تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

کتاب از آندریا کمک بگیر
معرفی کتاب از آندریا کمک بگیر
معرفی کتاب از آندریا کمک بگیر
کتاب الکترونیکی «مگان» نوشتهٔ نوئل وست ایهلی با ترجمهٔ شقایق رضا زاده و نشر مگان، اثری در ژانر تریلر روانشناختی و جنایی است که با روایتی چندصدایی، داستان قربانیان یک قاتل سریالی را از زاویهٔ دید خودشان روایت میکند. این کتاب با تمرکز بر تجربهٔ پس از مرگ شخصیتها، به بررسی پیامدهای خشونت، تنهایی و جستوجوی هویت در دنیای مدرن میپردازد. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب از آندریا کمک بگیر
«مگان» اثری است که در بستر معاصر و در جغرافیای ایالتهای غربی آمریکا، به ویژه یوتا، کلرادو و آیداهو، رخ میدهد. روایت کتاب از زبان چند زن جوان شکل میگیرد که هر یک قربانی مردی با هویتهای جعلی در سایتهای دوستیابی شدهاند. داستان در دو بازهٔ زمانی موازی، یعنی یک سال و دو سال قبل، و همچنین اکنون، پیش میرود و هر بخش از زاویهٔ دید یکی از شخصیتها روایت میشود. نویسنده با انتخاب این ساختار، تجربهٔ قربانیان را پس از مرگ و سرگردانی روح آنها به تصویر میکشد و همزمان، زندگی روزمرهٔ قاتل و خانوادهاش را نیز به نمایش میگذارد. کتاب با اشاره به فضای مجازی، آسیبپذیری زنان در روابط آنلاین و ناتوانی سیستمهای حمایتی، تصویری تلخ و واقعگرایانه از خشونت پنهان در جامعه ارائه میدهد. فضای سرد و بیروح شهرها و طبیعت، با حس تعلیق و ناامنی همراه است و روایتها با جزئیات دقیق احساسی و روانی شخصیتها، خواننده را درگیر تجربهٔ مرگ و پس از آن میکند.
خلاصه کتاب از آندریا کمک بگیر
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «مگان» با روایت دختری آغاز میشود که پس از قرار ملاقات با مردی که از طریق یک سایت دوستیابی با او آشنا شده، مورد حمله قرار میگیرد و جانش را از دست میدهد. روایت از زاویهٔ دید روح قربانی ادامه پیدا میکند؛ او سرگردان و ناتوان از ارتباط با دنیای زندهها، شاهد زندگی قاتل و خانوادهاش میشود. در بخشهایی دیگر، داستان از زبان قربانیان دیگر روایت میشود که هر یک تجربهای مشابه دارند: آشنایی با مردی جذاب اما مرموز، احساس ناامنی، و در نهایت مواجهه با مرگ. نویسنده با جابهجایی میان گذشته و حال، لایههای مختلف شخصیت قاتل و قربانیان را آشکار میکند. روح قربانیان در تلاش برای یافتن آرامش یا انتقام، به شکل نامحسوس بر زندگی قاتل تأثیر میگذارند؛ خاموش شدن چراغها یا اختلال در وسایل الکترونیکی، نشانههایی از حضور آنهاست. در نهایت، کتاب تصویری از تنهایی، ترس و ناتوانی قربانیان در برابر خشونت مردانه و بیتفاوتی جامعه ارائه میدهد، بیآنکه پایانی قطعی یا امیدبخشی برای آنها ترسیم کند.
چرا باید کتاب از آندریا کمک بگیر را خواند؟
این کتاب با روایتی متفاوت و چندلایه، تجربهٔ قربانیان خشونت را از زاویهای کمتر دیدهشده به تصویر میکشد. پرداختن به احساسات، خاطرات و سرگردانی روح پس از مرگ، فرصتی برای تأمل دربارهٔ آسیبپذیری زنان در روابط آنلاین و پیامدهای خشونت پنهان فراهم میکند. همچنین، ساختار چندصدایی و روایتهای موازی، خواننده را با پیچیدگیهای روانی شخصیتها و فضای سرد و بیرحم جامعه معاصر روبهرو میسازد.
خواندن کتاب از آندریا کمک بگیر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای جنایی، تریلر روانشناختی و داستانهایی با روایت چندصدایی مناسب است. همچنین، کسانی که دغدغهٔ امنیت در روابط آنلاین، آسیبشناسی اجتماعی و تجربههای زنان در جامعهٔ مدرن را دارند، میتوانند با این اثر ارتباط برقرار کنند.
بخشی از کتاب از آندریا کمک بگیر
«با وجود اینکه سنگینی وزن او را روی جسم خودم احساس میکردم. صدایی در درونم فریاد میزد که فرار کنم و خودم را از دستش نجات بدهم. او هم شال مرا محکمتر دور گردنم میپیچید. من هم زیر این همه فشار و تقلایی که کرده بودم و بیجواب مانده بود؛ مانند موشی که زیر پنجه گربه مانده. بیحس شده بودم تا اینکه حس کردم این فشار و درد ناگهان متوقف شد. او همین که روی پاهایش بلند شد. چند ثانیهای با نفرت به من نگاه کرد و نفس نفس میزد. من چهره رنگ پریدهاش را در تاریکی موجود هوا هم میتوانستم ببینم. او یک خال هم روی گونهاش داشت. شال صورتی و سبز رنگ من را از دستش به زمین انداخت و شالم کنار من بر زمین افتاد. باز هم صدایی در درونم فریاد میزد: بلند شو. فرار کن! اما من هنوز همانطور بیحرکت مانده بودم و حتی پلک هم نمیزدم. او هم چرخید به سمت ماشینی که در جاده خاکی پارک کرده بود. من میخواستم بدانم او چه چیزی را در صندوق عقب خود گذاشته است. میدانستم اگر چند لحظه دیگر بیحرکت بمانم. خواهم فهمید. اما همان موقع بود که بالاخره شروع به دویدن کردم و در سایه کاجهایی که بالای سرم قرار داشتند و باعت حس ناامنی در وجودم میشدند. به راهم ادامه دادم. از خاکریزی شیب دار به سمت بستر خشک رودخانه رفتم. با سرعت تمام میدویدم و سعی داشتم زمین نخورمء طوری که حتی دیگر حواسم به درد گلویم هم نبود. مطمئن نبودم به کجا میروم. تنها چیزی که میدانستم این بود که باید تا جایی که میتوانم خودم را از ماشین کیا سورنتوی آبی رنگ او دور کنم.»
حجم
۸۱۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۳۴ صفحه
حجم
۸۱۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۳۴ صفحه