تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

کتاب مرگ ایوان ایلیچ
معرفی کتاب مرگ ایوان ایلیچ
کتاب الکترونیکی «مرگ ایوان ایلیچ» (The Death of Ivan Ilyich) نوشتهٔ «لئو تولستوی» با ترجمهٔ «ریحانه محمودی» و نشر ابرا، یکی از آثار برجستهٔ ادبیات روسیه در قرن نوزدهم است. این رمان کوتاه، زندگی و مرگ یک قاضی معمولی به نام «ایوان ایلیچ» را روایت میکند و به موضوعاتی چون معنای زندگی، مرگ و مواجههٔ انسان با فناپذیری میپردازد. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب مرگ ایوان ایلیچ
«مرگ ایوان ایلیچ» در اواخر عمر «لئو تولستوی» نوشته شده و بازتابی از دغدغههای فلسفی و معنوی او دربارهٔ زندگی و مرگ است. داستان در اواخر قرن نوزدهم و در بستر جامعهٔ روسیهٔ تزاری رخ میدهد؛ جایی که طبقهٔ متوسط و کارمندان دولتی درگیر روزمرگی و تلاش برای پیشرفت اجتماعیاند. تولستوی در این رمان، با نگاهی موشکافانه، زندگی یک قاضی معمولی را به تصویر میکشد که پس از ابتلا به بیماری لاعلاج، با واقعیت مرگ و پوچی زندگی روبهرو میشود. فضای داستان، سرد و بیروح است و روابط انسانی در آن اغلب سطحی و منفعتطلبانهاند. نویسنده با زبانی بیپرده، بحران وجودی شخصیت اصلی را به تصویر میکشد و خواننده را به تأمل دربارهٔ معنای زندگی و مرگ دعوت میکند. این اثر در کنار دیگر آثار تولستوی، جایگاه ویژهای در ادبیات جهان دارد و بارها توسط مترجمان مختلف به فارسی برگردانده شده است.
خلاصه کتاب مرگ ایوان ایلیچ
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با مرگ «ایوان ایلیچ»، قاضی دادگستری، آغاز میشود و همکارانش خبر مرگ او را با بیتفاوتی و حتی امید به ارتقای شغلی میشنوند. روایت سپس به گذشته بازمیگردد و زندگی ایوان را از کودکی تا بزرگسالی دنبال میکند. او فردی است که همواره مطابق انتظارات جامعه پیش رفته و زندگیاش را صرف موفقیتهای شغلی و ظواهر اجتماعی کرده است. پس از سالها تلاش و رسیدن به جایگاهی مناسب، ناگهان با بیماریای لاعلاج روبهرو میشود. درد جسمی و بیتوجهی اطرافیان، او را به بحران عمیق وجودی میکشاند. ایوان در بستر بیماری، با ترس و انکار مرگ دستوپنجه نرم میکند و به تدریج درمییابد که زندگیاش تهی از معنا بوده است. تنها در روزهای پایانی عمر، با مواجههٔ صادقانه با رنج و مرگ، به نوعی آرامش و پذیرش میرسد. داستان، تصویری از تنهایی انسان در برابر مرگ و جستوجوی معنا در واپسین لحظات زندگی ارائه میدهد.
چرا باید کتاب مرگ ایوان ایلیچ را خواند؟
این رمان کوتاه، با پرداختن به موضوعاتی چون مرگ، معنای زندگی و مواجههٔ انسان با فناپذیری، فرصتی برای تأمل عمیق دربارهٔ ارزشهای فردی و اجتماعی فراهم میکند. روایت تولستوی، خواننده را با بحران وجودی شخصیت اصلی همراه میسازد و او را به بازنگری در سبک زندگی و روابط انسانی دعوت میکند. «مرگ ایوان ایلیچ» اثری است که میتواند نگاه تازهای به مفهوم مرگ و زندگی روزمره ارائه دهد و ذهن را به پرسشهای بنیادین سوق دهد.
خواندن کتاب مرگ ایوان ایلیچ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به ادبیات کلاسیک، دوستداران آثار فلسفی و کسانی که دغدغهٔ معنای زندگی و مرگ را دارند، مناسب است. همچنین برای افرادی که به دنبال داستانهایی با لایههای روانشناختی و اجتماعی هستند، تجربهای ارزشمند خواهد بود.
بخشی از کتاب مرگ ایوان ایلیچ
«زندگی ایوانایلیچ بسیار ساده و معمولی و در نتیجه طاقتفرسا و سخت بود. او عضو دیوان عدالت بود و در سن چهل و پنج سالگی درگذشت. پدرش یک مقام رسمی در پترزبورگ بود که پس از خدمت در وزارتخانهها و ادارات مختلف به حرفهای دست یافته بود که افراد را به سمتهایی منصوب میکرد که به دلیل خدمت طولانیشان، دیگر نمیشد آنها را اخراج کرد. اگرچه بدیهی بود که آنها برای تصدی هیچ مقام و مسئولیتی شایسته نبودند، بنابراین برای نها مناصبی مجازی به طور خاص ایجاد میکرد که حقوق شش تا ده هزار روبلی دریافت میکردند و با این حقوقها تا سنین پیری نیز تأمین میشدند. در مورد ایلیا اپیموویچ گولووین؛ مشاور خصوصی و عضوزائد مْسسات او سه پسر داشت و ایوان دومین پسر خانواده بود. پسر بزرگتر راه پدرش را ادامه میداد و در یک بخش متفاوت، در حال نزدیک شدن به مرحلهای از خدمت بود که در آن، به یک شغل تشریفاتی مشابه میرسید. پسر سوم یک فرد ورشکسته بود و وجههٔ کاری خود را خراب کرده بود. پدر و برادرانش و حتی همسرانشان نه تنها از ملاقات با او بیزار بودند، بلکه وجود او را نیز گاهی انکار میکردند. خواهرش با بارون گرف؛ یک مقام پترزبورگی ازدواج کرده بود که شبیه پدرش بود. ایوانایلیچ همانطور که مردم میگفتند، «ققنوس خانواده» بود. او نه به سردی و خشکی برادر بزرگترش و نه به دیوانگی و بیبند و باری برادر کوچکترش بود. بلکه میانگین آنها یک آدم معمولی و شاد بود. مردی باهوش، آراسته، سرزنده و خوشبرخورد. او با برادر کوچکترش در دانشکده حقوق درس خوانده بود. اما براد ر کوچکترش نتوانسته بود دوره را تمام کند و ترم پنجم از دانشکده اخراج شد. ایوان ایلیچ دوره را به خوبی به پایان رساند. حتی زمانی که در دانشکده حقوق بود، دقیقاً همان فردی بود که تا آخر عمرش باقی ماند: مردی تواناء شاد، خوش خلق و خوش مشرب. او در انجام آنچه وظیفه خود میدانست، سختگیر بود و چیزی را وظیفه خود میدانست که وظیفه صاحبان قدرت و مقامات بالاتر بود.»
حجم
۴۴۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۴۴۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه