![تصویر جلد کتاب به یاد و به یادگار](https://img.taaghche.com/frontCover/219909.jpg?w=200)
کتاب به یاد و به یادگار
معرفی کتاب به یاد و به یادگار
کتاب به یاد و به یادگار نوشتهٔ یوسف ناصری است. انتشارات علمی و فرهنگی این ناداستان را روانهٔ بازار کرده است. این اثر از مجموعهٔ «در مصاحبت یاران علمی و فرهنگی» و زندگینامهای از مدیرعامل انتشارات علمی و فرهنگی است.
درباره کتاب به یاد و به یادگار
کتاب به یاد و به یادگار حاوی ناداستان است. این کتاب دربارهٔ زندگی «مسعود کوثری»، مدیرعامل انتشارات علمی و فرهنگی است. در یک تقسیمبندی میتوان ادبیات را به دو گونهٔ داستانی و غیرداستانی تقسیم کرد. ناداستان (nonfiction) معمولاً به مجموعه نوشتههایی که باید جزو ادبیات غیرداستانی قرار بگیرد، اطلاق میشود. در این گونه، نویسنده با نیت خیر، برای توسعهٔ حقیقت، تشریح وقایع، معرفی اشخاص یا ارائهٔ اطلاعات و بهدلایلی دیگر شروع به نوشتن میکند. در مقابل، در نوشتههای غیرواقعیتمحور (داستان)، خالق اثر صریحاً یا تلویحاً از واقعیت سر باز میزند و این گونه بهعنوان ادبیات داستانی (غیرواقعیتمحور) طبقهبندی میشود. هدف ادبیات غیرداستانی تعلیم همنوعان است (البته نه بهمعنای آموزش کلاسیک و کاملاً علمی و تخصصی که عاری از ملاحظات زیباشناختی است)؛ همچنین تغییر و اصلاح نگرش، رشد افکار، ترغیب یا بیان تجارب و واقعیات از طریق مکاشفهٔ مبتنی بر واقعیت، از هدفهای دیگر ناداستاننویسی است. ژانر ادبیات غیرداستانی به مضمونهای بیشماری میپردازد و فرمهای گوناگونی دارد. انواع ادبی غیرداستانی میتواند شامل اینها باشند: جستارها، زندگینامهها، کتابهای تاریخی، کتابهای علمی - آموزشی، گزارشهای ویژه، یادداشتها، گفتوگوها، یادداشتهای روزانه، سفرنامهها، نامهها، سندها، خاطرهها و نقدهای ادبی.
خواندن کتاب به یاد و به یادگار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ناداستان و قالب زندگینامه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب به یاد و به یادگار
«دستان استاد احمد سمیعی را روی شانههایم حس میکردم. حالا نوبت او بود. اشارهای کرد که آمادهٔ رفتن شوم... من و احمد، که حالا خیلی کوچک بود، داشتیم توی بازارهای رشت قدم میزدیم، بازار زرگران، بازار نوشتابزارفروشیها، بازار طوافها، بازار لحافدوزها، بازار رزازها و... ولی احمد قصد خرید نداشت. انگار فقط میخواست مرا با خود به تودرتوی ذهنش ببرد. حالا رسیده بودیم به محلهای به نام ساغریسازان. من محو تماشای زیباییهای دکانها بودم که احمد توجه مرا به یک روزنامهفروش جلب کرد که راه میرفت و شعر میخواند و گاهی هم روزنامه میفروخت. جلوتر که رفتیم، تازه متوجه شدم آن مرد روزنامهفروش نابیناست. با آنکه ما خیلی آرام قدم برمیداشتیم، او متوجه حضور ما شد و شعرش را رو به ما خواند. از مرد نابینا از شاعر این اشعار پرسیدم. گفت محمدعلی افراشته و بعد شروع کرد به خواندن شعری جدید، اما تا آخرین لحظهای که آنجا بودیم فقط مصرع اول شعری را تکرار میکرد: «افراشته، من معتقدم شعر نسازی... افراشته، من معتقدم شعر نسازی... افراشته، من معتقدم شعر نسازی...»
با صدای شات دوربین دوباره به اتاق برگشتم و با دیدن هوشنگ مرادی کرمانی عزیز لحظهای پرتاب شدم به حدوداً بیستوپنج سال پیش، بین سالهای ۷۰ تا ۷۱، عصرهای دلگیر جمعه، بیبی دوستداشتنی با آن لهجهٔ شیرین اصفهانی، و مجید... آخ که چقدر آن قصهٔ دلنشین دلهای ما را میسوزاند! انگار همین دیروز بود... انگار همین دیروز بود که برای اولین بار کتاب قصههای مجید را خواندم. آن موقع هنوز جمالزاده را نمیشناختم و هیچ کتابی از او نخوانده بودم. بعدها وقتی برای اولین بار کتاب یکی بود یکی نبود جمالزاده را میخواندم، هر چند دقیقه یک بار پشت جلد را نگاه میکردم که ببینم آیا نویسنده جمالزاده است یا مرادی کرمانی. بلند شدم و رفتم عکسی به یادگار با او انداختم و در همان حال فکر میکردم من با کرمانی عکس انداختم یا جمالزاده؟ گویی تا همیشهٔ تاریخ قرار است این دو را یکی ببینم... .»
حجم
۱۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰ صفحه
حجم
۱۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰ صفحه