دانلود و خرید کتاب سنگ آرزو یوهان سیگوریونسان ترجمه سارا رعیتی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.

معرفی کتاب سنگ آرزو

کتاب سنگ آرزو نوشتهٔ یوهان سیگوریونسان (Jóhann Sigurðarson) و ترجمهٔ سارا رعیتی و علی تدین است. نشر قطره این نمایشنامهٔ معاصر ایسلندی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب سنگ آرزو

کتاب سنگ آرزو (Fire and ice) حاوی یک نمایشنامهٔ معاصر ایسلندی است. این نمایشنامه که سه پرده و ۱۵ شخصیت دارد، در اوایل سدهٔ هجدهم میلادی اتفاق میفتد. گفته شده است که این نمایشنامه برداشت آزادی است از زندگی «لفتور» جادوگر، شخصیت افسانه‌ای ایسلندی که پس از جنبش دین‌پیرایی در مقر اسقف «هولار» می‌زیست. نام برخی از شخصیت‌های این متن نمایشی عبارت است از «دیسا»، «لفتور»، «اولاوور»، «استینون» و «اسقف گوتسکالک سنگدل».

می‌دانیم که نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته می‌شود. هر چند این قالب ادبی شباهت‌هایی به فیلم‌نامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانه‌ای جداگانه و مستقل محسوب می‌شود. نخستین نمایشنامه‌های موجود از دوران باستان و یونان باقی مانده‌اند. نمایشنامه‌ها در ساختارها و شکل‌های گوناگون نوشته می‌شوند، اما وجه اشتراک همهٔ آن‌ها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامه‌ها تنها برای خواندن نوشته می‌شوند؛ این دسته از متن‌های نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیده‌اند. از مشهورترین نمایشنامه‌نویس‌های غیرایرانی می‌توان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامه‌نویس‌های ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان» و «محمد چرمشیر» بوده است.

خواندن کتاب سنگ آرزو را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی معاصر ایسلند و قالب نمایشنامه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب سنگ آرزو

«پردهٔ دوم

روز بعد. همان اتاق. هوا طوفانی است. قطرات باران بی‌وقفه از روی شیشهٔ پنجره‌ها فرو می‌لغزند. مباشر پشت میز تحریرش نشسته است. دفتر حسابداری روی میز باز است. اولاوور نزدیکش نشسته است.

مباشر: (در حال بستن دفتر) دیگه هرچی باید بدونی رو بهت گفتم.

اولاوور برمی‌خیزد.

مباشر: اگه احیاناً سفرم بیشتر از یه هفته طول کشید، هر کاری به نظرت واجب اومد بده کارگرها انجام بدن. می‌دونم که از پس همه‌چی برمی‌آی.

اولاوور: حتی اگه باد و بوران بند نیومد، بازهم فردا ۴ صبح اسب‌ها رو می‌خواین؟

مباشر: آره.

اولاوور: برم کارهاش رو بکنم که آماده باشن. (خارج می‌شود.)

مباشر دمی خاموش می‌ماند. سپس کشو را باز می‌کند و کلید بزرگی برمی‌دارد. برمی‌خیزد، به‌سوی صندوق می‌رود، قفلش را باز می‌کند و درش را می‌گشاید.

لفتور: (وارد می‌شود، در آستانهٔ در می‌ایستد.) فرستاده بودین دنبالم.

مباشر: (درب صندوق را می‌بندد.) آره. بیا اینجا پسرم.

لفتور نزد مباشر می‌رود.

مباشر: بشین.

لفتور می‌نشیند.

مباشر: دیشب قبل خواب داشتم به تو و آینده‌ت فکر می‌کردم. هنوز هم مثل قبل دوست داری بعد فارغ‌التحصیلی بری خارج؟

لفتور: آره، دوست دارم.

مباشر: خوشحالم که دنبال یه مقام پایین و دم‌دستی نیستی. خیلی خوشحالم. ازاین‌گذشته، برای مقام شبانی۱۰ هنوز جوونی. خودت چه هدفی واسه خودت تعیین کردی؟

لفتور: (می‌ایستد.) می‌خوام دانشم رو زیاد کنم.

مباشر: لطفاً بشین پسرم.

لفتور می‌نشیند.

مباشر: (پس از سکوتی کوتاه) من هیچ‌کس رو به‌خاطر ثروت‌اندوزی سرزنش نمی‌کنم، چون نمی‌دونم بعداً می‌خواد با طلاهاش چی کار کنه. تو رو هم سرزنش نمی‌کنم که چرا می‌خوای تحصیل علم کنی و واسه روز عمل آماده بشی. اما طلا فقط وقتی ارزش واقعی‌ش رو پیدا می‌کنه که همون‌طور که با دست جمع می‌شه با اراده تبدیل به احسن بشه. این نردبونی که بهش می‌گن تحصیلات هم، اگه بدونی قراره باهاش به کجا برسی، هزار برابر جذاب‌تر می‌شه. پس به نصیحت پدرت گوش بده و یه هدف مشخص واسه خودت تعیین کن. اون‌طوری، فکر و عملت قوی می‌شن. هدفت هم پیش چشمته. تو استعدادهای فوق‌العاده‌ای داری، پدرت هم که ثروتمنده. چه اشکالی داره یه روز، وقتش که رسید، ردای اسقفی روی شونه‌هات بندازی؟

لفتور: فکرش رو می‌کردم همچین آرزویی داشته باشین.

مباشر: توی این کشور فقط دو تا اسقف‌نشین هست و صدها پدرِ آرزومند. پس وقتش که رسید، باید اسبت رو زین کنی. مدتی که خارج از کشوری، اسمت رو سرِ زبون‌ها بنداز. بذر شهرتت با باد این‌ور اون‌ور می‌ره و یه جاهایی ریشه می‌بنده که فکرش رو هم نمی‌کنی. بخشندگی معمولاً کار عبثیه، ولی برازندهٔ آدم‌هاییه که سَری تو سرها درمی‌آرن. (می‌نشیند.) بذار قصهٔ یکی از اسقف‌های قدیمی رو واسه‌ت بگم. روزگاری که این اسقف خارج از کشور بود، سه تا از بندگان مسکین خدا رفتن اتاقش. اون هم هیچی تو بساطش نداشت، جز یه تُنگ نقرهٔ قیمتی. تُنگ رو انداخت زمین. معجزه شد و تُنگ جوری شکست که سه تیکهٔ مساوی شد. همین ماجرا اون اسقف رو تو ایسلند مشهور کرد. یادت باشه که تُنگ نقره همهٔ داروندارش بود، ولی اون رو هم بخشید. نکتهٔ آموزنده‌ش اینه که آدم عاقل باید ثروتش رو پنهان کنه. اون‌وقت هدیه‌هایی که می‌ده باارزش‌تر به نظر می‌رسن. هیچ‌کدوم از اون‌هایی که هدیه رو ازت می‌گیرن هم نمی‌پرسن ثروتت از کجا اومده. اگه هم یه روز به قدرت رسیدی، زیر نقاب فروتنی پنهانش کن، اون‌وقت آدم‌ها فکر می‌کنن قدرتت رو خدا بهت داده. پسرم! من هنوز دربارهٔ موضوعی که بیشتر از هرچیزی نگرانشم حرفی نزده‌م، موضوع اساسی زندگی‌ت. موقع ازدواجت که رسید، برو سراغ یه خونوادهٔ بااصل‌ونسب. چون که زنت بخشی از وجود خودت می‌شه ــ اسمش هم روت می‌افته، مثل نور یا مثل تاریکی.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۷۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

حجم

۱۷۸٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
۲۰,۰۰۰
۲۰%
تومان