کتاب سفیر کبیر

کتاب سفیر کبیر با عنوان اصلی Windmills of the Gods نوشتهٔ «سیدنی شلدون» با ترجمهٔ «مهگونه قهرمان» توسط انتشارات لیوسا منتشر شده است. این کتاب، رمانی سیاسی - اجتماعی است که در بستر جنگ سرد و روابط دیپلماتیک میان آمریکا و کشورهای بلوک شرق روایت می‌شود. داستان حول انتخاب غیرمنتظرهٔ یک استاد دانشگاه به‌عنوان سفیر آمریکا در رومانی می‌چرخد و با نگاهی به پشت‌پردهٔ سیاست، قدرت، توطئه و زندگی شخصی شخصیت‌ها، تصویری از کشمکش‌های سیاسی و انسانی ارائه می‌دهد. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را می‌توانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.

درباره کتاب سفیر کبیر اثر سیدنی شلدون

کتاب «سفیر کبیر» در فضایی پرتنش و متأثر از دوران جنگ سرد، به روایت ماجرای انتخاب یک زن آمریکایی به نام «مِری اشلی» به‌عنوان سفیر ایالات‌متحده در رومانی می‌پردازد. این رمان با ترسیم فضای سیاسی آمریکا، رقابت‌های حزبی و تلاش برای برقراری ارتباط با کشورهای بلوک شرق آغاز می‌شود. نویسنده با بهره‌گیری از شخصیت‌هایی چون رئیس‌جمهور، مشاوران عالی‌رتبه، مأموران امنیتی و مخالفان سیاسی، تصویری چندلایه از مناسبات قدرت و سیاست خارجی ارائه می‌دهد. در کنار این فضای سیاسی، زندگی خانوادگی و دغدغه‌های شخصی مری اشلی نیز به تصویر کشیده می‌شود و تضاد میان مسئولیت‌های فردی و وظایف ملی را برجسته می‌کند. کتاب با نگاهی به پشت‌پردهٔ تصمیم‌گیری‌های کلان، نقش رسانه‌ها، سازمان‌های اطلاعاتی و حتی گروه‌های مخفی را در شکل‌دهی به سرنوشت کشورها و افراد بررسی می‌کند. روایت داستانی این اثر را پرکشش و پرحادثه دانسته‌اند. توطئه، ترور، وفاداری و خیانت در این اثر در هم تنیده‌اند و شخصیت‌ها ناگزیر هستند میان آرمان‌ها و واقعیت‌های تلخ انتخاب کنند.

خلاصه کتاب سفیر کبیر

هشدار: این پاراگراف بخش‌هایی از داستان را فاش می‌کند!

داستان با جلسه‌ای مخفیانه در نزدیکی مرز شوروی آغاز می‌شود که در آن گروهی از افراد بانفوذ دربارهٔ آیندهٔ سیاسی رومانی تصمیم می‌گیرند. در آمریکا و پس از کناررفتن یک سیاستمدار برجسته به‌دلیل رسوایی شخصی، رئیس‌جمهور جدید با عنوان «پل الیسون»، سیاستی نو برای نزدیکی به کشورهای بلوک شرق در پیش می‌گیرد و تصمیم می‌گیرد سفیری متفاوت به رومانی اعزام کند. انتخاب او «مری اشلی»، استاد دانشگاه و متخصص مسائل اروپای شرقی است که هیچ تجربهٔ دیپلماتیک ندارد، اما به‌واسطهٔ مقالات و دیدگاه‌هایش مورد توجه قرار می‌گیرد. مری ابتدا این پیشنهاد را به‌دلیل تعهدات خانوادگی رد می‌کند، اما پس از مرگ ناگهانی همسرش شرایط تغییر می‌کند و او با تردید و نگرانی این مسئولیت را می‌پذیرد. در این میان، گروه‌های مخفی و سازمان‌های اطلاعاتی در آمریکا و اروپا، هر یک با اهداف و نقشه‌های خود در تلاش هستند تا روند تحولات را به نفع خود تغییر دهند. توطئه‌هایی برای ترور رهبران سیاسی، قتل‌های مرموز و بازی‌های پشت‌پرده، فضای داستان را پرتنش و غیرقابل پیش‌بینی می‌کند. مری در حالی وارد عرصهٔ سیاست بین‌الملل می‌شود که باید با چالش‌های شخصی، فشارهای سیاسی و تهدیدهای امنیتی روبه‌رو شود و درعین‌حال تصویر جدیدی از آمریکا به جهان ارائه دهد.

چرا باید کتاب سفیر کبیر را خواند؟

این رمان با ترکیب عناصر سیاسی، خانوادگی و تعلیق، تصویری از پشت‌پردهٔ سیاست جهانی و تأثیر آن بر زندگی افراد عادی ارائه می‌دهد. خواننده با ورود به دنیای شخصیت‌هایی که میان آرمان و واقعیت، قدرت و اخلاق و امنیت و تهدید گرفتار شده‌اند، با پیچیدگی‌های تصمیم‌گیری در سطوح بالای قدرت آشنا می‌شود. روایت داستانی پرحادثه و شخصیت‌پردازی چندوجهی، مخاطب را با چالش‌های دیپلماسی، نقش رسانه‌ها و سازمان‌های اطلاعاتی و تأثیر تصمیمات سیاسی بر سرنوشت فردی و جمعی روبه‌رو می‌کند.

خواندن کتاب سفیر کبیر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

این کتاب برای علاقه‌مندان به رمان‌های سیاسی، داستان‌های معمایی و کسانی که به موضوعات روابط بین‌الملل، جنگ سرد و پشت‌پردهٔ قدرت علاقه دارند، مناسب است؛ همچنین برای کسانی که دغدغهٔ تلاقی زندگی شخصی و مسئولیت‌های اجتماعی را دارند.

بخشی از کتاب سفیر کبیر

«در کانزاس، بزرگراه جانکش سیتی، از برف پوشیده شده بود. یک ماشین آتش‌نشانی، یک آمبولانس چند اتومبیل گشت و اتومبیل کلانتر گرداگرد کامیونی که اتومبیل دکتر ادوارد اشلی را زیر گرفته و لِه کرده بود، جمع شده بودند. مأمورین و افسرانی که از اتومبیل‌ها بیرون آمده بودند به اطراف حرکت می‌کردند و سعی داشتند با کوبیدن پاها به زمین و دمیدن به انگشتان، دست و پای یخ‌زده خود را گرم کنند. در کنار بزرگراه جسدی که با پارچه‌ای پوشانده شده بود، قرار داشت.

یک اتومبیل به محل نزدیک شد و به محض توقف، مِری از اتومبیل بیرون پرید. سراپایش می‌لرزید بطوری که نمی‌توانست خود را کنترل کند. کلانتر به او نزدیک شده بازوی او را گرفت و گفت:

«صلاح نمی‌دانم به جسد نگاه کنید.»

مری بازوی خود را از دست او بیرون کشید و فریاد زد:

«ولم کن!»

و به سمت جسد رفته، در کنار آن ایستاد و به آن خیره شد.»