
کتاب تاخون
معرفی کتاب تاخون
کتاب الکترونیکی تاخون نوشتهٔ سیدحسین طبسی توسط گروه انتشاراتی ققنوس منتشر شده است. این رمان به ماجرای قتل یک پزشک یهودی در کاشان در سال ۱۳۲۸ و بررسی موضوعاتی چون مجازات و انتقام در بستر تاریخ و فرهنگ کاشان میپردازد.
درباره کتاب تاخون
تاخون دومین اثر داستانی سیدحسین طبسی است. این رمان داستان شاگرد فرشفروشی در بازار میانچال کاشان را روایت میکند که درگیر ماجرای قتل یک پزشک یهودی به نام دکتر ادریس میشود. داستان در بستر تاریخی کاشان جریان دارد و به بررسی مفاهیمی چون مجازات، انتقام و تأثیرات اجتماعی آنها میپردازد.
رمان یکی از راههای انتقال احساسات است. نویسنده برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و داستان و رمان همین زبان است. با داستان از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله میگیرید و گمشده وجودتان را پیدا میکنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که سالها نویسندگان در داستانشان بازگو کردهاند. داستان معاصر در بند چیزی نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. نویسنده در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور میکند و کمک میکند خودتان را بهتر بشناسید.
کتاب تاخون را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای تاریخی و اجتماعی مناسب است و به کسانی که به مطالعهٔ داستانهایی با پسزمینهٔ فرهنگی و تاریخی ایران علاقه دارند، توصیه میشود.
بخشی از کتاب تاخون
«شانزدهم خرداد: مامان رفته پیش خاله، صبح زود رفت، گفت فردا عصر برمیگردد. پسفردا حتماً میروم دانشگاه پی کارهام. شنبهها خود مهندس بیدگلی هم هست. به مرضی گفتهام با مامان میروم قهرود، اگر میدانست تنها هستم، بلند میشد میآمد.
ــ هفدهم خرداد: پریروز که رفته بودیم بازار حمید فرشچی را هم دیدم، پدرش توی بازار حجره فرشفروشی دارد. امروز زنگ نزده. میگوید صبحها میرود محضر و عصرها میرود بازار. مامان زنگ زد که امروز هم برنمیگردد. از صبح توی رختخوابم و دارم آلبومها را نگاه میکنم، آخرین عکسی که از آقا مرتضی توی آلبوم هست باید مال چند وقتی قبل از تصادفش باشد. همه هستند: مامان، پروانه، بابا، فکر کنم قمصر باشد. بابا وسط کادر دارد از ته دل به دوربین میخندد، از گوشه چپ عکس یک جوی کوچک رد میشود، پروانه و آقا مرتضی کنارش دست هم را گرفتهاند و مامان هم کنارشان کمی عقبتر ایستاده. پروانه مات افتاده، صورتش درست پیدا نیست. مامان و آقا مرتضی خیره به دوربین نگاه میکنند، ته چشمهایشان مصیبت پیداست، من توی عکس نیستم. من توی بیشتر عکسها نیستم ... گوشیام را بعد از تلفن مامان خاموش کردهام.
ــ هجدهم خرداد: دوباره نزدیک انتخابات است، خیابانها پر شده از عکس و آدم بیکار. چقدر کمعقل بودیم، چقدر از در و دیوار بالا رفتیم، چقدر عکس و پوستر چسباندیم و عکس و پوستر کندیم ... از صبح تا شب توی ستاد بودیم ... آخرش هم هیچ. صبح توی تاکسی تو راه دانشگاه بودم که زنگ زد، نگران، ناراحت، عصبانی، که دیروز چرا گوشیات خاموش بود؟ جاااان؟!!! دو بار تلفنی حرف زدیم طلبکار شده. مردها دنبال جمع کردن داراییاند، دوست دارند همهچیز مال خودشان باشد...»
حجم
۷۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۰۹ صفحه
حجم
۷۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۰۹ صفحه