کتاب دوقلوها
معرفی کتاب دوقلوها
کتاب دوقلوها نوشتهٔ ژاکلین ویلسون و ترجمهٔ پروین جلوه نژاد است. نشر افق این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان برای کودکان نوشته شده است.
درباره کتاب دوقلوها
کتاب دوقلوها (Double act) که ویراستهٔ «مژگان کلهر» است، یک رمان برای کودکان ۹ سال به بالا را در بر گرفته است. این رمان شما را با دو خواهر به نامهای «روبی» و «گارنت» آشنا و و همراه میکند؛ دو خواهر دوقلوی دهساله که فقط ۲۰ دقیقه با هم اختلاف سنی دارند، اما از لحاظ اخلاق و رفتار بسیار متفاوتند. گارنت دختری آرام و کمحرف و روبی شلوغ و پرحرف است. دوقلوها در آزمون مدرسهٔ شبانهروزی شرکت میکنند. تنها گارنت در این آزمون قبول میشود. روبی به خواهرش حسودی کرده و به هر بهانهٔ کوچکی با او مرافعه میکند. بلاخره روزی که گارنت باید برای رفتن به مدرسه خانه را ترک کند، فرا می رسد. آن موقع است که روبی متوجه اشتباهش شده و میفهمد که دوری از خواهر دوقلویش بسیار سخت است. آنها روزبهروز بزرگتر میشوند و طی ماجراهای مختلفی که برایشان پیش میآید، به درک این موضوع میرسند که گرچه دوقلو و دارای صفات مشترک فراوانی هستند، قرار نیست شرایط زندگی برای هر دوی آنها یکسان باشد. با این دو همراه میشوید؟
خواندن کتاب دوقلوها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ کودکان ۹ سال به بالا پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دوقلوها
اگر نوشتههای ما خطخورده و کثیفند، بهخاطر این است که وانت تکان میخورد و دستمان میلرزد. خودمان هم میلرزیم؛ چون تمام زندگیمان زیرورو شده. بابا راستیراستی یک مغازهٔ کتابفروشی خرید! حتی برای بار اول هم ما را با خودش نبرد تا نظرمان را بپرسد. آخر هفته با رز رفت و وقتی برگشت گفت: «حدس بزنید چیکار کردم! من یک مغازه خریدم.» اول گیج و مبهوت نگاهش کردیم. او خیلی سربههوا شده. رفتارش به باباها نمیخورد؛ مخصوصاً به بابای ما. ما عادت داریم که بابا بگوید، حدس بزنید چی خریدم! یک جعبهٔ دیگر کتاب خریدم، اما به این راحتی که نمیشود که یک مغازهٔ کتابفروشی خرید. ماهها باید بگردی و مشورت کنی تا یک مغازه بخری. بابا گفت: «کاری نداشت. صاحب این مغازه یک زن و شوهر پیرند که میخواهند بازنشسته بشوند. اگر من نتوانم خانهمان را بفروشم، باید مدتی به دانشجوها اجاره بدهم. مادربزرگ که به خانهٔ سالمندان میرود. رز هم هر وقت بخواهد دکهاش را میبندد و اتاقش را اجاره میدهد؛ بنابراین او هم هیچ مشکلی ندارد. این ماییم که مشکل داریم؛ من و گارنت. هیچکس ما را به حساب نمیآورد. من از او پرسیدم: «چرا ما را با خودت نبردی تا ببینی ما هم آنجا را دوست داریم یا نه؟» گفت: «شما از آنجا خوشتان میآید. یک روستاست بیرون شهر، کنار رودخانه که اطرافش پر از تپه است. شبیه عکسهای توی قصههاست. بیرون روستا مثل روستای بئاتریکس پاتر یک برکه دارد. توی آن هم پر از مرغابی است. یک خیابان هم دارد که مغازهها توی آن خیابانند. مغازهٔ ما هم وسط آن خیابان است. ما مغازه را طبقهبندی میکنیم. رز هم خردهریزهایش را توی ویترین میچیند. او فکرهای زیادی برای این کار دارد. بالای مغازه چند تا اتاق است. شما دو تا هم میتوانید در اتاق زیر شیروانی بخوابید. حتما خوشتان میآید.» ما مجبور شدیم مدرسهمان را ترک کنیم. لحظهٔ خداحافظی لحظهٔ وحشتناکی بود، اما بدتر از همه خداحافظیکردن با...
روبی نمیخواهد این قسمت را بنویسد. او همیشه بدترین قسمتها را برای من میگذارد. خب، من هم دوست ندارم این قسمت را بنویسم، ولی مجبورم. وای مادربزرگ، ما دلمان برایت تنگ می شود. خیلی زیاد هم تنگ میشود. تو هر وقت از دستمان عصبانی میشدی، فقط اخم میکردی. حتی وقتی هم که میخواستی ما را کتک بزنی، نمیزدی؛ چون دستهایت خیلی ضعیف و بیجان بودند. زیاد هم از دستمان عصبانی نمیشدی؛ چون پیری. فقط وقتی زیاد شیطانی میکردیم کمی اخم میکردی. ما دلمان میخواهد حالا هم پهلوی تو باشیم. تو میتوانی اخم کنی و جدی باشی و حتی کتکمان بزنی. ما اصلاً ناراحت نمیشویم.»
حجم
۱٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
حجم
۱٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه