دانلود و خرید کتاب دسیسه بهاره کریمی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب دسیسه

کتاب دسیسه

نویسنده:بهاره کریمی
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب دسیسه

کتاب دسیسه نوشتهٔ بهاره کریمی است. انتشارات آراسبان این رمان ایرانی را منتشر کرده است.

درباره کتاب دسیسه

داستان کتاب دسیسه با اتفاقاتی در یک مرکز سونوگرافی آغاز شده است. شخصیت اول داستان همراه با همسر برادرش به سونوگرافی رفته و پزشک پس از انجام کار به او می‌گوید که باردار است، اما شخصیت اول داستان چگونه باید این حقیقت را بپذیرد؟ او چه ماجراهایی پشت سر گذاشته است؟ این رمان ایرانی را بخوانید تا بدانید. چاپ اول این رمان در سال ۱۴۰۲ منتشر شده است.

خواندن کتاب دسیسه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های ایرانی و علاقه‌مندان به قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب دسیسه

«خیلی استرس داشتم مینا با حالتی عصبی و کلافه همانطور که چپ چپ نگاه می‌کرد.

مانتوش با ناراحتی پوشید و دوباره به من نگاه کرد.

-«به خدا زورِ طرف دلشوره داره من باید برم ببینم چه خبر.»

نگاهم به ساعت خیره موند "این الان بره سریع برمی گرده که" نمی‌دونستم دارم چیکار می کنم گمراهی بدی بود مینا که از خونه خارج شد خونسرد به سمت در اتاق رفتم مانتوم رو پوشیدم عطری که ته شیشه مونده بود روی شالم خالی کردم به آینه نگاه انداختم به خودم به چشمام و دوباره توی تمام استرس‌ها و اضطرابها لبخند روی لبم نشست مامانم اصلا متوجه من نبود نگران برادرش بود و دائم زیر لب ذکر می گفت با ترس و وحشت نگاهش می‌کردم آهسته آهسته از توی پذیرایی بیرون رفتم دوست داشتم کفش پاشنه بلندم دربیارم بپوشم همونطور آهسته رفتم سمت انباری و کفش رو از زیر قابلمه‌ها بیرون کشیدم باید یه کاری می کردم باید یه حرفی یه دروغ می‌گفتم تا اینکه از شراین پنهونکاری راحت می‌شدم راحت کفش رو می پوشید مریم و مرتضی تو کوچه سرگرم بازی بودن کفش رو داخل نایلون دستم گرفتم و آهسته به سمت کوچه پشتی قدم برداشتم کوچه بن بست بود و کلاً یه دونه خونه بیشتر نبود تا اونجایی که می دونستم تو این خونه فقط یه پیرزن زندگی می‌کرد ترس تو دلم نشست با خودم گفتم اگه فقط یک نفر تورو تو کوچه با پارسا ببینه آبروی خودت و خانوادت می‌ره. اونوقتا اسم دوست پسر دوست دختر خیلی وجه بدی داشت با زبونم آهسته لبمو خیس کردم مردمک چشمم می‌چرخید اطرافو نگاه می کردم گوشه کوچه که یه سه کنج مخفی بود همونجا نشستم. نمی دونم چقدر گذشت فقط خدا خدا می‌کردم پارسا زود بیاد فکرمی‌کنم نیم ساعتی گذشته بود صدای ماشینی رو شنیدم با وحشت سر کوچه رو نگاه کردم ماشین آلبالویی پارس وارد کوچه می‌شد انگار ترسم از دل من کوچ کرد.

پارسا ازپشت فرمون با دیدن من لبخند روی لبش نشست چقدر دلم براش ضعف می‌رفت با دست اشاره کرد که تو همون ۳ کنج بمونم کمی عقب رفتم بعد سرم رو خم کردم نگاهش کنم پارسا خیلی جدی خیلی مغرور و جذاب و با وقار از ماشین پیاده شد به اطراف نگاه کرد بعد کیسه‌ای از عقب ماشین بیرون کشید به سمت من حرکت کرد ضربان قلبم رفته رفته بالا می‌رفت نمی‌دونستم چطور رفتار کنم انگار روم باز شده بود دوست داشتم همیشه پیشش باشم همین طور که نزدیک می شد بوی عطرش هم مشامم رو پر می کرد کاملاً که نزدیک شد قبل از اینکه چیزی بگه نایلون رو گرفت سمتم وابروش رو بالا کشید.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۴۱۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۵۸۸ صفحه

حجم

۴۱۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۵۸۸ صفحه

قیمت:
۱۴۱,۰۰۰
۱۴,۱۰۰
۹۰%
تومان