کتاب چشم الماس
معرفی کتاب چشم الماس
کتاب الکترونیکی چشم الماس نوشتۀ کیت کوئین با ترجمۀ فاطمه شهابینژاد و ویرایش بتول مقدادی در انتشارات کولهپشتی چاپ شده است. این کتاب بر اساس داستانی واقعی در دوران جنگ جهانی دوم روایت میشود و به زندگی لیودمیلا پاولیچنکو، یک زن تکتیرانداز روسی، میپردازد که به بانوی مرگ مشهور بود. داستان به روابط او با النور روزولت و مأموریتهای پرماجرای او در ایالات متحده و جنگهای جبهه شرقی اشاره دارد.
درباره کتاب چشم الماس
چشم الماس داستانی واقعی را از زندگی لیودمیلا پاولیچنکو، معروف به بانوی مرگ، روایت میکند. او که در دوران جنگ جهانی دوم به یکی از مرگبارترین تکتیراندازان تاریخ تبدیل شد، با کشتن بیش از ۳۰۹ نفر از نیروهای دشمن، به یک افسانه زنده تبدیل شد. این کتاب به جنبههای شخصی، حرفهای و سیاسی زندگی او میپردازد و از سفرش به آمریکا به دعوت النور روزولت و ماجراهای دیپلماتیک میان شوروی و آمریکا پرده برمیدارد.
کیت کوئین در این اثر با ترکیبی از روایات تاریخی و تخیل، زندگی لیودمیلا را به تصویر میکشد. روایت داستان از زاویههای دید مختلف و جزئیات تاریخی دقیق باعث شده کتاب جذابیت خاصی داشته باشد. نویسنده توانسته است تنشهای سیاسی و اجتماعی آن دوران را در کنار زندگی شخصی و حرفهای لیودمیلا به خوبی منعکس کند.
کتاب با شروعی مهیج و روایتی سریع مخاطب را با خود همراه میکند و شخصیت لیودمیلا را از یک دانشجوی ساده به یک قهرمان جنگی بیبدیل ارتقا میدهد. همچنین روابط او با شخصیتهای برجستهای مانند النور روزولت و برخوردش با محیط جدید در آمریکا، داستان را از ابعاد مختلف غنی میکند. کتاب چشم الماس نهتنها شرحی بر جنگ و پیامدهای آن است، بلکه تصویری از قدرت و مقاومت زنان در برابر سختیها ارائه میدهد.
کتاب چشم الماس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب مناسب علاقهمندان به داستانهای تاریخی، جنگ جهانی دوم، و شخصیتهای واقعی و قهرمانانه است. همچنین کسانی که به زندگینامههای جذاب و پرماجرا علاقه دارند، از این کتاب لذت خواهند برد.
بخشی از کتاب چشم الماس
«رئیسجمهور قصد داشت همراه من از هیئت نمایندگان شوروی استقبال کند، اما امروز صبح زمین خورد. ضربهای به در زدم و وارد شدم تا تعدادی نامهٔ غیررسمی و گزارش را به حضور ایشان برسانم، در همین حال، پیشخدمت مخصوص را دیدم که وقتی داشت به همسرم کمک میکرد تا از تخت بیرون بیاید، ناگهان تعادلش را از دست داد. فرانکلین خیلی محکم روی فرش کف اتاقش افتاد. اگر چنین اتفاقی جلوی چشم عموم افتاده بود، طوری به خنده میافتاد که انگار شوخیای بیش نیست، از نوع شوخیهای چارلی چاپلین، و با چند تا شوخی بامزه و صمیمانهٔ دیگر دوباره روی پاهایش میایستاد. اما از آنجایی که در حریم شخصی اتاقخوابش بود، چهرهاش را از درد در هم کشید. من همیشه احساس میکنم در چنین لحظاتی باید روی برگردانم، چون تماشای در هم رفتن چهرهٔ پرغرور رئیسجمهور فرانکلین دی. روزولت در پاسخ به نارسایی بدنش یکجورهایی تخلف و سرپیچی به نظر میرسد.
وقتی فرانکلین دوباره صاف مینشیند، به او اطمینان خاطر میدهم و میگویم که صبحانهاش را با آسودگی خاطر بخورد. سپس به او پیشنهاد میدهم که من بهتنهایی به استقبال هیئت شوروی بروم. چون رئیسجمهور همین الان هم برنامهٔ فشردهای دارد و حداقل میتوانم اولین وظیفهٔ او را به عهده بگیرم. بااینکه درمورد زمین خوردنش شوخی میکند، حس قدردانی در چهرهاش پیداست. «بهتره همینجا بمونم تا اینکه برم بیرون و یه مشت شغال فرصتطلب من رو توی این وضعیت ببینن.»
با ملایمت میگویم: «هیچکس جرئت ابراز خرسندی از این قضیه رو نداره.»
«ولی مدام دعا میکنن روزی برسه که من نتونم از جام بلند بشم.»
چیزی در صدایش آزارم میدهد، اما چند لحظه بعد روزنامهاش را برمیدارد و گویی خودش را برای روز پیشرو آماده میکند.»
حجم
۷۳۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۴۹۶ صفحه
حجم
۷۳۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۴۹۶ صفحه