کتاب دموکراسی علیه دولت
معرفی کتاب دموکراسی علیه دولت
کتاب دموکراسی علیه دولت نوشتهٔ میگل ابنسور و ترجمهٔ فواد حبیبی و امین کرمی است. گروه انتشاراتی ققنوس این کتاب را منتشر کرده است. نویسنده در این اثر از مارکس و لحظهٔ ماکیاولین سخن گفته است.
درباره کتاب دموکراسی علیه دولت
خوانش میگل ابنسور، بهویژه در نیمۀ دوم کتاب دموکراسی علیه دولت، متکی بر نقد فلسفۀ حق هگل در سال ۱۸۴۳ است که برای اولین بار در سال ۱۹۲۷ منتشر شد. نباید این متن را با «ادای سهمی به نقد فلسفۀ حق هگل»،۲۱۰ پارهنوشتاری نافذ و گزنده، اشتباه گرفت که در آن کشف منفیّت پرولتاریا برای نخستین بار اعلام میشود و مارکس آن را در پاریس در سالنامۀ آلمانیفرانسوی (۱۸۴۴) به همراه «مسئلۀ یهود» و مکاتبه با روگه منتشر کرد. پرسشهای مطرحشده در این اثر در باب مارکس در پیوند با پرسشهای روزگار خود ما هستند. آن لحظۀ ماکیاولین که ما در آن قرار داریم خود را در رابطۀ مارکسماکیاولی تقویم میکند یا در تقابل این دو طرز تفکر؟ پیش از کندوکاو دربارۀ اهمیت خود این تقابل، نیت نویسنده در اینجا نشان دادن این است که چگونه تمهید مارکسماکیاولی در خود مارکس فعال است.
خواندن کتاب دموکراسی علیه دولت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران حوزههای فلسفهٔ سیاسی و جامعهشناسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دموکراسی علیه دولت
«اینک میتوانیم به معمای «دموکراسی راستین» بازگردیم و جهت ارائۀ تفسیری از این صورتبندی اقدام کنیم: «فرانسویان مدرن چنین درکی از آن داشتهاند: در دموکراسی راستین دولت سیاسی ناپدید میشود. این [قضیه] تا آنجا صحت دارد که دولت سیاسی در مقام دولت سیاسی، در مقام ساختار دیگر معادل کل نباشد.» این عبارات، همانگونه که پیشتر اشاره شد، گزارههایی معماگوناند: مارکس ما را به تفکر در مورد موقعیت پارادوکسیکالی فرامیخواند که در آن ناپدید شدن دولت سیاسی تنها در و از طریق خودحصولی کامل اجتماعی سیاسی روی خواهد داد که به حقیقت خویش دست یافته است. به تعبیری دیگر، پرسش مطرحشده این است که چگونه ناپدید شدن دولت میتواند مقارن با پدید آمدن شکلی سیاسی باشد که مارکس، در سال ۱۸۴۳، آن را شکل سیاسی تماموکمال میدانست. نظر به اینکه در اینجا برای نخستین بار شاهد مضمون ناپدید شدن دولت در کنار مضمون ــ و این نکته بسی جای تأکید دارد ــ تضاد میان دولت سیاسی و دموکراسی هستیم، نباید آن را دستکم گرفت. پژواکهای این مضمون را میتوان در سرتاسر آثار مارکس شنید: در فقر فلسفه (۱۸۴۷)، مارکس جامعۀ بیطبقۀ پساانقلابی را مجسم میسازد و اعلام میدارد در چنین جامعهای «دیگر هیچ قدرت سیاسی به معنای مصطلح کلمه وجود نخواهد داشت»؛ در جنگ داخلی در فرانسه (۱۸۷۱) و در سال ۱۸۷۵، در نقد برنامۀ حزب کارگران آلمان، ناپدید شدن دولت بیشتر در چارچوب قسمی وارونهدگرگونسازی تصور میشود تا نوعی نفی ساده: «آزادی مبتنی است بر تبدیل دولت از سازمانی که از بالا به جامعه تحمیل شده به سازمانی کاملاً تابع آن... پس پرسش چنین است: دولت در جامعۀ کمونیستی چه تغییری را از سر خواهد گذراند؟ به عبارت دیگر، کدام کارکردهای اجتماعی باقی خواهد ماند که قابل قیاس با کارکردهای فعلی دولت باشند؟» اشاره کردهام که پروژۀ مارکس در نقد سال ۱۸۴۳ تفکر در باب ذات امر سیاسی از منظر سوژۀ واقعی یعنی دموس است. این بدان معناست که تحقیق دربارۀ ذات قلمرو سیاسی و تحقیق در باب دموکراسی راستین ضرورتاً با هم منطبق یا حتی یکسان هستند. پرسش از ذات قلمرو سیاسی به معنای طرح پرسش از دموکراسی است؛ [و لذا] درک خاصبودگی دموکراسی در مقایسه با تمامی دیگر شکلهای رژیم به مواجه شدن با خودِ منطق امور سیاسی منتهی میشود. در واقع به نظر میرسد مارکس در این متن ترادفی را اتخاذ میکند که لایبنیتس اظهار داشته بود: «دموکراسی یا سیاست.» دموکراسی راستین ــ که مراد از آن دموکراسیای است که به حقیقتش به منزلۀ شکلی از پولیتئیا نیل یافته ــ سیاست به معنای عالی کلمه است، شکوفایی اصل سیاسی، ستایش بیکران از آن. در نتیجه، درک منطق دموکراسی راستین، فهم منطق امور سیاسی است. از نظر مارکس پژوهیدنِ ذات قلمرو سیاسی و به همان اندازه برگزیدنِ دموکراسی به مثابۀ شکلی قادر به عرضۀ راز چنین ذاتی، به هیچ وجه تصمیمهایی کماهمیت به شمار نمیروند. دستکم، آنها بر تفکری پیچیده در باب قلمرو سیاسی ــ کار نقادی رادیکال را نباید با نفی ساده اشتباه گرفت ــ و همچنین بر تحقیقی در خصوص جایگاه قلمرو سیاسی گواهی میدهند که بسی جدیتر و استوارتر از آن چیزی است که به نظر میرسد در ارتباطی سهجانبه میان هگل، موزس هس و اسپینوزا بسط یافته بود.»
حجم
۳۳۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
حجم
۳۳۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه