
کتاب محمد؛ مسیح کردستان
معرفی کتاب محمد؛ مسیح کردستان
معرفی کتاب محمد؛ مسیح کردستان
کتاب الکترونیکی «محمد؛ مسیح کردستان (زندگینامه داستانی شهید محمد بروجردی)» به قلم نصرتالله محمودزاده و با ویراستاری جواد کامور بخشایش، توسط روایت فتح منتشر شده است. این اثر در قالب داستانی، زندگی شهید «محمد بروجردی» را از کودکی تا نقشآفرینیهایش در انقلاب و دفاع مقدس روایت میکند. کتاب به فراز و فرودهای زندگی این شهید، مبارزات سیاسی، فعالیتهای نظامی و تأثیرگذاری او در کردستان میپردازد. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب محمد؛ مسیح کردستان
این کتاب به زندگی «محمد بروجردی» میپردازد؛ شخصیتی که از دوران کودکی در روستای دره گرگ تا مهاجرت به تهران و ورود به عرصه مبارزات سیاسی و نظامی، مسیری پرفراز و نشیب را طی میکند. روایت کتاب در بستر تحولات اجتماعی و سیاسی ایران در دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ شکل میگیرد و به نقش بروجردی در تشکیل گروه «توحیدی صف»، فعالیتهایش در سپاه پاسداران و حضور مؤثرش در کردستان میپردازد. نویسنده با بهرهگیری از مصاحبههای متعدد، اسناد و روایتهای شاهدان، تصویری چندلایه از شخصیت و عملکرد بروجردی ارائه میدهد. کتاب علاوه بر بازسازی فضای اجتماعی و سیاسی آن دوران، به دغدغههای فکری و اخلاقی بروجردی و ارتباطش با روحانیت و جریانهای انقلابی نیز توجه دارد. این اثر حاصل سالها تحقیق و پژوهش میدانی است و تلاش دارد زوایای کمتر دیدهشده از زندگی و مبارزات این شهید را به تصویر بکشد.
خلاصه کتاب محمد؛ مسیح کردستان
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با کودکی «محمد بروجردی» در خانوادهای فقیر در روستای دره گرگ آغاز میشود. پس از مرگ پدر، خانواده به تهران مهاجرت میکنند و محمد برای کمک به معیشت خانواده، تحصیل را رها کرده و وارد بازار کار میشود. او در نوجوانی با گروههای مذهبی و سیاسی آشنا میشود و به تدریج به مبارزه علیه رژیم پهلوی گرایش پیدا میکند. تشکیل گروه «توحیدی صف» و فعالیتهای مخفیانه، او را در معرض خطرات ساواک قرار میدهد. با پیروزی انقلاب، بروجردی از بنیانگذاران سپاه پاسداران میشود و نقش مهمی در ساماندهی نیروهای انقلابی ایفا میکند. با آغاز بحران کردستان، او به این منطقه اعزام میشود و با تشکیل «سازمان پیشمرگان مسلمان کرد»، تلاش میکند مردم را از صف ضدانقلاب جدا کند و امنیت را به منطقه بازگرداند. روایت کتاب، علاوه بر عملیاتهای نظامی و سیاسی، به روابط انسانی، دغدغههای اخلاقی و تصمیمات دشوار بروجردی نیز میپردازد. داستان تا مقاطع حساس انقلاب و دفاع مقدس پیش میرود و تصویری از رهبری، ایثار و مسئولیتپذیری این شخصیت ارائه میدهد، بیآنکه پایان زندگی او را افشا کند.
چرا باید کتاب محمد؛ مسیح کردستان را خواند؟
این کتاب با روایتی داستانی و مستند، زندگی یکی از چهرههای کمتر شناختهشده انقلاب و دفاع مقدس را بازگو میکند. خواننده با مطالعه این اثر، با فضای اجتماعی و سیاسی دهههای ۱۳۴۰ تا ۱۳۶۰، چالشهای مبارزان انقلابی و پیچیدگیهای مبارزه در کردستان آشنا میشود. کتاب علاوه بر روایت رخدادها، به دغدغههای اخلاقی، تصمیمگیریهای دشوار و روابط انسانی در بستر تحولات تاریخی میپردازد. برای کسانی که به دنبال شناخت عمیقتر از تاریخ معاصر ایران و نقشآفرینان آن هستند، این کتاب فرصتی برای درک لایههای پنهان و واقعیات کمتر گفتهشده فراهم میکند.
خواندن کتاب محمد؛ مسیح کردستان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به تاریخ معاصر ایران، پژوهشگران حوزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، و کسانی که به روایتهای مستند و داستانی از زندگی شخصیتهای تأثیرگذار علاقه دارند، مناسب است. همچنین برای جوانانی که دغدغه شناخت ریشههای تحولات اجتماعی و سیاسی ایران را دارند، مطالعه این اثر مفید خواهد بود.
فهرست کتاب محمد؛ مسیح کردستان
- مقدمه و پیشگفتار: معرفی زمینه تاریخی و انگیزه نگارش کتاب. - کودکی و نوجوانی: روایت زندگی بروجردی در روستا و مهاجرت به تهران، مشکلات معیشتی و ترک تحصیل. - ورود به فعالیتهای سیاسی: آشنایی با گروههای مذهبی و سیاسی، شکلگیری شخصیت مبارزاتی. - تشکیل گروه توحیدی صف: فعالیتهای مخفیانه، مبارزه با ساواک و نقشآفرینی در جریان انقلاب. - پس از انقلاب و تأسیس سپاه: مشارکت در بنیانگذاری سپاه پاسداران و سازماندهی نیروهای انقلابی. - بحران کردستان: اعزام به کردستان، تشکیل سازمان پیشمرگان مسلمان کرد و تلاش برای ایجاد امنیت و وحدت. - عملیاتها و چالشها: روایت عملیاتهای نظامی، تصمیمات حساس و تعامل با شخصیتهای برجسته انقلاب. - ارتباط با روحانیت و رهبران انقلاب: دیدارها و مشورتها با چهرههای مذهبی و سیاسی. - سالهای دفاع مقدس: نقش بروجردی در تحولات نظامی و اجتماعی کشور تا مقاطع حساس انقلاب و جنگ.
بخشی از کتاب محمد؛ مسیح کردستان
«هر بار که میرزا! از خانه بیرون میزد خودش هم نمیدانست چه کند. یا از فوتبال سر در میآورد یا از سر کنجکاوی در خیابان مولوی پرسه میزد. به خانه که برمیگشت لام تا کام حرف نمیزد و میرفت تو لاک خودش. این رفتارهای پیشبینی نشده آو مادر را کلافه میکرد و میافتاد به هزار فکر و خیال و دلشوره. خدیجه پس از مرگ همسرش مانده بود چگونه شکم چند سر عائله را پر کند. زندگی در نظر او چون بادکنکی در معرض سوزن آسیبپذیر شده بود. همه آن رازهای پس پرده زندگیاش در حال برملا شدن بود. وقتی زندگی را ورق میزد همه مشکلاتش دور فقر پرسه میزدند. مادر از تیزبینی میرزا هراس داشت؛ به حدی که راضی بود او را پشت همان دیوار فقر حبس کند تا بتواند بر آشوب ذهنش غلبه کند. با سر کار رفتن میرزا این وضعیت کمی بهبود یافته بود. اما حالا با باز شدن پایش به بیرون؛ معلوم نبود راه به کجا میبرد. مادر محکم زد روی زانو و به خودش نهیب زد «پس چرا نمیآید؟» محمد، برادر بزرگتر خسته و بیتاب به رختخواب گوشه دیوار تکیه زده بود و زیر چشمی مادر را میپایید. عبدالمحمد با لگن وسط اتاق بازی میکرد. قطرههای آب در آن میچکید و طنین صدایش بر اعصابشان سوهان میکشید.»
حجم
۱۰٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۶۰۸ صفحه
حجم
۱۰٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۶۰۸ صفحه