
کتاب رویاهایت را به من بگو
معرفی کتاب رویاهایت را به من بگو
کتاب رویاهایت را به من بگو نوشتهی سیدنی شلدون و با ترجمهی محمد شرفی، اثری داستانی و معمایی است که انتشارات لیوسا آن را منتشر کرده است. این رمان با محوریت شخصیتهایی چندلایه و پیچیده، به بررسی موضوعات روانشناختی، هویت و رازهای پنهان در زندگی افراد میپردازد. داستان در فضای معاصر و در بستر جامعهای مدرن شکل میگیرد و با روایتی پرکشش، مخاطب را به دل ماجراهای پر رمز و راز شخصیتهای اصلی میبرد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب رویاهایت را به من بگو
رویاهایت را به من بگو از سیدنی شلدون، رمانی معمایی و روانشناختی است که به زندگی سه زن جوان با پیشینهها و دغدغههای متفاوت میپردازد. داستان در آمریکا و اروپا جریان دارد و شخصیتهای اصلی آن، اشلی پاترسن، تانی پریسکات و الیت پیترز، هر یک با چالشهای شخصی و روانی دستوپنجه نرم میکنند. کتاب با نگاهی به اختلالات روانی، بهویژه اختلال هویت تجزیهای (DID)، و تأثیرات آن بر زندگی فردی و اجتماعی، فضایی پرتنش و رازآلود خلق کرده است. شلدون با استفاده از روایتهای موازی، لایههای مختلف شخصیتها را آشکار میکند و به تدریج مخاطب را با گذشته و حال آنها آشنا میسازد. ساختار کتاب بر پایهی روایتهای متقاطع و بازگشت به گذشته استوار است و با ایجاد تعلیق، خواننده را تا انتها درگیر نگه میدارد.
خلاصه داستان رویاهایت را به من بگو
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با اشلی پاترسن، زنی جوان و موفق در حوزهی کامپیوتر آغاز میشود که احساس میکند کسی او را تعقیب میکند و زندگیاش در معرض تهدید است. اشلی با گذشتهای پر از تنش خانوادگی و خاطرات تلخ، دچار اضطراب و کابوسهای شبانه است. او در محیط کارش با شخصیتهایی مانند شین میلر و دنیس تیبل مواجه میشود که هر یک نقش مهمی در روند داستان دارند. دنیس تیبل، همکار مزاحم و آزاردهنده، به اشلی نزدیک میشود و اتفاقات ناخوشایندی را رقم میزند. در کنار اشلی، تانی پریسکات و الیت پیترز نیز وارد داستان میشوند. تانی دختری جسور و اجتماعی است که با دنیای اینترنت و ارتباطات مجازی سرگرم است و گذشتهای پر از دلتنگی برای لندن دارد. الیت پیترز، هنرمندی خجالتی و حساس، با افسردگی و صداهای درونی دستوپنجه نرم میکند و تلاش دارد جایگاه خود را در جامعه پیدا کند. هر سه زن در شرکت گلوبال کامپیوتر گرافیکز کار میکنند و زندگیشان به نوعی به هم گره خورده است. ماجرا زمانی پیچیدهتر میشود که اشلی پس از مصرف نوشیدنی در خانهی دنیس تیبل، حافظهاش را از دست میدهد و خود را در هتلی در شیکاگو مییابد. پس از بازگشت، با خبر قتل دنیس تیبل روبهرو میشود؛ قتلی که شباهت زیادی به قتل جیم کلیری، دوست دوران نوجوانی اشلی، دارد. این وقایع، اشلی را در معرض اتهام و بحران هویت قرار میدهد و او را وادار میکند با گذشته و رازهای پنهان خود روبهرو شود. روایت با تعلیق و ابهام پیش میرود و لایههای روانی شخصیتها به تدریج آشکار میشود.
چرا باید کتاب رویاهایت را به من بگو را بخوانیم؟
این کتاب با ترکیب عناصر معمایی، روانشناختی و اجتماعی، تجربهای متفاوت از رمانهای جنایی ارائه میدهد. پرداختن به موضوع اختلال هویت تجزیهای و تأثیر آن بر زندگی شخصیتها، زاویهای تازه به داستان داده است. روایت چندلایه و شخصیتپردازی دقیق، مخاطب را با دنیای درونی و پیچیدهی سه زن متفاوت آشنا میکند و امکان همذاتپنداری با دغدغهها و ترسهای آنها را فراهم میسازد. همچنین، فضای پرتعلیق و رازآلود داستان، خواننده را تا پایان با خود همراه میکند و فرصت تفکر دربارهی هویت، گذشته و تأثیرات آن بر حال را به او میدهد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به علاقهمندان رمانهای معمایی و روانشناختی، کسانی که به موضوعات هویت، اختلالات روانی و روابط پیچیده انسانی علاقه دارند، و افرادی که دنبال داستانهایی با شخصیتپردازی عمیق و فضای پرتعلیق هستند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب رویاهایت را به من بگو
کسی در تعقیب او بود. مطالبی دربارهٔ موجودات تندپا خوانده بود اما آنها به جهان آشوب زدهٔ متفاوتی تعلق داشتند. نمیدانست تعقیبکننده کیست و چه کسی در پیآزار اوست. مضطرب و نگران بود ولی با تمام قدرت میکوشید که دچار دلهره نشود، ولی اخیراً در خواب دچار کابوسهای غیرقابل تحملی میشد و هر روز صبح وقتی از خواب برمیخاست مثل این بود که حکم اعدام خود را دریافت کرده است. اشلی پاترسن به خود میگفت: ـ شاید تمام اینها تصورات خودم باشد. کار من خیلی زیاد است. به مرخصی و استراحت نیازمند هستم. در دههٔ دوم سن خود بود. با لباسی مرتب و ظاهر اشرافی، لاغراندام، باهوش و با چشمهای قهوهای. موهای تیره رنگش به روی شانههایش میرسید. اشلی کلمات زیر را زیر لب بیان کرد: ـ از ظاهر خودم بدم میآید. زیادی لاغر هستم، باید غذای بیشتری بخورم. به سوی آشپزخانه رفت و مشغول تهیهٔ صبحانه شد. با خود در کلنجار بود که پیشامدهای ترسآور را که در حال رخ دادن بودند فراموش کرده و حواسش را به آماده کردن یک اُملت نرم و پف کرده متمرکز سازد. قهوهجوش را روشن کرد و یک تکه نان را در توستر گذاشت. ده دقیقه بعد همه چیز آماده شده بود. اشلی ظرفها را روی میز گذاشت و پشت آن نشست با یک چنگال لحظهای مشغول غذا شد سپس با ناامیدی سرش را تکان داد. ترس اشتهایش را کور کرده بود. با عصبانیت گفت: ـ این وضع نمیتواند ادامه پیدا کند، هرکس که باشد اجازه نخواهم داد این کار را با من بکند. هرگز.
حجم
۲۴۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۴۱۶ صفحه
حجم
۲۴۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۴۱۶ صفحه