کتاب مسئله مرگ و زندگی
معرفی کتاب مسئله مرگ و زندگی
کتاب مسئله مرگ و زندگی نوشتهٔ اروین د. یالوم و مریلین یالوم و ترجمهٔ هانیه عطایی است. نشر مصدق این ناداستان را در قالب زندگینامه روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب مسئله مرگ و زندگی
کتاب مسئله مرگ و زندگی (Amatter of death and life) دربردارندهٔ ناداستانی در قالب زندگینامه است. این کتاب از پیشآگاهی نویسندگانش از یک موضوع شروع شده است. «مریلین» به سرطان دچار میشود و مرگش حتمی است. زوج عاشق میدانند که یکیشان بهناچار و خیلی زود باید از این جهان برود. زوج عاشق تصمیم میگیرند هر آنچه را از زندگی و مرگ میدانند و از پس گذر سالیان بهتجربه دریافته و به آن فکر کردهاند، بنویسند؛ آن هم درحالیکه مرگ مریلین نزدیک است. در میانهٔ نوشتن کتاب است که مریلین در میگذرد و برای «اروین» عاشق اینک یکی هست که دیگر نیست! این فقدان عظیم برای اروین د. یالوم، نه عنصری بازدارنده؛ که نیرویی پیشبرنده میشود و او «مسئلهٔ مرگ و زندگی» را با ستایش بیپایانش از زندگی، عشق و البته ایمان به حتمیبودن مرگ، ادامه داده و به پایان میرساند. این خاطرهنویسی که آن را زیبا و تکاندهنده و تعالیبخش توصیف کردهاند، داستانی عاشقانه و روایت دو زندگی کامل و بینظیر است که با هم یکی شده بودند؛ یک کلِ بهدستآمده که بسیار عظیمتر از اجزایش است. این اثر میتواند برایتان الهامبخش باشد و نگاهتان را به زندگیتان عوض کند.
در یک تقسیمبندی میتوان ادبیات را به دو گونهٔ داستانی و غیرداستانی تقسیم کرد. ناداستان (nonfiction) معمولاً به مجموعه نوشتههایی که باید جزو ادبیات غیرداستانی قرار بگیرند، اطلاق میشود. در این گونه، نویسنده با نیت خیر، برای توسعهٔ حقیقت، تشریح وقایع، معرفی اشخاص، یا ارائهٔ اطلاعات و به دلایلی دیگر شروع به نوشتن میکند. در مقابل، در نوشتههای غیرواقعیتمحور (داستان)، خالق اثر صریحاً یا تلویحاً از واقعیت سر باز میزند و این گونه بهعنوان ادبیات داستانی (غیرواقعیتمحور) طبقهبندی میشود. هدف ادبیات غیرداستانی تعلیم عامهٔ مردم است (البته نه بهمعنای آموزش کلاسیک و کاملاً علمی و تخصصی که عاری از ملاحظات زیباشناختی است)؛ همچنین تغییر و اصلاح نگرش، رشد افکار، ترغیب، یا بیان تجارب و واقعیات از طریق مکاشفهٔ «مبتنی بر واقعیت» از هدفهای دیگر ناداستاننویسی هستند. ژانر ادبیات غیرداستانی به مضمونهای بیشماری میپردازد و فرمهای گوناگونی دارد. انواع ادبی غیرداستانی میتوانند شامل اینها باشند: جستارها، زندگینامهها، کتابهای تاریخی، کتابهای علمی - آموزشی، گزارشهای ویژه، یادداشتها، گفتوگوها، یادداشتهای روزانه، سفرنامهها، نامهها، سندها، خاطرهها، نقدهای ادبی.
خواندن کتاب مسئله مرگ و زندگی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ناداستان معاصر ایران و قالب زندگینامه پیشنهاد میکنیم.
درباره اروین یالوم
اروین دیوید یالوم (Irvin David Yalom) در سال ۱۹۳۱ میلادی و در واشنگتن دیسی در ایالات متحدهٔ آمریکا به دنیا آمد. او روانپزشک هستیگرا و نویسندهٔ آثار داستانی و غیرداستانی است. در ایران، بهعنوان نویسندهٔ رمانهای روانشناختی، بهویژه رمان مشهور «وقتی نیچه گریست» شهرت دارد. یالوم جایزهٔ انجمن روانپزشکی آمریکا را در سال ۲۰۰۲ میلادی دریافت کرد. اروین یالوم دانشآموختهٔ رشتههای پزشکی (در ۱۹۵۶ م.) و روانپزشکی (در ۱۹۶۰ م.) است. او پس از خدمت سربازی در سال ۱۹۶۳ استاد دانشگاه استنفورد شد و در همین دانشگاه بود که الگوی روانشناسی هستیگرا یا اگزیستانسیال را پایهگذاری کرد. یالوم برای شرح تجربیات درمانی و ثبت آنها و همچنین برای کمک به روان انسانها کتابهایی داستانی و غیرداستانی نوشته است که همواره دیده و خوانده شدهاند. او به گفتهٔ خودش، برای نوشتن کتابهای معروفی همچون «وقتی نیچه گریست» و «دژخیم عشق» که آمیزهای از روانشناسی و فلسفه هستند، از چیزهایی الهام گرفته است. نخستین کتابی که یالوم بهصورت رمان نوشت «هر روز کمی به هم نزدیکتر» (۱۹۷۴) نام داشت؛ رمانی که با استفاده از تجربههایش در جلسات درمان با بیماران، آن را بهشیوهای جذاب و با کمکِ دو راوی روایت کرد.
بعضی از آثار داستانی یالوم عبارتند از: (۱۹۸۹) جلاد عشق و دیگر داستانهای روان درمانی، (۱۹۹۲) وقتی نیچه گریست، (۱۹۹۶) دروغگویی روی مبل، (۱۹۹۹) مامان و معنی زندگی، (۲۰۰۵) درمان شوپنهاور، (۲۰۰۴) پلیس را خبر میکنم، (۲۰۱۲) مسئلهٔ اسپینوزا، (۲۰۱۵) خلقشدگان در یک روز و داستانهای رواندرمانی دیگر، انسان موجودی یکروزه (و قصههای دیگری از رواندرمانی).
بعضی از آثار غیرداستانی یالوم عبارتند از: (۱۹۷۰) تئوری و عمل در رواندرمانی گروهی، (۱۹۸۰) رواندرمانی اگزیستانسیال، (۲۰۰۱) هنر درمان (نامهای سرگشاده به نسل جدید رواندرمانگران و بیمارانشان)، (۲۰۰۸) خیره به خورشید نگریستن (غلبه بر وحشت از مرگ)، (۱۹۹۷) یالومخوانان [گلچینی از مشهورترین آثار اروین یالوم]، من چگونه اروین یالوم شدم (۲۰۱۷)، مسئلهٔ مرگ و زندگی است.
در سینما نیز فیلمهایی با الهام از آثار اروین د یالوم ساخته و منتشر شدهاند: فیلم مستند «پرواز از مرگ» (۲۰۰۳)، وقتی نیچه گریست (۲۰۰۷) بهکارگردانی Pinchas Perry که دیدار خیالی فریدریش نیچه (فیلسوف آلمانی) و یوزف برویر (پزشک اتریشی) و رابطهٔ پر فرازونشیب آنها را روایت میکند و فیلم Yalom's cure بهکارگردانی Sabine Gisiger که در سال ۲۰۱۵ ساخته شد.
بخشی از کتاب مسئله مرگ و زندگی
«یکشنبه صبح زود، با گردن دردِ شدید از خواب بیدار شدم. گردنم به شدت خشک شده بود و درد میکرد؛ این اولین باری بود که چنین دردی میکشیدم. با اینکه از گردنبند طبی، مُسکن، شل کننده عضلات و کمپرس سرد و گرم استفاده میکردم، اما این درد تمام هفته رهایم نکرد. همه همسن و سالهایم با مشکلات جسمانی درگیرند، اما برای من اولین باری است که با چنین درد شدید و مقاومی روبهرو شدهام.
روز دوشنبه با عصبشناسم که مدتها بود بخاطر مشکل تعادلم به او رجوع میکردم وقت داشتم. به نظر میرسید دلیل بیتعادلیام خونریزی مختصر مغزی باشد، اما عکسبرداری چیزی نشان نمیداد. علاوه بر مشکلات تعادلم، عصبشناس بر بعضی مسائل مربوط به حافظهام که برایش توضیح داده بودم تمرکز کرد و ۱۵ دقیقه مرا شفاهی و کتبی آزمود.
فکر میکردم از پسش برآمدهام تا زمانی که از من پرسید «حالا آن پنج چیزی که ازت خواستم به خاطر بسپاری را بگو.» من نه تنها آن پنج مورد را فراموش کرده بودم حتی به یاد نمیآوردم که او پنج مورد به من گفته باشد.
او که نگران عملکرد من شده بود برای ۳ ماه بعد به من وقت داد تا در یک جلسه ۴ ساعته بصورت تمام و کمال در کلینیک عصب ـ روانشناسی معاینه شوم. از هیچ چیز به اندازه زوال عقل نمیترسم و الان که تنها زندگی میکنم این ترس شدیدتر شده است. مطمئن نیستم بخواهم آن آزمایشها را بدهم چون درمانی برای زوال عقل وجود ندارد.
متخصص اعصابم همچنین گفت که نباید رانندگی کنم. گرچه از این حرف خوشم نیامد، اما با او موافق بودم. میدانستم که در رانندگی دچار ضعفهایی شدهام: به راحتی حواسم پرت میشد و موقع رانندگی حس خوبی نداشتم و دیگر در شب و یا در بزرگراهها نمیراندم. تصمیم گرفته بودم هر دو ماشین خودم و مریلین را بفروشم و یک خودروی ایمنتر بخرم، اما این ملاقات نظرم را عوض کرد. من که متقاعد شده بودم دیگر نمیتوانم رانندگی طولانی کنم از فکر خرید ماشین جدید منصرف شدم و تصمیم گرفتم ماشین مریلین، که ۶ سال عاشقش بود را بفروشم.
بنابراین با دوستم که چند بنگاه ماشین داشت تماس گرفتم و او همان روز یکی را فرستاد تا ماشین مریلین را ببرد.
روز بعد گردنبند طبی آزاردهندهای میپوشم، اما مدام باید برای کمپرس سرد و گرم آن را باز کنم و ببندم. فکر صحبتهای عصبشناسم درباره زوال عقل رهایم نمیکند، اما وقتی پایم را بیرون میگذارم و جای ماشین مریلین را خالی میبینم انگار میشکنم، ماشینِ مریلین دیگر نیست. اندوهم دوباره سر باز میکند و در این غروب بیش از همه هفتههای پیش به مریلین فکر میکنم. خیلی پشیمانم که ماشینش را فروختهام چون جدا شدن از آن زخمِ اندوهم را دوباره شکافته است.»
حجم
۳۲۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۳۹ صفحه
حجم
۳۲۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۳۹ صفحه