دانلود و خرید کتاب روزها ماری رابیسون ترجمه عماد جعفری
تصویر جلد کتاب روزها

کتاب روزها

انتشارات:نشر صاد
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب روزها

کتاب روزها نوشتهٔ ماری رابیسون و ترجمهٔ عماد جعفری است. نشر صاد این مجموعه داستان کوتاه معاصر را منتشر کرده است.

درباره کتاب روزها

گفته شده است که نویسندهٔ کتاب روزها با فرمی که برای داستان‌هایش انتخاب کرده، حرف دنیای مدرن را زده و گفته انسان همان لحظه‌ای است که دارد زندگی می‌کند؛ لزوماً پای هدف و پیامی در زندگی در میان نیست. این‌گونه داستان‌ها پیامی ندارند. انسان معاصر را در هر رفتار و هر کنشش نشان می‌دهند که گاهی خالی از معناست. کتاب حاضر برابر با یک مجموعه داستان کوتاه است از ماری رابیسون که در آن بیشتر به زندگی طبقهٔ متوسط آمریکا و دغدغه‌های عمومی آنان پرداخته است. این نویسنده کوشیده است زندگی‌هایی را به تصویر بکشد که غالباً با نوعی سِرشدگی و خمود همراهند. مینی‌مالیسم معنایی موجود در داستان‌ها به‌همراه توصیفات دقیق و جزئی از ظاهر زندگی شخصیت‌های کتاب، این هدف را تا حد زیادی محقق کرده است. عنوان برخی از این داستان‌ها عبارت است از «بادبادک و رنگ»، «پسران دکتر»، «ترافیک ساحلی»، «ملکهٔ ماه مه» و «باود پاروت».

خواندن کتاب روزها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر و قالب داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب روزها

«رُی کفش‌های زیبایش را روی نیمکت کنارش گذاشته بود. کلاهش روی گوش‌هایش افتاده بود و خودش هم داشت به حلقه‌ای از نور ابرمانند که از بالا بر او می‌تابید خیره نگاه می‌کرد. فیلتر سیگاری که بین انگشتان او بود، شروع به سوختن کرد.

مردی روی یک صندلی جلوی رُی به جلو قوز کرد و با یک فنجان کاغذی که تهش سوراخ بود به دختری در میدان یخ‌بازی دستورالعمل‌هایی داد. دختر داشت با اسکیت اجرای کشتار در خیابان پنجم را تمرین می‌کرد. لباس ورزشی کش‌باف زرد و جوراب‌های ساق‌بلند تیره پوشیده و موهایش نیز کوتاه بودند.

رُی روی ته‌سیگارش پا کوبید. پسرکی چاق از پلّه‌های سرسرای اصلی بالا آمد. دهانش را باز گرفته بود و داشت با انگشتش یکی از دندان‌های پیش لقش را تکان می‌داد.

رُی آخرین سیگارش را روشن کرد و اسکیت بازی دختر را تماشا کرد. دختر به سمت دیواره‌ای نزدیک خودش سُر خورد، پاهایش را به یک‌سو چرخاند و ایستاد. لباس ورزشی زردش خیس شده بود و روی آن در قسمت بالای پاهایش چین‌های عمیقی افتاده بود. دستش را به کمر زد. انگار به‌سختی نفس می‌کشید.

مردی که لیوان کاغذی به دستش بود گفت: «می‌خوای وسیله‌هاتو جمع کنی بیاری داخل؟»

دختر سر تکان داد، با اسکیت‌هایش روی پاشنه چرخید و بعد عقب‌عقب به سمت یک میز امتیازدهی رفت که روی آن یک گرامافون سیّار بود. سوزن گرامافون را برداشت.

مرد جوان صدا زد: «کارت عالی بود.» بعد رو به رُی گفت: «اون چرخش‌های متلاطم برامون مهم نیست، ما فقط برای تفریح اومدیم این‌جا.»

رُی گفت: «خیلی فرقشو نمی‌دونم. به نظرم خیلی خوب بود.»

آن‌سوی میدان، دختر با تیغه‌های اسکیتش روی یک مسیر مفروش لنگان‌لنگان به طرف رخت‌کن می‌رفت.

رُی گفت: «قبلاً دیده بودم که شما با هم اسکیت بازی می‌کردین.»

مرد جوان پرسید: «کجا؟» گویی داشت لذّت می‌برد: «همین‌جا؟»

رُی گفت: «آره.»

مرد روی پای راستش کوبید و گفت: «قبلاً با هم تمرین می‌کردیم. کار روزمرّه‌مون شده بود. بعد زانوم ورم کرد.»

دختر از آن‌طرف میدان فریاد زد: «بیا بریم اون کت خاکستریه رو ببینیم؛ می‌شه بریم؟»

مرد جوان نیز فریاد زد: «بریم برات بخریمش.»»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۴۹٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

حجم

۱۴۹٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان