
کتاب افسانه های کهن
معرفی کتاب افسانه های کهن
معرفی کتاب افسانه های کهن
کتاب الکترونیکی «افسانههای کهن» (زیرعنوان: مجموعه افسانههای پدرم) نوشتهٔ زهرا اصغریسلمان و با ویراستاری فاطمه خلیلی ده کلبعلی توسط انتشارات حسن رسولی منتشر شده است. این کتاب مجموعهای از افسانهها و روایتهای فولکلور ایرانی را گردآوری کرده و با زبانی داستانی و روایتمحور، مخاطب را به دنیای قصههای عامیانه و کهن میبرد. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب افسانه های کهن
«افسانههای کهن» مجموعهای از افسانهها و روایتهای عامیانه است که ریشه در فرهنگ شفاهی و سنتی ایران دارند. این کتاب در قالب داستانهایی مستقل، شخصیتها و ماجراهایی را روایت میکند که هر یک بازتابی از باورها، آرزوها، ترسها و ارزشهای مردم در دورههای مختلف تاریخی هستند. نویسنده با الهام از قصههای نقلشده توسط نسلهای پیشین، تلاش کرده است تا این میراث فرهنگی را حفظ و بازآفرینی کند. فضای کتاب، آمیزهای از خیال و واقعیت است و در آن عناصر جادویی، قهرمانان، حیوانات سخنگو و اتفاقات شگفتانگیز جایگاه ویژهای دارند. این مجموعه در سالهای اخیر نوشته شده و به نوعی ادای دینی به سنت قصهگویی و افسانهپردازی ایرانی است. پیشگفتار کتاب نیز به نقش هنر و قصه در رهایی از رنج و بیان احساسات انسانی اشاره دارد و تأکید میکند که هنر، ابزاری برای درک و همدلی است.
خلاصه کتاب افسانه های کهن
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!داستانهای «افسانههای کهن» هر یک دنیایی مستقل دارند. در افسانه «چهل گیسو»، سه برادر برای به دست آوردن دل دختر عموی خود، وارد ماجراهایی عجیب میشوند و با شهری روبهرو میشوند که زنان بر آن حکومت میکنند. در «دختر درختی و پسر گوزنی»، دو خواهر به اجبار نامادری به جنگل رانده میشوند و یکی از آنها شبها به گوزن تبدیل میشود؛ این داستان با عناصر جادویی و حیوانات سخنگو پیش میرود. «افسانه اسماعیل اصفهانی» دربارهٔ دختری است که سرنوشتش با یک مسگر ساده گره میخورد و با کشف باغی جادویی، زندگیاش دگرگون میشود. در «نخود پاره»، کودکی زشت اما جادویی با قدرتهای خارقالعاده، سکههای پدرش را از شاه پس میگیرد. «مرد و نامرد» داستان دو دوست است که یکی به دیگری خیانت میکند اما سرانجام با بخشش روبهرو میشود. «مگه آدمم سگ توله میزاد» روایت دختری است که به ناحق از قصر رانده میشود و فرزندش را از دست میدهد اما سرانجام حقیقت آشکار میشود. هر داستان با روایتی پرکشش، شخصیتهایی با سرنوشتهای متفاوت و گرههای داستانی متنوع، مخاطب را با خود همراه میکند و در هرکدام، مفاهیمی چون وفاداری، هوشمندی، بخشش و قدرت سرنوشت به تصویر کشیده میشود.
چرا باید کتاب افسانه های کهن را خواند؟
این کتاب فرصتی است برای آشنایی با افسانهها و روایتهایی که ریشه در فرهنگ عامه دارند و نسل به نسل منتقل شدهاند. خواندن این مجموعه، مخاطب را با دنیای خیالانگیز قصههای ایرانی آشنا میکند و امکان مقایسه ارزشها و باورهای گذشته با امروز را فراهم میآورد. همچنین، داستانهای کتاب با عناصر جادویی و شخصیتهای متنوع، تجربهای متفاوت از روایتپردازی سنتی را ارائه میدهند و میتوانند الهامبخش علاقهمندان به ادبیات فولکلور باشند.
خواندن کتاب افسانه های کهن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به افسانهها، قصههای عامیانه و فرهنگ شفاهی ایران مناسب است. همچنین، دانشآموزان و پژوهشگران حوزه ادبیات و مردمشناسی میتوانند از آن بهره ببرند. برای کسانی که به دنبال داستانهایی با عناصر جادویی و آموزههای اخلاقی هستند، این مجموعه جذاب خواهد بود.
فهرست کتاب افسانه های کهن
- افسانه چهل گیسو: روایت سه برادر که برای به دست آوردن دل دختر عموی خود وارد شهری میشوند که زنان بر آن حکومت میکنند و با چالشهایی جادویی روبهرو میشوند.- افسانه دختر درختی و پسر گوزنی: داستان دو خواهر که به جنگل رانده میشوند و یکی از آنها شبها به گوزن تبدیل میشود؛ ماجراهایی با حیوانات سخنگو و طلسمهای جادویی.- افسانه اسماعیل اصفهانی: سرگذشت دختری که با یک مسگر ساده ازدواج میکند و با کشف باغی جادویی، زندگیاش تغییر میکند.- افسانه نخود پاره: ماجرای کودکی زشت و جادویی که با قدرتهای خارقالعاده، حق پدرش را از شاه میگیرد.- افسانه مرد و نامرد: داستان دو دوست که یکی به دیگری خیانت میکند اما سرانجام با بخشش روبهرو میشود.- مگه آدمم سگ توله میزاد: روایت دختری که به ناحق از قصر رانده میشود و فرزندش را از دست میدهد اما حقیقت آشکار میشود.- افسانه ملک جمشید: ماجراهای پسری که هویت واقعی خود را کشف میکند و برای نجات پدرش وارد سفری پرخطر میشود.
بخشی از کتاب افسانه های کهن
«احمد و محمود و جمشید لباسهای فاخرشان را پوشیدند. روی اسبهای زینشده نشستند و روز اول عیدی خودشان را به خانهٔ عمویشان وزیر اعظم پدرشان رساندند. عمویشان دختری با چشمهای آبی و موهای طلایی داشت. قدبلند و نگاه نافذ. وزیر اعظم هر سه برادرزادهاش را دوست داشت. به هرکدام جدا جدا قول داده بود تا دخترش را به عقدشان درآورد. هر سه با کمال ادب وزیر زمان خداحافظی از جیبش سه سکه طلا بیرون آورد. به هرکدام یک عدد بهعنوان عیدی داد و گفت: هرکدام از شما این یک سکه را صد سکه کند داماد من میشود. احمد برادر بزرگتر رو به دو برادرش کرد و گفت: من از شما بزرگترم و مشتش را بر سینه کوبید و ادامه داد دخترعمو حق من است. افسار اسب را کشید و به تاخت از آنها دور شد برای صد برابر کردن سکهاش. انقدر رفت که دیگر خسته شد. ظهر شده بود هم خودش خسته و گرسنه بود هم اسبش. به سبزهزاری رسیده بود. بوی علف تازه اسبش را مست کرده بود. اسبش را به درخت بست. خودش هم به دنبال غذا بود که از دور دو دختر زیبا دید که روی سرشان سینی بزرگی گذاشتهاند و به طرف او میآیند. چشمهایش برق زد. دامنهای چیندارشان مثل آهو خرامان راه میرفتند. پرسید: شما که هستید مگر مرا شناختید که برایم غذا آوردید؟ دختر زیباتر گفت: اینجا شهر زنان است و ملکهٔ شهر ما چهل گیسو همیشه از مردها پذیرایی میکند. حالا به دنبال ما بیا تا ملکهٔ ما بهترین پذیرایی را در قصر برای شما تدارک دیده.»
حجم
۵۴۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۰۶ صفحه
حجم
۵۴۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۰۶ صفحه