تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

کتاب لیلی منم
معرفی کتاب لیلی منم
کتاب لیلی منم به قلم «مریم عرفانیان» و منتشرشده بهوسیلهٔ بهنشر، روایتی مستند و شخصی از زندگی مشترک «راضیه فدایی» با «مهدی سورچی» است؛ مردی که در جنگ ایران جانباز شد و بعدها به شهادت رسید. این کتاب در دستهٔ خاطرات و زندگینامههای جنگ ایران و عراق قرار میگیرد و با نگاهی نزدیک به تجربههای زیستهٔ یک زن، فرازونشیبهای زندگی با یک جانباز را به تصویر میکشد. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب لیلی منم
کتاب «لیلی منم» (خاطرات راضیه فدایی، همسر جانباز شهید مهدی سورچی) روایتی است از دل زندگی با محوریت خاطرات «راضیه فدایی» که تصمیم میگیرد با یک جانباز ازدواج کند و مسیر متفاوتی را در زندگی انتخاب کند. روایت از سالهای پس از جنگ ایران و عراق آغاز میشود و بهتدریج وارد جزئیات زندگی مشترک او با «مهدی سورچی» میشود؛ مردی که در نوجوانی به جبهه رفت، مجروح شد و سالها با عوارض قطع نخاع و مشکلات جسمی دستوپنجه نرم کرد. این کتاب در فضایی صمیمی و خانوادگیْ دغدغهها، امیدها، رنجها و شادیهای یک خانوادهٔ جانباز را بازگو میکند. نویسنده با بهرهگیری از مصاحبههای متعدد و مستندات، تصویری ملموس از فضای اجتماعی و خانوادگی دهههای ۱۳۶۰ تا ۱۳۸۰ ارائه میدهد؛ از روزهای انقلاب ۱۳۵۷ و جنگ ایران و عراق تا سالهای پس از آن و چالشهای زندگی با یک جانباز. این اثر علاوهبر روایت زندگی شخصی، به مسائل اجتماعی و فرهنگی و حتی پزشکی مرتبط با جانبازان میپردازد و تصویری چندلایه از نقش زنان در کنار مردان ایثارگر ترسیم میکند. «مریم عرفانیان» این کتاب را نوشته است.
خلاصه کتاب لیلی منم
این کتاب با مرور خاطرات کودکی و نوجوانی «راضیه فدایی» در مشهد آغاز میشود؛ دختری که در خانوادهای مذهبی و انقلابی رشد میکند و از همان نوجوانی دغدغهٔ حضور در جبهه و خدمت به انقلاب ۱۳۵۷ را دارد. پس از پایان جنگ تصمیم میگیرد با یک جانباز ازدواج کند و با پیگیریهای فراوان، سرانجام با «مهدی سورچی» آشنا میشود؛ مردی که در نوجوانی به جبهه رفته، مجروح و قطع نخاع شده و با ویلچر زندگی میکند. روایت به جزئیات آشنایی، خواستگاری و ازدواج این دو میپردازد و سپس وارد زندگی مشترک آنها میشود؛ یک زندگی که با عشق و امید اما دشواریهای فراوان جسمی و روحی همراه است. کتاب حاضر لحظات تلخ و شیرین زندگی این زوج را از زبان راضیه بازگو میکند؛ از تلاش برای بچهدارشدن، پذیرش فرزندخوانده، بیماری و بستریشدنهای مکرر مهدی تا چالشهای پرستاری و تنهایی و حتی جدایی ناخواسته از فرزند. در کنار روایت زندگی خانوادگی، خاطرات مهدی از جبهه، رفاقتها، مجروحیت و آرزوی شهادت نیز بازگو میشود. کتاب، تصویری نزدیک از رنجها و مقاومتهای یک زن در کنار همسر جانبازش ارائه میدهد.
چرا باید کتاب لیلی منم را خواند؟
این کتاب با روایت صادقانه و بیواسطه از زندگی یک همسر جانباز، تجربهای کمتردیدهشده از پشتصحنهٔ زندگی خانوادههای ایثارگر را به تصویر میکشد. خواننده با چالشهای واقعی، امیدها، دلسردیها و لحظات ناب انسانی روبهرو میشود و میتواند با لایههای عمیقتری از مفهوم ایثار، عشق و پایداری آشنا شود. کتاب «لیلی منم» فرصتی است برای لمس واقعیتهای زندگی پس از جنگ و شناخت نقش زنان در کنار مردان جانباز و شهید.
خواندن کتاب لیلی منم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به خاطرات جنگ ایران و عراق، پژوهشگران حوزهٔ مطالعات زنان، فعالان اجتماعی، خانوادههای ایثارگر و هر کسی که دغدغهٔ شناخت واقعیتهای زندگی پس از جنگ و نقش زنان در آن را دارد، مناسب است؛ همچنین برای کسانی که با مسائل پرستاری، مراقبت از بیماران و چالشهای خانوادگی روبهرو هستند.
بخشی از کتاب لیلی منم
«فصل دوازدهم: فرشتۀ کوچک خوشبختی
همسر یکی از جانبازان در همسایگیمان، از بهزیستی پسری را به فرزندخواندگی قبول کرده بود. یک روز آمد خانهمان. خیلی از داشتن بچه خوشحال بود و با نگاههای محبتآمیز مدام قربانصدقۀ پسرش میرفت. سرش را نوازش میکرد و میگفت: «مادر به فدای اون چشمهای خوشگلت.» بچه هم مامان... مامان میگفت.
لحظهای خودم را به جای او گذاشتم و حس مادربودن را چشیدم؛ ولی زود پسش زدم و زیر لب گفتم: «نه! نباید مهدی رو با این خواستهم برنجونم.» از وقتی شوهرم توی کما رفته و خوب شده بود، چند بار حرف بچه را به میان آورد. میدانستم از من بیشتر بچه دوست دارد؛ ولی گاهی که از او میشنیدم: «شرایط جسمیم سخته.» هر دفعه حرف را عوض میکردم. بااینحال، وقتی همسایههای دوروبر را میدیدم که یکییکی بچهای از بهزیستی به فرزندی قبول میکنند؛ بیتاب میشدم. آرام و قرار نداشتم و با هر بهانه بغض میکردم و میرفتم توی خودم.
دلم نمیخواست حرفی را که پنج سال گلوگیرم کرده بود، به زبان بیاورم و مهدی را برنجانم؛ ولی در حسرتِ چیزهایی که بقیه بهسادگی داشتند، مثل یک لبخند روی صورت کودکی معصوم تا محبتی عمیق و به آغوشکشیدن او میسوختم. یک روز دل به دریا زدم و صادقانه گفتم: «مهدی! فکر کنم اگه بچه بیاریم زندگی شیرینتری داشته باشیم.» نفس عمیقی کشیدم و جملهام را ناتمام گذاشتم.
اصلا جا نخورد! تعجب هم نکرد که چرا این حرف را میزنی؟ انگار منتظر چنین مطلبی بود. آرام گفت: «میدونی که خیلی وقته دارم به این موضوع فکر میکنم.»»
حجم
۶۴۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۶۴۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه