کتاب یک خانواده دوست داشتنی لیاقت دارد یک غذای خوب درست کند
معرفی کتاب یک خانواده دوست داشتنی لیاقت دارد یک غذای خوب درست کند
کتاب یک خانواده دوست داشتنی لیاقت دارد یک غذای خوب درست کند نوشتهٔ ژولی آمینت و ترجمهٔ راحله فاضلی است. انتشارات علمی و فرهنگی این کتاب را منتشر کرده است. این کتاب نمایشنامهای درام و معاصر از ادبیات فرانسه است.
درباره کتاب یک خانواده دوست داشتنی لیاقت دارد یک غذای خوب درست کند
کتاب یک خانواده دوست داشتنی لیاقت دارد یک غذای خوب درست کند نمایشنامهای معاصر و فرانسوی نوشتهٔ ژولی آمینت است. شخصیتهای این متن نمایشی درام عبارت است از «باربارا» (مادر ۴۲ساله)، «ویکتور» (پدر ۴۵ساله)، «ژوستین» (دختر ۱۶ساله) و «گابریل» (پسر ۱۴ساله).
نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته میشود. هر چند این قالب ادبی شباهتهایی به فیلمنامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانهای جداگانه و مستقل محسوب میشود. نخستین نمایشنامههای موجود از دوران باستان و یونان باقی ماندهاند. نمایشنامهها در ساختارها و شکلهای گوناگون نوشته میشوند، اما وجه اشتراک همهٔ آنها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامهها تنها برای خواندن نوشته میشوند؛ این دسته از متنهای نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیدهاند. از مشهورترین نمایشنامهنویسهای غیرایرانی میتوان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامهنویسهای ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «علیرضا نادری»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان» و «محمد چرمشیر» بوده است.
خواندن کتاب یک خانواده دوست داشتنی لیاقت دارد یک غذای خوب درست کند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی معاصر فرانسه و علاقهمندان به نمایشنامههای درام پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب یک خانواده دوست داشتنی لیاقت دارد یک غذای خوب درست کند
«ویکتور: ما بدبخت نیستیم، اینو میدونی؟ حتی میشه گفت شانس باهامون قهر نکرده. سالمیم و یه جایی واسه دوش گرفتن داریم. بیرون هم میریم. یه وقتهایی. مثل اون موقعها که میرفتیم سینما، یادته؟ اون فیلم آمریکاییه... اسمش چی بود؟
گابریل: نمیدونم.
ویکتور: من یادمه. Beauty یا یه همچین چیزی...
گابریل: چراغها تازه خاموش شده بود که تو شروع کردی به خروپف کردن درست مثل یه موتور خیلی بزرگ. مامان خیلی بدش اومد. گفت پدرتون برازنده نیست! خودشو توی دستشویی قایم کرد و تا آخر فیلم بیرون نیومد. بفرما. این تنها خاطرهایه که برام مونده. میدمش به خودت، مال توئه.
ویکتور: تو نمیتونی منو درک کنی: عرق کارگرا. مدرسه، مخفیگاه.
گابریل: جوانان...
ویکتور: نه.
گابریل: بابا لطفاً.
جوانان: جهان نئولیبرال دربارهٔ آینده دو چشمانداز به شما پیشکش میکند. یا به خاطر جست و جوی شغلی با درآمد کم، شما را از پا میاندازد. یا شما شغلی با درآمد کم و لحظاتی خاموش خواهید داشت. هر کدام که باشد، شما محکوم به امیدواری برای زندگی کردن و باقی ماندن خواهید بود.» خب نظرت چیه؟ بابا، حواست کجاست؟
ویکتور: من از صندوق دزدی کردم و دستم رو شد. دوربین مداربسته همه چی رو ضبط کرده. هشت ماهه – هشت ماه خیلی زیاده، هشت ماه جهنمی- هر روز ساعت یه ربع به ۹ صبح ماشینو برمیدارم و چند ساعت رانندگی میکنم بدون این که یه دقیقه وایسم. سرظهر یه گوشه تو بزرگراه یا تو پارکینگ یه مغازه وایمیسم واسه غذا. حواسم هست جایی برم که شلوغ نباشه تا آشنایی چیزی نبینتم. ترانهٔ نوستالژی رو گوش میدم، مجله میخونم و به بچگیهام فکر میکنم. ساعت دو برمیگردم و تمام بعدازظهر رانندگی میکنم. وقتی برمیگردم خونه ساعت شیشه. با همون احساس همیشگی که من چیزی نیستم جز یه احمق گنده که هیچ کاری ازش برنمیآد. این زندگی منه گابریل. داد آدمو درمیآره ولی من این کار رو میکنم. گابریل؟ پدرت اسلحهش رو زمین گذاشته. جلو پاته، لگدش نکن.»
حجم
۳۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۶۳ صفحه
حجم
۳۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۶۳ صفحه