
کتاب به امید دل بستم
معرفی کتاب به امید دل بستم
معرفی کتاب به امید دل بستم
کتاب الکترونیکی «به امید دل بستم» نوشتهٔ «ارغوان آقائی» و با همکاری نشر نارنگی و آباژور، روایتی داستانی از زندگی نوجوانانی است که با بیماریهای مزمن و شرایط دشوار جسمی و روانی دستوپنجه نرم میکنند. این رمان با محوریت دوستی، عشق، بیماری و هویت، به تجربههای عاطفی و ذهنی شخصیتهایش میپردازد و فضای بیمارستان را به بستری برای کشف خود و ارتباطات انسانی بدل میکند. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب به امید دل بستم
«به امید دل بستم» داستانی معاصر است که در فضای بیمارستانی روایت میشود و شخصیتهای اصلی آن نوجوانانی هستند که هر یک با نوعی بیماری مزمن یا اختلال جسمی و روانی مواجهاند. روایت از زاویهٔ دید دانای کل پیش میرود و دغدغههایی چون تنهایی، مرگ، دوستی، عشق، قلدری، اختلالات خوردن و آسیبهای روانی را در بستر زندگی روزمرهٔ بیماران نوجوان به تصویر میکشد. نویسنده در پیشگفتار تأکید میکند که بسیاری از جنبههای فنی بیماریها در داستان ساختگی و نمادین هستند و هدف، نمایش تجربهٔ زیستهٔ بیماران و مواجههٔ آنها با چالشهای عاطفی و اجتماعی است. این رمان با پرداختن به موضوعاتی چون خودآزاری، خودکشی، تجاوز، افسردگی و اضطراب، تصویری تلخ و در عین حال انسانی از زیستن با بیماری و جستوجوی معنا در دل رنجها ارائه میدهد. فضای داستان، ترکیبی از واقعیت و خیال است و شخصیتها در تلاش برای بازپسگیری چیزهایی هستند که بیماری، زمان و مرگ از آنها ربوده است.
خلاصه کتاب به امید دل بستم
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با روایتی از دستدادن و سوگواری آغاز میشود؛ راوی، نوجوانی است که عشق زندگیاش را به دلیل بیماری از دست داده و با خاطرات و اندوه او زندگی میکند. روایت به گروهی از نوجوانان بیمار در بیمارستان میپردازد: «سام»، «سونی»، «نئو» و «سی»، هرکدام با بیماری یا اختلالی خاص، که دوستی و همدلی میانشان شکل گرفته است. آنها برای مقابله با احساس بیقدرتی و تسلط بیماری، فهرستی از کارهای ممنوعه و دزدیهای کوچک تهیه میکنند تا حس کنترل و شور زندگی را بازپس گیرند. ورود «هیکاری»، دختری با گذشتهای مرموز و بیماری پنهان، به جمع آنها، روابط گروه را دگرگون میکند و سام را با پرسشهایی دربارهٔ هویت، عشق و مرگ روبهرو میسازد. در دل روایت، به مسائل حساسی چون قلدری، خشونت خانگی، اختلالات خوردن و آسیبهای روانی پرداخته میشود. داستان با نمایش لحظات روزمره، شوخیها، فرارهای کوچک، و تلاش برای یافتن معنا در دل رنج، پیش میرود و شخصیتها هرکدام با گذشته و زخمهای خود دستوپنجه نرم میکنند. در این میان، دوستی و همدلی، راهی برای تابآوردن و بازتعریف امید در دل تاریکی میشود.
چرا باید کتاب به امید دل بستم را خواند؟
این رمان با پرداختن به تجربههای زیستهٔ نوجوانان بیمار، تصویری صادقانه و بیپرده از رنج، امید، دوستی و جستوجوی هویت ارائه میدهد. روایت داستانی، همزمان که به مسائل دشوار و گاه تلخ میپردازد، لحظاتی از شوخطبعی، همدلی و امید را نیز به تصویر میکشد. خواندن این کتاب فرصتی است برای درک عمیقتر دنیای نوجوانانی که با بیماری و آسیبهای روانی روبهرو هستند و تلاشی برای بازپسگیری زندگی و معنا در دل محدودیتها دارند.
خواندن کتاب به امید دل بستم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای نوجوانان و جوانانی که دغدغههایی چون هویت، بیماری، مرگ، دوستی و تنهایی دارند، مناسب است. همچنین برای کسانی که با اختلالات روانی، بیماریهای مزمن یا آسیبهای خانوادگی مواجهاند یا به دنبال درک بهتر تجربههای زیستهٔ بیماران هستند، میتواند مفید باشد.
بخشی از کتاب به امید دل بستم
«عشق زندگی من دارد میمیرد! نباشد. شاید بیانصافی باشد؛ اما با آغاز این داستان, فکر میکنم درمییابید عشق زندگیام پیشاز آنکه تصمیم بگیرد دیگر نمیخواهد زندگی کند. به من گفت ستارهها. به ما تعلق دارند. ما هر شب را با هم میگذراندیم. نزدیک هم مینشستیم و نقشهای آسمان را به یاد میسپردیم. بنابراین حتی زمانی که او پژمرده میشد. چون بدنش بیشتر مانند جسد میشد. باور داشتم ستارههای ماء به او ایمان میآورند. باور داشتم تا زمانی که او را زنده نگه میداشتند. او میتوانست به بالا نگاه کند و ببیند آنها سقوط نکردهاند. من و او آمشب روی پل میایستیم. رودخانه بهسرعت جریان دارد و میپرسم: «از دستم عصبانی هستی؟» چون امشب حقیقت را به او میگویم. حقیقت را در مورد خودم به او میگویم؛ حقیقتی که به هیچ کس نمیگویم. کمند دور گردنش میاندازم. طناب نجاتی که او را از برداشتن آخرین قدم به سمت تاریکی بازدارد. چشمان زردش که هميشه تصویرم در آنها میافند. چشمان من را پیدا میکنند. سرش ۳ تکان میدهد. نرده ۳ میگیرد و میگوید: «من فقط کنجکاو میگویم: «احساس میکنم مر دزدیدهاند. انگار این بدن واقعا برای من نیست.» اعترافهایش بیرحمانه و تسلیم کننده هستند؛ اما اعترافهای من ملایمند. حقیقت اینکه «من چهکسی هستم». منطقی نیست؛ اما لازم هم نیست. او این [ میداند. او از زمان تولد بیمار است. بیماربودن به شما میآموزد که دلیلآوردن. تلاشهای ضعیفی برای توجیه بدیختی هستند. آنها به شما توهم میدهند که «چرا»؛ اما «چرا» پرسشی با صدای بلند و مرگ آرام است. میپرسم: «باور میکنی؟» سرش را تکان میدهد. «هنوز دوستم داری؟» او آهی میکشد و میگوید: «البته که هنوز دوستت دارم.» لبخند میزنم. عشق مایهی اصلی ماست. عشق ما را مدعی کرد. در کودکی وانمود میکردیم بیمارستان قلعه است و ما شوالیههای آن هستیم. در پاترول بازی میکردیم و او هر بار. میگذاشت من برنده شوم. در طبقهی همکف غذا میخوردیم. او دربارهی مردم عادی با لباسهای پزشکی که از جلوی ما عبور میکردند. داستان میساخت. هنگام خواب. او دربارهی ماجراهایی زمزمه میکرد که بیرون از دیوارهای قصر. در انتظارمان بود. بعد کنار هم میمانديم. تنها بودیم و هر دوی ما برای همدیگر. همهچیز خوب بود. مجبور بودیم وانمود کنیم.»
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۳۹۷ صفحه
حجم
۲٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۳۹۷ صفحه