دانلود و خرید کتاب فیروزخان خشایار ندرخانی بالسینی
تصویر جلد کتاب فیروزخان

کتاب فیروزخان

معرفی کتاب فیروزخان

کتاب فیروزخان نوشتۀ خشایار ندرخانی بالسینی در انتشارات لف به چاپ رسیده است.

درباره کتاب فیروزخان

کتاب فیروزخان مجموعه‌ای از چند داستان کوتاه فارسی است و فیروزخان نام یکی از داستان‌های این مجموعه به شمار می‌رود. دربارۀ ژانر ادبی داستان کوتاه باید گفت این نوع داستان‌نویسی را می‌توان یک رمان فشرده دانست و به‌همین دلیل ریز شدن در همۀ لایه‌ها و رسیدن به ایدۀ مرکزی تلاش زیادی می‌خواهد. داستان کوتاه گونه‌ای از ادبیات داستانی است که نسبت به رمان یا داستان بلند حجم بسیار کمتری دارد و نویسنده در آن برشی از ماجرا و حوادث را می‌آورد یا تمام ماجرا را به‌طور خلاصه در آن می‌نویسد. در حالی که در داستان بلند یا رمان، نویسنده به جنبه‌های مختلف زندگی یک یا چند شخصیت می‌پردازد و در شاخ و برگ دادن به موضوعات مد نظرش محدودیتی در تعداد کلمات ندارد.

کتاب فیروزخان شامل ۱۵ داستان است. عنوان این داستان‌ها عبارت‌اند از: صبح جمعه‌ای در بهمن ۱۳۶۰؛ تفنگ شماری؛ یاد نوشابه‌ای تو؛ شماره‌ی گل‌های صورتی را دوست داشت ولی پرپرشان می‌کرد؛ طاووس‌های توی دیوار هم برای تو؛ فیروزخان؛ خوبی عکس سیاه‌وسفید اینه دیرتر خراب می‌شه؛ تنهایی‌های کم‌هیاهو؛ گلدن بی‌گل؛ چشم‌های مستور‌خانوم توی آینه؛ حس خوب؛ نسخی؛ مداد طلایی؛ تو از هیچ‌چیز خبر نداری، اما من نه!؛ یعنی بازم برف می‌آد؟.

در این داستان‌ها با حال و هوای زندگی‌های چند دهۀ قبل، سختی‌ها و مشقات آن، رسوم محلی، زندگی روستایی و برشی سریع از زندگی آدم‌هایش همراه می‌شویم.

خواندن کتاب فیروزخان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

به دوستداران داستان‌های کوتاه فارسی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب فیروزخان

زیباخانم دیگر گوشه‌ی اتاق چمپاتمه نمی‌زد، طوری که از پنجره ده را زیر نظر داشته باشد. تابلوهای کوبلن‌دوزی‌اش را نشان کسی نمی‌داد، تا از طرح و منجوق‌هایش حرف بزند. صدای قل‌قل سماورش هم نمی‌آمد. دیگر مرغ‌وخروس‌ها را از زیر پنجره کیش نمی‌داد. خانه را زودبه‌زود جارو نمی‌کرد و آب به گلدان‌های شمعدانی نمی‌داد. سگ را صدا نمی‌زد و آشغال غذاهای شب‌مانده را پای درخت توت نمی‌ریخت. زیباخانم دیگر فضولی نمی‌کرد و جواب سلام همسایه را نمی‌داد. اسماعیل را از پنجره صدا نمی‌کرد و برایش دست تکان نمی‌داد. دیگر برایش چای نمی‌برد و توی حیاط کنده‌های تنور را جابه‌جا نمی‌کرد. گاوهایش را نمی‌برد چرا و طویله را هم سم نمی‌پاشید. شاخه‌های توت را نمی‌تکاند و بچه‌های همسایه را صدا نمی‌زد که بیایند توت بخورند. وقتی بابذبیح رد می‌شد، خداقوت نمی‌گفت و دیگر آن خنده‌های معروف که کل ده را خوشحال می‌کرد روی صورتش نمی‌آمد.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱٫۷ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۵۶ صفحه

حجم

۱٫۷ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۵۶ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان