کلمه در مواقع خاصی و بیشتر برای اجتناب از خطر به کار میرود. مانند وقتی که راننده اتومبیلی برای عابری که بیاعتنا به چراغ قرمز از خیابان عبور میکند، بوق میزند تا به او هشدار بدهد عقب برود؛ اما این تماس بیشتر جنبهٔ خبررسانی دارد. صدای زنگ گوشیام از گوشه اتاق همچون صدای ممتد زنگ ناقوس کلیسایی که از آن سوی چهارراه به گوش میرسد، خیال قطع شدن ندارد. وحشت کردهام. افکار زیادی از سرم میگذرد. شاید چترباز هم وقتی میخواهد برای اولین بار از هواپیما بپرد همین حس را تجربه میکند. یا مثل حس نوازنده پیانویی که میخواهد برای نخستین بار روی صحنه اجرا کند؛ البته مطمئن نیستم و دیگر فرصتی هم برای فهمیدن آن نخواهم داشت. دارم دیوانه میشوم. همین چند لحظه پیش داشتم مطالب سایت «شمارش معکوسها» را میخواندم. سایتی دربارهٔ آدمهایی که ساعات پایانی عمر خود را میگذرانند و احساسات و تجربیات دقایق پایانی زندگی خود را به صورت عکس و نوشته روی سایت قرار میدهند. بیش از همه نوشتههای یک دانشجوی سال سومی توجهام را جلب کرد که سعی داشت صاحب برای سگش پیدا کند تا بعد از مرگش از او نگهداری کند؛ و اکنون خودم قرار است بمیرم.»
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۳۴۴ صفحه
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۳۴۴ صفحه