
کتاب هم سفر آتش و برف
معرفی کتاب هم سفر آتش و برف
کتاب هم سفر آتش و برف نوشته فرهاد خضری و اثری در قالب رمان با داستان واقعی است که به روایت زندگی فرحناز رسولی و سعید قهاریسعید میپردازد. این رمان با نگاهی عمیق و انسانی، فرازونشیبهای زندگی یک زوج در بستر تحولات اجتماعی و سیاسی ایران را به تصویر کشیده است. اثر حاضر با بهرهگیری از خاطرات و روایتهای شخصی، داستانی واقعی از عشق، ایثار، مقاومت و همدلی را در دل سالهای پرحادثهی انقلاب ۱۳۵۷ و جنگ ۸ساله روایت کرده است. نشر روایت فتح این کتاب را منتشر کرده است. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب هم سفر آتش و برف اثر فرهاد خضری
کتاب همسفر آتش و برف (رمان مستند، روایت فرحناز رسولی از سعید قهاری) اثری است که در قالب رمان با داستان واقعی نوشته شده تا زندگی فرحناز رسولی و سردار شهید سعید قهاریسعید را بازگو کند. فرهاد خضری، نویسندهی این کتاب با زبانی صمیمانه و با جزئینگری به بازسازی فضای خانوادگی، اجتماعی و سیاسی دهههای پرالتهاب ایران پرداخته است. کتاب حاضر با محوریت زندگی مشترک زوج یادشده، از دوران کودکی فرحناز در روستای میخوران آغاز میشود و بهتدریج وارد سالهای نوجوانی، انقلاب ۱۳۵۷، جنگ ایران و عراق و پس از آن میشود.
ساختار کتاب همسفر آتش و برف مبتنیبر خاطرات و روایتهایی شخصی است که با جزئیات، تصویر روشنی از زندگی روزمره، دغدغهها، ترسها و امیدهای شخصیتها ارائه میدهد. کتاب همسفر آتش و برف نهتنها به روابط خانوادگی و عاطفی میپردازد، بلکه نقش زنان در مقاومت و پایداری را نیز برجسته میسازد. فرهاد خضری با انتخاب زاویهی دید اولشخص، خواننده را به دل تجربههای تلخ و شیرین شخصیتها میبرد و تصویری ملموس از زندگی در بستر حوادث تاریخی ارائه میدهد. کتاب حاضر در ۴۰ بخش نوشته شده است.
خلاصه داستان هم سفر آتش و برف
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
رمان با کودکی فرحناز رسولی در روستای میخوران آغاز میشود؛ جایی که او در خانوادهای پرجمعیت و سنتی رشد میکند و با چالشهای زندگی روستایی و روابط خانوادگی روبهروست. مرگ مادر، ورود مادرخوانده و تجربههای تلخ و شیرین نوجوانی، زمینهساز شکلگیری شخصیت مستقل و مقاوم او میشود. فرحناز و خواهرش با وقوع انقلاب ۱۳۵۷ به جمع معترضان میپیوندند و فضای سیاسی و اجتماعی دوران را تجربه میکنند. آشنایی با سعید قهاریسعید، فرماندهی سپاه سنقر، نقطهی عطفی در زندگیشان است. روایت خواستگاری، تردیدها، دغدغهها و در نهایت ازدواج این دو، بخش مهم کتاب را تشکیل میدهد. زندگی مشترک آنها با حضور فرزند سعید از ازدواج قبلیاش و سپس تولد فرزند مشترکشان، با فرازونشیبهای فراوان همراه است. فرحناز در کنار مسئولیتهای خانه و مادری، با غیبتهای طولانی سعید بهدلیل مأموریتهای نظامی و خطرات جنگ دستوپنجه نرم میکند. روایت سفرها، لحظات عاشقانه، ترسها، امیدها و مقاومت در برابر مشکلات در کنار تصویرسازی فضای اجتماعی و فرهنگی دوران، کتاب را به اثری خواندنی تبدیل کرده است.
سعید قهاری سعید کیست؟
سعید قهاریسعید زادهی ۵ فروردین ۱۳۳۱ در روستای چنار علیا از توابع اسدآبادِ همدان و از فرماندهان برجستهی سپاه پاسداران در دوران جنگ ایران و عراق بود که مسئولیتهای مهمی همچون فرماندهی لشکر ۳ حمزه، جانشینی قرارگاه نجف، فرماندهی تیپ ۱۸ الغدیر و ریاست ستاد قرارگاه حمزه را بر عهده داشت. او که از خانوادهای مذهبی برخاسته بود، پس از طی تحصیلات ابتدایی در روستا به همدان مهاجرت کرد و ضمن ادامهی تحصیل، در مسجد محله نزد آیتالله ملاعلی همدانی به یادگیری علوم قرآنی پرداخت. همزمان با سربازی در سالهای حکومت پهلوی، فعالیت انقلابی خود را آغاز کرد و چندینبار بازداشت شد. پس از انقلاب در سال ۱۳۵۸ به سپاه پیوست و مسیر فرماندهیهای متعدد را طی کرد؛ از فرماندهی بسیج و سپاه همدان و نهاوند تا حضور در سنقر و جوانرود، پاوه، مریوان، سنندج، بانه و ارومیه. او بارها در عملیات مجروح شد و در عملیات والفجر ۱۰ نیز آسیب شیمیایی دید. سعید قهاریسعید در آبان ۱۳۸۵ فرماندهی لشکر ۳ نیروی مخصوص حمزه شد و تنها چهار ماه بعد، در ۵ اسفند ۱۳۸۵ همراه با ۱۳ تن دیگر در منطقهی خوی کشته شد. دربارهی علت مرگ او دو روایت وجود دارد؛ سقوط بالگرد بهدلیل شرایط جوی و نیز کشتهشدن در درگیری با نیروهای پژاک. برخی گزارشها نیز از اسارت یک نفر از همراهان و کشتهشدن او خبر دادهاند. او که پنج خواهر و چهار برادر داشته، در سال ۱۳۶۳ ازدواج کرد. همسرش ۲۳ سال زندگی در مناطق عملیاتی کردستان را در کنار او تجربه کرد. حاصل این زندگی دو پسر به نامهای عباس و احمد و دو دختر به نامهای بنتالهدی و فاطمه بوده است. در سال ۱۳۸۷، کتاب خاطرات او توسط بنیاد شهید همدان منتشر شد. همچنین فیلم سینمایی پیشمرگ با کارگردانی علی غفاری، بخشی از زندگی سعید قهاریسعید را پس از دوران جنگ به تصویر کشیده است.
فرحناز رسولی کیست؟
فرحناز رسولی، همسر شهید سعید قهاریسعید، فردی صبور و همراه همیشگی همسرش بوده است. گفته شده او زندگی مشترکش با سعید قهاریسعید را بر پایهی دین، ایثار و مهاجرتی آگاهانه بنا کرد. در ۲۲ سال زندگی مشترک، همواره در کنار سعید قهاریسعید و همراه مأموریتهای متعدد او در نقاط مختلف ایران بود و با وجود سختیها هیچگاه ابراز نارضایتی نکرد. فرحناز رسولی همسرش را آرام، مهربان و بیادعا معرفی کرده است؛ فرماندهای که خستگیهای خود را پشت در خانه میگذاشته، با فرزندانش مانند یک دوست رفتار کرده و همیشه لباس رزم بر تن داشته. فرحناز رسولی سالها آمادهی شنیدن خبر درگذشت همسرش بوده و نشانههایی را نیز در رفتار او احساس کرده است. او معتقد است شهدا زندهاند و حضور همسرش را پس از درگذشت نیز در زندگی احساس میکند. فرحناز رسولی در گفتوگوها تأکید کرده است که زندگی در دوران جنگ ایران و عراق را بهترین دورهی زندگی خود میداند، هرگز از انتخابش پشیمان نشده و جوانان را به ازدواج بر پایهی ایمان، صبر و هدف الهی توصیه میکند.
چرا باید کتاب هم سفر آتش و برف را بخوانیم؟
رمان همسفر آتش و برف با داستان واقعیاش، تصویری زنده از زندگی یک زوج در بستر تحولات اجتماعی و سیاسی ایران ارائه میدهد. این کتاب نهتنها به ابعاد عاطفی و خانوادگی زندگی شخصیتها میپردازد، بلکه نقش زنان در مقاومت و پایداری را نیز برجسته میسازد. خواندن این اثر فرصتی است برای آشنایی با تجربههای زیستهی نسلهایی که در دل بحرانها و جنگ، امید و عشق را زنده نگه داشتند. روایتهای کتاب حاضر نشان میدهد چگونه میتوان در سختترین شرایط، پیوندهای انسانی را حفظ کرد. کتاب با پرداختن به جزئیات زندگی روزمره، دغدغهها و امیدهای شخصیتها، تجربهای ملموس از تاریخ معاصر ایران ارائه میدهد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به علاقهمندان روایتهای مستند و داستانی از زندگی در دوران انقلاب ۱۳۵۷ و جنگ ایران و عراق، کسانی که دغدغهی شناخت نقش زنان در مقاومت و خانواده را دارند و افرادی که بهدنبال درک عمیقتر تجربههای زیستهی نسلهای پیشین هستند، پیشنهاد میشود.
درباره فرهاد خضری
فرهاد خضری نویسندهای ایرانی است. از آثار او میتوان به کتابهای «همسفر آتش و برف»، «به مجنون گفتم زنده بمان: حمید باکری» و «جای پای فرهاد» اشاره کرد. کتاب اخیر از این نویسنده، نخستین جلد از مجموعهی مادرانِ انتشارات روایت فتح بوده که با بازگویی خاطرات، تصویری از حضور فرهاد خادم، شهید زرتشتی در ذهن خواننده ساخته است.
این کتاب یا نویسنده چه جوایز و افتخاراتی کسب کرده است؟
در سال ۱۳۹۳ کتاب همان لبخند همیشگی به قلم فرهاد خضری در «گروه کتابهای موضوع درگیری با ضد انقلاب کردستان» برگزیده شد و تندیس، لوح افتخار و جایزهی نقدی را دریافت کرد.
بخشی از کتاب هم سفر آتش و برف
«شب است و سعید، در نور پرغبار ماشین، درِ آهنیِ خانهاش را به روی تو باز میکند و تو پا به حیاط بزرگی میگذاری که هیلمنی در گوشهاش پارک شده. از کنار بشکههای نفت میگذری و میرسی به در. این در را هم سعید باز میکند. چراغهای پذیرایی یکییکی روشن میشوند. از دلبازیِ آنجا و آن سه اتاق و دری که به آشپزخانه باز میشود، جان تازه میگیری. نگاهت به تابلوی عکسی خیره میماند که از دیدنش و بودنش غرق در سکوت و تعجب و شادمانی میشوی.
اصلاً امکان نداشت خبری از دکتر بهشتی توی روزنامه یا کتاب یا تلویزیون باشد و من آن را نشنیده باشم. رَد به رَد پیاش را میگرفتم. حتا میدانستم توی چه روز و چه ساعتی کجا سخنرانی داشته، چه چیزهایی گفته، با چه کسانی چهجوری و گاهی با چه ابهتی حرف زده. از اعتماد به نفسش و انگلیسی حرف زدنش و لبخندش و حتا آن دندان افتادهاش خوشم میآمد. آن روز که خبر شهادتش را شنیدم، آن روز که با چشم خودم جنازهٔ سوختهاش را از تلویزیون سیاه و سفیدمان دیدم، از خواب و خوراک افتادم. تا یک روز اصلاً خودم نبودم. اینها را به سعید هم گفتم. همان روزی که عکس قابگرفتهٔ دکتر بهشتی را روی دیوار خانهاش دیدم.»
حجم
۲۴۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
حجم
۲۴۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه

نظرات کاربران
کتابی پرمحتوا و پرمغز، پر از عاشقانههای کم نظیر